متن با فونت FarhangBlack
در پاییز، نغمه‌های نوشتن در آسمان معلق‌اند. داستان‌هایی که با هر دم سردی از باد، جان می‌گیرند و دل‌ها را می‌نوازند.

اشعار رهاشده کاربران مجموعه اشعار دلبر | م.س.علیپور کاربر انجمن یک رمان

وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

قاصدکــ

کاربر انجمن
سطح
12
 
ارسالی‌ها
397
پسندها
5,238
امتیازها
21,413
مدال‌ها
12
  • نویسنده موضوع
  • #1
نام مجموعه اشعار: دلبر
برنده‌ی مسابقه‌ی TPY (دفتر شعر برتر انجمن)

شاعر: م.س.علیپور
موضوع: عاشقانه
تگ: شاعرانه


صد طعنه زدی بر منِ شوریده‌ی دیوانه

ای دلبر دُردانه!
من هیچ ننالم زین دردِ غمِ بیگانه
این خنجر و این دِشنه
بردار و بزن بر من یک ضربه‌ی جانانه
جانم! تو بزن؛ ننگر این درد و خم شانه


*دشنه: خنجر، چاقوی کوچک
160138


*اگر اشعار را در جایی به اشتراک گذاشتید، لطفا نام شاعر را با عنوانِ "م.س.علیپور" نیز ذکر...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : قاصدکــ

قاصدکــ

کاربر انجمن
سطح
12
 
ارسالی‌ها
397
پسندها
5,238
امتیازها
21,413
مدال‌ها
12
  • نویسنده موضوع
  • #2
قالب شعر: غزل

ای دلبر جانانم؛ بیا تا کنم پرسش
بهر چه ربودی تو از این بَرَم آسایش؟
جانم به فدایت ای آهوی گریزانم
جانی که ز هجر تو کرده‌ست کمی سایِش
بیا بِنِشین اینجا، بر روی چهارپایه
من رَسم کنم صدبار این رویِ بی آلایش
از حُقه‌ی حرفهایت فیروزه و دُر ریزد
آخ من بروم قربانْ این معجز‌ه‌ی گویِش
جانا یقین دارم تو حوری رضوانی
هربار که تورا بینم؛ شُکرم کند افزایش
از گیسوی‌ افشانت پرتوهای نور تابد
از بهر وجود تو، بوستان کند رویِش


*حُقه: جعبه‌ی کوچک

*دُر: مروارید
*رضوان: بهشت
 
آخرین ویرایش
امضا : قاصدکــ

قاصدکــ

کاربر انجمن
سطح
12
 
ارسالی‌ها
397
پسندها
5,238
امتیازها
21,413
مدال‌ها
12
  • نویسنده موضوع
  • #3
قالب شعر: ترکیب بند


مژده‌ٔ دیدن روی تو روزی برسد شاید
دستم به دعا هرشب، نذری بکنم باید
جانم به ستوه آمد زین هجر بی پایان
این حسرت دیدارت، غم بر دلم افزاید
کجا را من گَردَم تا پیدا کنم شِبهَت
چنین دلبر زیبایی به دنیا دگر نآید

تو باده‌ی این جامی، تو می‌کنی‌ام مسخر
تو این منِ عاقل را مجنون می‌کنی آخر

یاد تو ‌در جریان چون چشمه‌ای پرجوش
آن لشگر مژگانت برق می‌پراند از هوش
هر دم و هر لحظه به یاد تو می‌افتم
گوشواره‌ی نامِ تو آویزه ‌است از گوش
در آتش این دوری من سوختم و ساختم
وقت است که باز آیی، باری بکاه از دوش

این تابلوی چشمانت مانند دو گوی اخگر

افسون میکنند افسون ای [COLOR=rgb(184, 49...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : قاصدکــ

قاصدکــ

کاربر انجمن
سطح
12
 
ارسالی‌ها
397
پسندها
5,238
امتیازها
21,413
مدال‌ها
12
  • نویسنده موضوع
  • #4
قالب شعر: موج نو

وقتی که پلکهایت را همچون بال فرشته می‌خوابانی؛

دلم می‌خواهد کسی باشم
بر تن ساحلِ رُخَت یَله؛
و در آن آستانه
زل زَنَم به افق؛
همان افقی که
میرسد به خط واصل پلک ها و مژگانت؛
آخ که دل می‌برد بیننده را !

خُنُک آن دَم که غنچه‌ی لبخندت شکوفا می‌شود؛
من پروانه‌ای می‌شوم؛
تازه از پیله درآمده؛
مستانه و دیوانه؛
قربان صدقه گویان؛
به دور سرت می‌گردم و می‌گردم!
و کاش بدانی ...
ای دلبرِ رعنایم؛
تنها خواسته‌ی من از زندگی این است
یک تو
یک من
دو صندلی گهواره‌ای چوبی
دو فنجان چای
و من آنقدر خیره نگاهت کنم
که حتی زمان هم خسته شود
و بایستد...
خواسته‌ی زیادیست...؟!
[COLOR=rgb(184, 49...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : قاصدکــ

قاصدکــ

کاربر انجمن
سطح
12
 
ارسالی‌ها
397
پسندها
5,238
امتیازها
21,413
مدال‌ها
12
  • نویسنده موضوع
  • #5
قالب شعر: مثنوی

یک شبِ پاییز بود آن شب که تو را دیدم
رخساره‌ی زیبایت، من دیدم و آه...مُردم!

بِنْشـین و بیفـشان تـو، این شُرابه‌ی گیسو
یک طـره‌ی گیسـویت دل را میبـرد هر سو

لولـی‌وَشِ موهایـت قلـب را به اسارت داد
لبخــند زدی و عـشــق را پایـیز بشارت داد



(ادامه دارد...)
 
آخرین ویرایش
امضا : قاصدکــ

قاصدکــ

کاربر انجمن
سطح
12
 
ارسالی‌ها
397
پسندها
5,238
امتیازها
21,413
مدال‌ها
12
  • نویسنده موضوع
  • #6
قالب شعر: نیمایی(شعر نو)

دلبر ؛ دِل بَر و مجنون کن
این عاقلِ عاشق را
با گوشه‌ی چشم هایت
دلبر؛ دِل بَر و م**س.ت کن
این خمار عاشق را
با باده‌ی لب‌هایت
دلبر؛ دِل بَر و قیامت کن
در این دل آرامم
با آواز آوایت
دلبر؛ دِل بَر و مات کن
این نگاه محزونم
با خرامان قدمهایت
دلبر؛ دِل بَر و دیوانه کن
این منِ دلتنگ را
با خنده‌ی طنازت
دلبر؛ باز آ و کمی دِل بَر
تو فقط باز آ...
تو فقط باز آ...
تو فقط...
دلبر!
دلی...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : قاصدکــ

قاصدکــ

کاربر انجمن
سطح
12
 
ارسالی‌ها
397
پسندها
5,238
امتیازها
21,413
مدال‌ها
12
  • نویسنده موضوع
  • #7
قالب شعر: نیمایی(شعر نو)

بلبل شده‌ام مستم،
عهدی را با گل بستم
از خود شده‌ام بیخود
این م**س.ت، خودم هستم؟!
من عهدی ببستم با
این دلبر طنازم
می‌پرسد احوالم
"آی مجنون افگارم!

آگاه بکن من را
هوشیاری یا مستی؟
زان دَم که مرا دیدی
خوب هستی یا نیستی؟"
لبخند زنم و گویم
"ای دلبرِ دل برده‌ام!
زان‌دَم که تورا دیدم
در برزخی افتادم
دل، ذوقِ تو داشت اما
تو از بَرِ من دوری
تو از بر من دوری
تو از بر من دوری..."
"زان دم که تو را دیدم
هم خوبم و هم نیستم
هوشیارم و هم نیستم
من مستم و هم نیستم"
گویم که این حال را
این برزخ کال را
این وصال ابطال را
با وجود تلخی‌ها
دوست دارم و...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : قاصدکــ

قاصدکــ

کاربر انجمن
سطح
12
 
ارسالی‌ها
397
پسندها
5,238
امتیازها
21,413
مدال‌ها
12
  • نویسنده موضوع
  • #8
قالب شعر: قطعه

او رفت پی معشوقش و بازماندم
انگار در وجودم درد می‌شود تکثیر
موهایم یک به یک گشتند سپید
در اوج جوانی من شدم بُرنایی پیر

(در حال ویرایش)
 
آخرین ویرایش
امضا : قاصدکــ

قاصدکــ

کاربر انجمن
سطح
12
 
ارسالی‌ها
397
پسندها
5,238
امتیازها
21,413
مدال‌ها
12
  • نویسنده موضوع
  • #9
قالب شعر: غزل

گیسو که کنی افشان، قلبم غزل‌خوان است
وقتی که تو می‌خندی، دنیا بهاران است
چشمم به تو می‌افتد، در گوشه‌ی یک کافه
از لرزش فنجانم، تشویش نمایان است
تـو عاشـــق مـوهـای شـانـه‌زده‌ام بـودی
از روزی که تو رفتی، این مو پریشان است

من پشته و‌ کوه بودم، با ناله فرو ریختم
گویـم ولــی بـا درد، حـالـم بِـسامان است
زنده مانده‌ام اما یک مُرده‌ی فرسوده‌م
زندگی بدینگونه، یک حالت بحران است
از بـهـر چـه تو رفتی، در روزی زمـستـانی؟

زان دم شدم بیزار از هرچه زمستان است!

(ادامه دارد...)
 
آخرین ویرایش
امضا : قاصدکــ

قاصدکــ

کاربر انجمن
سطح
12
 
ارسالی‌ها
397
پسندها
5,238
امتیازها
21,413
مدال‌ها
12
  • نویسنده موضوع
  • #10
قالب شعر: سپید

خنده‌ی مستانه‌ات
روزی مرا شاعر کرد
اینگونه نخند زیبای من،
دفتر شعرم
دیگر جایی ندارد..!
 
آخرین ویرایش
امضا : قاصدکــ
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

موضوعات مشابه

عقب
بالا