تنهاشمع
دوست دارم شمع باشم در دل شبها بسوزم
روشنی بخشم به جمع و خودم تنها بسوزم
~*~*~
من چه تنها و غریبم بی تو در دریای هستی
ساحلم شو غرق گشتم بی تو در شبهای مستی
تنهاشمع
دوست دارم شمع باشم در دل شبها بسوزم
روشنی بخشم به جمع و خودم تنها بسوزم
شبتنها
~*~*~
من چه تنها و غریبم بی تو در دریای هستی
ساحلم شو غرق گشتم بی تو در شبهای مستی
خاطرهشب
علی آن شیر خدا شاه عرب
الفتی داشته با این دل شب
سازعشق
دربستر عشق لالهها باید کاشت
باشوق دلی، شقایقی باید کاشت
عاشق همه وقت ساز بر دست نهد
درپیش همه شوق دگر خواهد داشت
نواساز
با من حرف بزن
صدایت هم نوایی تمام سازهاست
کودکان هنوز در گلویت می رقصند
و چیزی از جنگ نمی دانند
نوا
آخر اين شور و نوا بدرقه ي راه صبا
كه هنر مي رود و شور و نوا میميرد
از وفاداري اين قبله ي ارباب هنر
رخ نتابيد خدا را كه وفا میميرد
عمر جاويد به هر بي هنر ارزاني نيست
علت آن است كه خود آب بقا میمیرد
بقا
با آن که میرسانی آن باده بقا را
بی تو نمیگوارد این جام باده ما را
مطرب قدح رها کن زین گونه نالهها کن
جانا یکی بها کن آن جنس بیبها را
دریارها
اگر تو عاشقی غم را رها کن
عروسی بین و ماتم را رها کن
تو دریا باش و کشتی را برانداز
تو عالم باش و عالم را رها کن
«مولانا»