شاعر‌پارسی اشعار سعدی

  • نویسنده موضوع Wheat
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 285
  • بازدیدها 5,109
  • کاربران تگ شده هیچ

hadi

ارشد بازنشسته
مدیر بازنشسته
تاریخ ثبت‌نام
30/7/19
ارسالی‌ها
3,523
پسندها
17,750
امتیازها
71,673
مدال‌ها
101
سطح
42
 
  • #181
بوی گل و بانگ مرغ برخاست
هنگام نشاط و روز صحراست




فراش خزان ورق بیفشاند
نقاش صبا چمن بیاراست




ما را سر باغ و بوستان نیست
هر جا که تویی تفرج آن جاست




گویند نظر به روی خوبان
نهیست نه این نظر که ما راست




در روی تو سر صنع بی چون
چون آب در آبگینه پیداست




چشم چپ خویشتن برآرم
تا چشم نبیندت به جز راست




هر آدمیی که مهر مهرت
در وی نگرفت سنگ خاراست




روزی تر و خشک من بسوزد
آتش که به زیر دیگ سوداست




نالیدن بی‌حساب سعدی
گویند خلاف رای داناست




از ورطه ما خبر ندارد
آسوده که بر کنار دریاست
 
امضا : hadi

hadi

ارشد بازنشسته
مدیر بازنشسته
تاریخ ثبت‌نام
30/7/19
ارسالی‌ها
3,523
پسندها
17,750
امتیازها
71,673
مدال‌ها
101
سطح
42
 
  • #182
خوش می‌رود این پسر که برخاست
سرویست چنین که می‌رود راست




ابروش کمان قتل عاشق
گیسوش کمند عقل داناست




بالای چنین اگر در اسلام
گویند که هست زیر و بالاست




ای آتش خرمن عزیزان
بنشین که هزار فتنه برخاست




بی جرم بکش که بنده مملوک
بی شرع ببر که خانه یغماست




دردت بکشم که درد داروست
خارت بخورم که خار خرماست




انگشت نمای خلق بودن
زشت است ولیک با تو زیباست




باید که سلامت تو باشد
سهل است ملامتی که بر ماست




جان در قدم تو ریخت سعدی
وین منزلت از خدای می‌خواست




خواهی که دگر حیات یابد
یک بار بگو که کشتهٔ ماست
 
امضا : hadi

hadi

ارشد بازنشسته
مدیر بازنشسته
تاریخ ثبت‌نام
30/7/19
ارسالی‌ها
3,523
پسندها
17,750
امتیازها
71,673
مدال‌ها
101
سطح
42
 
  • #183
دیگر نشنیدیم چنین فتنه که برخاست
از خانه برون آمد و بازار بیاراست




در وهم نگنجد که چه دلبند و چه شیرین
در وصف نیاید که چه مطبوع و چه زیباست




صبر و دل و دین می‌رود و طاقت و آرام
از زخم پدید است که بازوش تواناست




از بهر خدا روی مپوش از زن و از مرد
تا صنع خدا می‌نگرند از چپ و از راست




چشمی که تو را بیند و در قدرت بی چون
مدهوش نماند نتوان گفت که بیناست




دنیا به چه کار آید و فردوس چه باشد
از بارخدا به ز تو حاجت نتوان خواست




فریاد من از دست غمت عیب نباشد
کاین درد نپندارم از آن من تنهاست




با جور و جفای تو نسازیم چه سازیم
چون زهره و یارا نبود چاره مداراست




از روی شما صبر نه صبر است که زهر است
وز دست شما زهر نه زهر است که حلواست




آن کام و دهان و لب و دندان که تو داری...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : hadi

hadi

ارشد بازنشسته
مدیر بازنشسته
تاریخ ثبت‌نام
30/7/19
ارسالی‌ها
3,523
پسندها
17,750
امتیازها
71,673
مدال‌ها
101
سطح
42
 
  • #184
سلسلهٔ موی دوست حلقه دام بلاست
هر که در این حلقه نیست فارغ از این ماجراست





گر بزنندم به تیغ در نظرش بی‌دریغ
دیدن او یک نظر صد چو منش خونبهاست




گر برود جان ما در طلب وصل دوست
حیف نباشد که دوست دوست‌تر از جان ماست




دعوی عشاق را شرع نخواهد بیان
گونهٔ زردش دلیل ناله زارش گواست




مایهٔ پرهیزگار قوت صبر است و عقل
عقل گرفتار عشق صبر زبون هواست




دلشدهٔ پایبند گردن جان در کمند
زهرهٔ گفتار نه کاین چه سبب وان چراست




مالک ملک وجود حاکم رد و قبول
هر چه کند جور نیست ور تو بنالی جفاست




تیغ برآر از نیام زهر برافکن به جام
کز قبل ما قبول وز طرف ما رضاست




گر بنوازی به لطف ور بگدازی به قهر
حکم تو بر من روان زجر تو بر من رواست




هر که به جور رقیب یا به جفای حبیب
عهد فرامش کند...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : hadi

hadi

ارشد بازنشسته
مدیر بازنشسته
تاریخ ثبت‌نام
30/7/19
ارسالی‌ها
3,523
پسندها
17,750
امتیازها
71,673
مدال‌ها
101
سطح
42
 
  • #185
صبر کن ای دل که صبر سیرت اهل صفاست
چارهٔ عشق احتمال شرط محبت وفاست




مالک رد و قبول هر چه کند پادشاست
گر بزند حاکم است ور بنوازد رواست




گر چه بخواند هنوز دست جزع بر دعاست
ور چه براند هنوز روی امید از قفاست




برق یمانی بجست باد بهاری بخاست
طاقت مجنون برفت خیمهٔ لیلی کجاست




غفلت از ایام عشق پیش محقق خطاست
اول صبح است خیز کآخر دنیا فناست




صحبت یار عزیز حاصل دور بقاست
یک دمه دیدار دوست هر دو جهانش بهاست




درد دل دوستان گر تو پسندی رواست
هر چه مراد شماست غایت مقصود ماست




بنده چه دعوی کند حکم خداوند راست
گر تو قدم می‌نهی تا بنهم چشم راست




از در خویشم مران کاین نه طریق وفاست
در همه شهری غریب در همه ملکی گداست




با همه جرمم امید با همه خوفم رجاست
گر درم ما مس است لطف شما...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : hadi

hadi

ارشد بازنشسته
مدیر بازنشسته
تاریخ ثبت‌نام
30/7/19
ارسالی‌ها
3,523
پسندها
17,750
امتیازها
71,673
مدال‌ها
101
سطح
42
 
  • #186
خرم آن بقعه که آرامگه یار آنجاست
راحت جان و شفای دل بیمار آنجاست




من در این جای همین صورت بی‌جانم و بس
دلم آنجاست که آن دلبر عیار آنجاست




تنم اینجاست سقیم و دلم آنجاست مقیم
فلک اینجاست ولی کوکب سیار آنجاست




آخر ای باد صبا بویی اگر می‌آری
سوی شیراز گذر کن که مرا یار آنجاست




درد دل پیش که گویم غم دل با که خورم
روم آنجا که مرا محرم اسرار آنجاست




نکند میل دل من به تماشای چمن
که تماشای دل آنجاست که دلدار آنجاست




سعدی این منزل ویران چه کنی جای تو نیست
رخت بربند که منزلگه احرار آنجاست
 
امضا : hadi

hadi

ارشد بازنشسته
مدیر بازنشسته
تاریخ ثبت‌نام
30/7/19
ارسالی‌ها
3,523
پسندها
17,750
امتیازها
71,673
مدال‌ها
101
سطح
42
 
  • #187
عشق ورزیدم و عقلم به ملامت برخاست
کان که عاشق شد از او حکم سلامت برخاست




هر که با شاهد گلروی به خلوت بنشست
نتواند ز سر راه ملامت برخاست




که شنیدی که برانگیخت سمند غم عشق
که نه اندر عقبش گرد ندامت برخاست




عشق غالب شد و از گوشه نشینان صلاح
نام مستوری و ناموس کرامت برخاست




در گلستانی کان گلبن خندان بنشست
سرو آزاد به یک پای غرامت برخاست




گل صدبرگ ندانم به چه رونق بشکفت
یا صنوبر به کدامین قد و قامت برخاست




دی زمانی به تکلف بر سعدی بنشست
فتنه بنشست چو برخاست قیامت برخاست
 
امضا : hadi

hadi

ارشد بازنشسته
مدیر بازنشسته
تاریخ ثبت‌نام
30/7/19
ارسالی‌ها
3,523
پسندها
17,750
امتیازها
71,673
مدال‌ها
101
سطح
42
 
  • #188
آن نه زلف است و بناگوش که روز است و شب است
وان نه بالای صنوبر که درخت رطب است




نه دهانیست که در وهم سخندان آید
مگر اندر سخن آیی و بداند که لب است




آتش روی تو زین گونه که در خلق گرفت
عجب از سوختگی نیست که خامی عجب است




آدمی نیست که عاشق نشود وقت بهار
هر گیاهی که به نوروز نجنبد حطب است




جنبش سرو تو پنداری کز باد صباست
نه که از نالهٔ مرغان چمن در طرب است




هر کسی را به تو این میل نباشد که مرا
کآفتابی تو و کوتاه نظر مرغ شب است




خواهم اندر طلبت عمر به پایان آورد
گر چه راهم نه به اندازهٔ پای طلب است




هر قضایی سببی دارد و من در غم دوست
اجلم می‌کشد و درد فراقش سبب است




سخن خویش به بیگانه نمی‌یارم گفت
گله از دوست به دشمن نه طریق ادب است




لیکن این حال محال است که پنهان...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : hadi

hadi

ارشد بازنشسته
مدیر بازنشسته
تاریخ ثبت‌نام
30/7/19
ارسالی‌ها
3,523
پسندها
17,750
امتیازها
71,673
مدال‌ها
101
سطح
42
 
  • #189
آن ماه دوهفته در نقاب است
یا حوری دست در خضاب است




وان وسمه بر ابروان دلبند

یا قوس قزح بر آفتاب است





سیلاب ز سر گذشت یارا
ز اندازه به در مبر جفا را




بازآی که از غم تو ما را

چشمی و هزار چشمه آب است





تندی و جفا و زشتخویی
هر چند که می‌کنی نکویی




فرمان برمت به هر چه گویی

جان بر لب و چشم بر خطاب است





ای روی تو از بهشت بابی
دل بر نمک لبت کبابی




گفتم بزنم بر آتش آبی

وین آتش دل نه جای آب است





صبر از تو کسی نیاورد تاب
چشمم ز غمت نمی‌برد خواب




شک نیست که بر ممر سیلاب

چندان که بنا کنی خراب است





ای شهرهٔ شهر و فتنهٔ خیل
فی منظرک النهار و اللیل




هر کاو نکند به صورتت میل

در صورت آدمی دواب است





ای داروی دلپذیر دردم
اقرار به بندگیت کردم




دانی که من از...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : hadi

hadi

ارشد بازنشسته
مدیر بازنشسته
تاریخ ثبت‌نام
30/7/19
ارسالی‌ها
3,523
پسندها
17,750
امتیازها
71,673
مدال‌ها
101
سطح
42
 
  • #190
دیدار تو حل مشکلات است
صبر از تو خلاف ممکنات است




دیباچهٔ صورت بدیعت
عنوان کمال حسن ذات است




لبهای تو خضر اگر بدیدی
گفتی: «لب چشمه حیات است!»




بر کوزهٔ آب نه دهانت
بردار که کوزهٔ نبات است




ترسم تو به سحر غمزه یک روز
دعوی بکنی که معجزات است




زهر از قبل تو نوشدارو
فحش از دهن تو طیبات است




چون روی تو صورتی ندیدم
در شهر که مبطل صلات است




عهد تو و توبهٔ من از عشق
می‌بینم و هر دو بی ثبات است




آخر نگهی به سوی ما کن
کاین دولت حسن را زکات است




چون تشنه بسوخت در بیابان
چه فایده گر جهان فرات است




سعدی غم نیستی ندارد
جان دادن عاشقان نجات است
 
امضا : hadi

موضوعات مشابه

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 0)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 0, کاربر: 0, مهمان: 0)

عقب
بالا