مشاعره‌ی نوروزی مشاعره‌ی نوروزی | 1403

[ᎴᏋᏝᏗᏒᏗᎷ]

تا خبر دارم از او بی‌خبر از خویشتنم
با وجودش ز من آواز نیاید که منم

مشو مشو،زمن خسته دل جدا ای دوست
مکن، مکن، به کف اندهم رها ای درست

عراقی

 

[.Mobina.]

من ز جان خویش گذشتم از بهر تو
هرگز جان‌فشانی‌ام به چشم تو نیامد

 

[Taban_Art]

مشو مشو،زمن خسته دل جدا ای دوست
مکن، مکن، به کف اندهم رها ای درست

عراقی

تو کافر دل نمی‌بندی نقاب زلف و می‌ترسم
که محرابم بگرداند خم آن دل‌سِتان ابرو

 

[Taban_Art]

من ز جان خویش گذشتم از بهر تو
هرگز جان‌فشانی‌ام به چشم تو نیامد

در مسجد و میخانه خیالت اگر آید
محراب و کمانچه ز دو ابروی تو سازم

 

[ᎴᏋᏝᏗᏒᏗᎷ]

تو کافر دل نمی‌بندی نقاب زلف و می‌ترسم
که محرابم بگرداند خم آن دل‌سِتان ابرو

ور تحمل نکنم جور زمان را چه کنم
داوری نیست که از، وی بستاند دادم

سعدی

 

[Taban_Art]

ور تحمل نکنم جور زمان را چه کنم
داوری نیست که از، وی بستاند دادم

سعدی

مرا در منزل جانان چه امن عیش چون هر دم
جرس فریاد می‌دارد که بربندید محمل‌ها

 

[ᎴᏋᏝᏗᏒᏗᎷ]

در مسجد و میخانه خیالت اگر آید
محراب و کمانچه ز دو ابروی تو سازم

محمود بود عاقبت کار دراین راه
گر سر برود در سر سودای ایازم
حافظ غم دل با که بگویم؟
که در این دور جز جام نشاید که بود محرم رازم

 

[Taban_Art]

محمود بود عاقبت کار دراین راه
گر سر برود در سر سودای ایازم
حافظ غم دل با که بگویم؟
که در این دور جز جام نشاید که بود محرم رازم

همممممم م سخته...

ما بی غمان م**س.ت دل از دست داده‌ایم
همراز عشق و همنفس جام باده‌ایم

لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.

 

[ᎴᏋᏝᏗᏒᏗᎷ]

مرا در منزل جانان چه امن عیش چون هر دم
جرس فریاد می‌دارد که بربندید محمل‌ها

از گریه سوختیم وتو آهی نمی کنی
درآب وآتیشیم ونگاهی نمی کنی

بابافغانی شیرازی

 

[Taban_Art]

از گریه سوختیم وتو آهی نمی کنی
درآب وآتیشیم ونگاهی نمی کنی

بابافغانی شیرازی

یاد باد آن که خرابات نشین بودم و م**س.ت
وآنچه در مسجدم امروز کم است آنجا بود

لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.