شاعرغیرپارسی اشعارزیبای دیگر شاعران ترکیه ای

  • نویسنده موضوع Camila
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 51
  • بازدیدها 2,739
  • کاربران تگ شده هیچ

Camila

کاربر نیمه فعال
کاربر نیمه فعال
تاریخ ثبت‌نام
14/6/19
ارسالی‌ها
518
پسندها
308
امتیازها
2,973
مدال‌ها
6
سطح
4
 
  • نویسنده موضوع
  • #1
به تبعید رفتن
و یا حبس شدن
در چشمان تو

چشمانی که مرا با درد
سمت عشق می بَرد

چشمانی
که در آنها می توان
آفتاب را نوشید
بگو ، چشمانت کو ؟

احمد عارف
 

Camila

کاربر نیمه فعال
کاربر نیمه فعال
تاریخ ثبت‌نام
14/6/19
ارسالی‌ها
518
پسندها
308
امتیازها
2,973
مدال‌ها
6
سطح
4
 
  • نویسنده موضوع
  • #2
هوا از اندوه چشمانم
دم کرده بود
شب آن قدر سنگین ست
که حتی گلوله هم از آن
عبور نمی کند

نمی توانم
تاریکی و سکوت این شب را
بازگو کنم
لای به لای انگشتانم
سیگاری با طعم زهر
و در بالشم
جهنمی برپاست

بیا دیگر

احمد عارف
 

Camila

کاربر نیمه فعال
کاربر نیمه فعال
تاریخ ثبت‌نام
14/6/19
ارسالی‌ها
518
پسندها
308
امتیازها
2,973
مدال‌ها
6
سطح
4
 
  • نویسنده موضوع
  • #3
چند بهار زیبا در حسرت تو
غل و زنجیرها کهنه کردم
کاش به موهایت گل های خون بزنم
یکی این طرف ، یکی آن طرف
کاش بتوانم نام تو را فریاد بزنم
به چاه های بی انتها ، به ستاره ی لغزان
حتی به چوب کبریتی
که در دورترین موج اقیانوس افتاده است
کاش به آن که گم کرده
طلسم نخستین عشق ها را ، طلسم بوسه ها را
و سهمی ندارد از غروبی ناگهانی
بتوانم از تو بگویم
نبودن تو نام دیگر دوزخ است
سردم است ، چشمانت را نبند

احمد عارف
 

Camila

کاربر نیمه فعال
کاربر نیمه فعال
تاریخ ثبت‌نام
14/6/19
ارسالی‌ها
518
پسندها
308
امتیازها
2,973
مدال‌ها
6
سطح
4
 
  • نویسنده موضوع
  • #4
در شهری به دنیا آمدم
که بادهایش از سمت شمال می وزید
به این سبب
لبانم خشک و ترک خوردهَ اند
کمی ببوس مرا

در شهری که به دنیا آمدم
هیچ درخت گردویی نبود
از اینست که
حسرت خنکای سرزمینی را
همیشه به همراه دارم
کمی نوازش کن مرا

احمد عارف
 

Camila

کاربر نیمه فعال
کاربر نیمه فعال
تاریخ ثبت‌نام
14/6/19
ارسالی‌ها
518
پسندها
308
امتیازها
2,973
مدال‌ها
6
سطح
4
 
  • نویسنده موضوع
  • #5
وقتی که تو
این شعر را بخوانی
شاید من در شهر دیگری باشم

شعری که از پاییزی تلخ
و عشقی که به عبث می پیمود
سخن می گفت

شعری که در بادها می وزید
و چنان اعلامیه های
پخش نشده
برتکه های کاغذ
نوشته شده بودهمانند مسافری
که به سفری دور و تنها
آماده بود

زیرا که مرگ
قایقی سفید رنگ بود
قایقی غرق شده که تمام دریاهای سیاه
او را می خوانند

مرگ
شکل ستاره های خاموش
و آدرس هایی پاره
مرگ
شبیه چمنزاری سوخته بود

وقتی که تو
این شعر را بخوانی
شاید من در شهر دیگری باشم

بهجت آیسان
 

Camila

کاربر نیمه فعال
کاربر نیمه فعال
تاریخ ثبت‌نام
14/6/19
ارسالی‌ها
518
پسندها
308
امتیازها
2,973
مدال‌ها
6
سطح
4
 
  • نویسنده موضوع
  • #6
زنى که پس از شکستن تنها یک ناخن اش
دیگر به بقیه ى ناخن هایش رحم نمى کند
اگر دل اش بشکند
خدا مى داند
چه بلایى سر خود خواهد آورد

اِجه آیهان
 

Camila

کاربر نیمه فعال
کاربر نیمه فعال
تاریخ ثبت‌نام
14/6/19
ارسالی‌ها
518
پسندها
308
امتیازها
2,973
مدال‌ها
6
سطح
4
 
  • نویسنده موضوع
  • #7
هیچ وقت عاشق زنانى نباش
که سکوت کرده اند
زیرا که زخم هاى شان
سر باز مى کند

حیدر اِرگولن
 

Camila

کاربر نیمه فعال
کاربر نیمه فعال
تاریخ ثبت‌نام
14/6/19
ارسالی‌ها
518
پسندها
308
امتیازها
2,973
مدال‌ها
6
سطح
4
 
  • نویسنده موضوع
  • #8
ش*ر..اب ، دنبال شب اش می گردد
درد ، دنبال دانه ای انگور
و انگور
خاطره ی روزی که
از خوشه چیده شد

من هم سراغ
زنی به ظرافت قطره ای اشک
می گردم
زنی که به اندازهِ قطره ای
در ش*ر..اب محو شده ست

ش*ر..اب با زن
در تاریکیِ شب ها
تیره ست
چنان باد پنهان شده
در سومین جزیره ام
و قایق ام در آبی های آسمان
دود می شود

این بار مرا
درون خود نه
در روح خود سر بکش

حیدر اَرگولن
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 

Camila

کاربر نیمه فعال
کاربر نیمه فعال
تاریخ ثبت‌نام
14/6/19
ارسالی‌ها
518
پسندها
308
امتیازها
2,973
مدال‌ها
6
سطح
4
 
  • نویسنده موضوع
  • #9
مهم نیست که دیگر پول نداریم
ش*ر..اب‌مان که به آخر رسید
می‌رویم زیر باران
و این بار از بوسه‌های خیس
م**س.ت می‌شویم

احمد اُکتای
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 

Camila

کاربر نیمه فعال
کاربر نیمه فعال
تاریخ ثبت‌نام
14/6/19
ارسالی‌ها
518
پسندها
308
امتیازها
2,973
مدال‌ها
6
سطح
4
 
  • نویسنده موضوع
  • #10
دلم می‌خواست
قبل از آینه‌ها
به یک زیباروی
از زیبایی‌اش بگویم
دلم می‌خواست
به زیبایی تمام
با یک زیباروی زندگی کنم

مظفر طیب اوسلو
 

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 0)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 1, کاربر: 0, مهمان: 1)

عقب
بالا