شاعر‌پارسی اشعار سیف فرغانی

  • نویسنده موضوع Sama_Shams
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 84
  • بازدیدها 1,984
  • کاربران تگ شده هیچ

sara.gh

کاربر فعال
کاربر فعال
تاریخ ثبت‌نام
22/8/18
ارسالی‌ها
1,085
پسندها
13,123
امتیازها
40,673
مدال‌ها
7
سطح
0
 
  • #51
ای نبرده وصل تو روزی بمهمانی مرا
هیچت افتد کز فراق خویش برهانی مرا؟

در هلاک من چو هجرانت سبک دستی نکرد
بر درت از بهر وصلست این گرانجانی مرا

من بپای جست و جوی از بهر تو برخاستم
لطف باشد گر بگیری دست و بنشانی مرا

تو اگر آیی و گرنه من ترا خوانم مدام
من چو نامه تا نمی آیم نمی خوانی مرا

هر بهاری پیش ازین مانند بلبل درخزان
بر نمی آمد نفس از بی گلستانی مرا

می زنم بر بوی تو اکنون نوا چون عندلیب
کاش بشکفتی گلی زین بلبل الحانی مرا

من بآب صبر ازین گل شسته بودم پای روح
دست دل انداخت اندر ورطه جانی مرا

من چراغ مرده ام تو مجلس افروزی چو شمع
بر دهانم نه لبی تا زنده گردانی مرا

آفتابی در شرف من همچو ماهم در خسوف
روشنایی نیست بی آن روی نورانی مرا

از جهان بیزار گشتم چون بدیدم کوی دوست
از عمارت کی...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 

sara.gh

کاربر فعال
کاربر فعال
تاریخ ثبت‌نام
22/8/18
ارسالی‌ها
1,085
پسندها
13,123
امتیازها
40,673
مدال‌ها
7
سطح
0
 
  • #52
ما را دلیست سوخته آتش طلب
آتش که دید پرتو او آب را سبب

زاشکم مدام سوزش دل در زیاد تست
این آب هست هیزم آن آتش طلب

گر عاشقی بمیل سهر در دو چشم کش
کحل کلام هر سحر از سرمه دان شب

ای غافلان ز عشق کفرتم بذنبکم
وی عاشقان دوست اتیتم بما وجب

در وصف حسن دوست چو خواهی دهن گشود
اول زبان عشق بیار و لب ادب

وآنگه هزار خوشه معنی طب ز جان
کندر درون سنبله صورتست حب

ای سحر غمزهای ترا سامری غلام
وی شکر حدیث ترا خامشی قصب

وی پایه ولای تو بالاترین مقام
وی نسبت هوای تو عالیترین نسب

نارالله است عشق تو چون کوره جحیم
شهرالله است روی تو همچون مه رجب

در آرزوی میوه باغ وصال تو
هرگز نگشت غوره اومید ما عنب
 

sara.gh

کاربر فعال
کاربر فعال
تاریخ ثبت‌نام
22/8/18
ارسالی‌ها
1,085
پسندها
13,123
امتیازها
40,673
مدال‌ها
7
سطح
0
 
  • #53
روزی آن روی چو خورشید وبر و خال چوشب
دیدم و عشق مراباتو همین بود سبب

زین پس از پیش تو کوته نکنم دست نیاز
زین پس از کوی تو بیرون ننهم پای طلب

گوشه یی از سر کوی تو قصور فردوس
نیمه یی از مه روی تو هلال غبغب

دیدن تو ببرد قاعده غم ازدل
بوسه تو بنهد خاصیت جان در لب

در دهان گیر لب خویش دمی تا بینی
ذوق صد تنگ شکر جمع شده در دور طب

روی تو با خط مشکین تو می دانی چیست
آفتابیست (و) بر (هر) طرفش نیمه شب

بر سرم عشق تو مالید شبی دست قبول
در دلم مطرب اندوه تو زد چنگ طرب

در جهان دلم ای ترک سیه چشم گذشت
غارت هندوی زلف تو زیغمای عرب

سیف فرغانی در حضرت جانان دایم
خامشی غیر ادب دان وسخن ترک ادب
 

sara.gh

کاربر فعال
کاربر فعال
تاریخ ثبت‌نام
22/8/18
ارسالی‌ها
1,085
پسندها
13,123
امتیازها
40,673
مدال‌ها
7
سطح
0
 
  • #54
ای خجل از روی خوبت آفتاب
روز من بی تو شبی بی ماهتاب

آفتاب از دیدن رخسار تو
آنچنان خیره که چشم از آفتاب

چون مرا در هجر تو شب خواب نیست
روز وصلت چون توان دیدن بخواب

بر سر کوی تو سودا می پزم
با دل پرآتش و چشم پرآب

عقل را با عشق تو در سر جنون
صبر را از دست تو پا در رکاب

خون چکان بر آتش سودای تو
آن دل بریان من همچون کباب

در سخن زآن لب همی بارد شکر
در عرق زآن رو همی ریزد گلاب

چشم مخمورت که ما را م**س.ت کرد
توبه خلقی شکسته چون ش*ر..اب

از هوایی کآید از خاک درت
آنچنان جوشد دلم کز آتش آب

جز تو از خوبان عالم کس نداشت
سرو در پیراهن و مه در نقاب

بی خطا گر خون من ریزی رواست
ای خطای تو بنزد ما صواب

تو طبیب عاشقان باشی، چرا
من دهم پیوسته سعدی را جواب

سیف فرغانی چو دیدی روی دوست
گر بشمشیرت زند رو...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 

sara.gh

کاربر فعال
کاربر فعال
تاریخ ثبت‌نام
22/8/18
ارسالی‌ها
1,085
پسندها
13,123
امتیازها
40,673
مدال‌ها
7
سطح
0
 
  • #55
ای خطت سلسله یی بر قمر از عنبر ناب
وی دل و دیده ز سودای تو پرآتش و آب

دوش در وصف جمال تو چو در بستم دل
خوب رویان معانی بگشادند نقاب

خانه حسن ز بالای تو دارد استون
قبله روح ز ابروی تو دارد محراب

ای دل از یورتگه سینه برون زن خرگاه
کین ستون کرد مرا خیمه تن سست طناب

پیش روی تو ز رخساره خورشید چکد
عرق شرم چو اشک مطر از چشم سحاب

سایه بر کار چو من ذره کجا اندازی
که چو خورشید تو از پرتو خویشی در تاب

خانه سوزست (غمت) در دل من چون آتش
بی قرارست دل اندر بر من چون سیماب

آفتابا ز تو روزم بشب آمد، تا چند
بر سر کوی تو شب روز کنم چون مهتاب

زلف جعد تومرا کرد مسلسل چون خط
کرده خط تو مرا زیر و زبر چون اعراب

چون شرابت بود اندر سرو آیینه بدست
گیرد آیینه ز عکس رخ تو رنگ ش*ر..اب

نام شیرین لب خویش ار...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 

sara.gh

کاربر فعال
کاربر فعال
تاریخ ثبت‌نام
22/8/18
ارسالی‌ها
1,085
پسندها
13,123
امتیازها
40,673
مدال‌ها
7
سطح
0
 
  • #56
ای پسته دهانت شیرین و انگبین لب
من تلخ کام مانده در حسرت چنین لب

بودیم بر کناری عطشان آب وصلت
زد بوسه تو ما را چون نان در انگبین لب

هرگز برون نیاید شیرینی از زبانش
هرکو نهاده باشد باری دهان برین لب

عاشق از آستینت شکر کشد بدامن
چون تو بگاه خنده گیری در آستین لب

تا در مقام خدمت پیش تو خاک بوسد
روزی دو ره نهاده خورشید بر زمین لب

از بهر آب خوردن باری دهان برو نه
تا لعل تر بریزد از کوزه گلین لب

با داغ مهر مهرت ای بس گدا که چون من
از آرزوی لعلت مالند بر نگین لب

از معجزات حسنت بر روی تو بدیدم
هم شکرآب دندان هم پسته آتشین لب

دل تلخ کام هجرست او را بجای باده
زین بوسهای شیرین درده بشکرین لب

تا چند باشد ای جان پیش در تو ما را
چون مرغ بهر دانه از خاک بوسه چین لب

تو سرخ روی حسنی تا کرد شیر...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 

sara.gh

کاربر فعال
کاربر فعال
تاریخ ثبت‌نام
22/8/18
ارسالی‌ها
1,085
پسندها
13,123
امتیازها
40,673
مدال‌ها
7
سطح
0
 
  • #57
ایا چوحسن بمعنی نکو بصورت خوب
وصال تست مرا همچو عافیت مطلوب

شهید عشق تو بعد از اجل چو جان زنده
گدای کوی تو نزد همه چو زر محبوب

چو جان حدیث تو شیرین ولیک شورانگیز
غم تو در دل عاشق چو وجد در مجذوب

لبت که م**س.ت کند همچو خمر عاشق را
میی زدرد مصفا ولی بشهد مشوب

تو رو نمودی ومشغول شد بغم عاشق
بلا بیامد و منسوب شد بصبر ایوب

بنور روی تو پیش از بروز بتوان دید
جمال صورت کامن پس حجاب غیوب

ایا بملک سلیمان بحسن چون یوسف
منم بعشق زلیخا بحزن چون یعقوب

نه بهر جنت و حورست کوشش عاشق
نه بهر ملک بود مشتغل علی بحروب

امید وصل تو اندر دل و منم محزون
کلید باب فرح با من ومنم مکروب

کرا که نام برآمد بدفتر عشقت
بخواند سر معمازخط نامکتوب

بنزد عاشق جز ذکر تو سخن باطل
بنزد بنده به جز عشق تو هنر معیوب

گرم بدست...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 

sara.gh

کاربر فعال
کاربر فعال
تاریخ ثبت‌نام
22/8/18
ارسالی‌ها
1,085
پسندها
13,123
امتیازها
40,673
مدال‌ها
7
سطح
0
 
  • #58
ای گلستان حسن ترا بنده عندلیب
درد مراست نرگس بیمار تو طبیب

بازم بخوان بلطف و بنازم ز در مران
هرچند گل نیاز ندارد بعندلیب

در حال من نظر کن و از آه من بترس
کز عشق بهره مندم و از وصل بی نصیب

زنهار با غریب و گدا لطف کن که من
در کوی تو گدایم و در شهر تو غریب

در شهر با توام خبر عشق فاش شد
از اشکم این تواتر و از شعرم این نسیب

عقلم چنان برفت که امروز عاجزست
ز اصلاح من معلم وز ارشاد من ادیب

حسنت رضا نداد بسامان (کار) من
لیلی روا نداشت که مجنون بود لبیب

با روی چون نگار تو خاک رهست گل
با زلف مشکبار تو درد سرست طیب

با جز تو دوستی نبود شغل اهل دل
حاشا که دستکار مسیحا بود صلیب

این بنده از وصال تو محروم بهر چیست
او در طلب مجد و تویی در دعا مجیب

تیر دعای من بنشانه نمی رسد
الرمی قد تواتر والسهم...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 

sara.gh

کاربر فعال
کاربر فعال
تاریخ ثبت‌نام
22/8/18
ارسالی‌ها
1,085
پسندها
13,123
امتیازها
40,673
مدال‌ها
7
سطح
0
 
  • #59
طوطی خجل فرو ماند از بلبل زبانت
مجلس پر از شکر شد از پسته دهانت

جعد بنفشه مویان تابی ز چین زلفت
حسن همه نکویان رنگی ز گلستانت

ما را دلیست دایم در هم چو موی زنگی
از خال هندو آسا وز چشم ترک سانت

همچون نشانه تا کی بر دل نهد جراحت
ما را بتیر غمزه ابروی چون کمانت

سرگشته یی که گردن پیچید در کمندت
دست اجل گشاید پایش ز ریسمانت

زآن بر درت همیشه از دیده آب ریزم
تا خون دل بشویم از خاک آستانست

جانم تویی و بی تو بنده تنیست بی جان
وین نیز اگر بخواهی کردم فدای جانت

یا آنکه نیست از خط بر عارضت نشانی
منشور ملک حسنست این خط بی نشانت

گر با چنین میانی از مو کمر کنندت
بار کمر ندانم تا چون کشد میانت

در وصف خوبی تو صاحب لسان معنی
بسیار گفت لیکن ناورد در بیانت

پا در رکاب کردی اسب مراد را سیف
روزی اگر...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 

sara.gh

کاربر فعال
کاربر فعال
تاریخ ثبت‌نام
22/8/18
ارسالی‌ها
1,085
پسندها
13,123
امتیازها
40,673
مدال‌ها
7
سطح
0
 
  • #60
ای چو فرهاد دلم عاشق شیرین لبت
مستی امشبم از باده دوشین لبت

نیست شیرین که زفرهاد برای بوسی
ملک خسرو طلبد شکر رنگین لبت

وه چه شیرین صنمی تو که دهان من هست
تا بامسال خوش از بوسه پارین لبت

محتسب سال دگر بر سر کویت آرد
همچنین بی خودم از باده نوشین لبت

طبع شوریده من این همه شیرین کاری
می کند در سخن امروز بتلقین لبت

سیف فرغانی چون وصف تو می کرد گرفت
طبعم اندر شکر افشاندن آیین لبت
 

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 0)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 0, کاربر: 0, مهمان: 0)

عقب
بالا