اشعار رهاشده کاربران مجموعه اشعار دلبر | م.س.علیپور کاربر انجمن یک رمان

وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

قاصدکــ

کاربر انجمن
کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
24/6/19
ارسالی‌ها
397
پسندها
5,240
امتیازها
21,413
مدال‌ها
12
سطح
12
 
  • نویسنده موضوع
  • #21
قالب شعر: نیمایی(شعر نو)

به سیهْ چشمانت
به خونْ چشمانم
به پریشانی مویت
به پریشانی من
سوگند که
خسته‌ام دیگر...
ای دلبر زیبارویم
به دادم برس دیگر

به دادم برس آخر...
 
امضا : قاصدکــ

قاصدکــ

کاربر انجمن
کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
24/6/19
ارسالی‌ها
397
پسندها
5,240
امتیازها
21,413
مدال‌ها
12
سطح
12
 
  • نویسنده موضوع
  • #22
قالب شعر: غزل

یادت شده بختک، به تو می‌اندیشم دمادم
برای تو ای بی وفا چه شعرها نسرودم

تو که رفتی خورشید هم چشم فرو بست
چه غریبانه به سیاهی بدل شد سپیده دم

ققنوس میمیرد و ز آتش جان میگیرد اما
من ققنوسی جان داده در آتش سردم

تو که ما را از خود محروم کردی، حداقل

میشود شبی در خواب ببینمت یک دم؟

(ادامه دارد...)
 
آخرین ویرایش
امضا : قاصدکــ

قاصدکــ

کاربر انجمن
کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
24/6/19
ارسالی‌ها
397
پسندها
5,240
امتیازها
21,413
مدال‌ها
12
سطح
12
 
  • نویسنده موضوع
  • #23
قالب شعر: مستزاد

نمیدانی که هجرت آتش می‌زند...سوزانْ سوزان
وجودم چو برگی سقوط می‌کند...ریزانْ ریزان

دلبرم آنجا عروسِ دیگری می‌شود...آسانْ آسان
اینجا عاشقی بر سرش می‌کوبد...دستانْ دستان


روز نکاحت داماد «بله» می‌گوید...خندانْ خندان
و تو نیز هم! روحــم پر می‌کشد...گریانْ گریان

اینجا مَردی عکست را نگه می‌دارد...پنهانْ پنهان
روسری جامانده‌ات را می‌بوید...نالانْ نالان

بغض بختک‌وارش می‌شکند...بی‌امانْ بی‌امان
آن دَم که یادَت را به سینه میگیرد...با جانْ با جان

این مَرد تقاص عاشقی می‌دهد...تاوانْ تاوان

نشانت را ز هر کس می‌جوید...پُرسانْ پُرسان

همین روزها جوانی...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : قاصدکــ

قاصدکــ

کاربر انجمن
کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
24/6/19
ارسالی‌ها
397
پسندها
5,240
امتیازها
21,413
مدال‌ها
12
سطح
12
 
  • نویسنده موضوع
  • #24
قالب شعر: سپید

جهان، دریا را در خود پنهان نگاه می‌دارد
دریا، صدف را
صدف، مروارید را
و من

عشق تو را
 
امضا : قاصدکــ

قاصدکــ

کاربر انجمن
کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
24/6/19
ارسالی‌ها
397
پسندها
5,240
امتیازها
21,413
مدال‌ها
12
سطح
12
 
  • نویسنده موضوع
  • #25
قالب شعر: غزل

ز اوج سـقـوط کردیـم...اصـلا گـلـه‌ای نـیـسـت
از مـا کـه گـذشـت...مـردنمـان مسئله‌ای نیـست
ای کاش هــمـان اول کسـی می‌آمـد و م‍ـیـگفـت
که تا اشک و پشیمانی، ز عشق فاصله‌ای نیست
مجنون هم از این وادیِ عشق خسته شد و رفت
زنـهـار! که در این وادی، دگر غـلغـله‌ای نیـست

(ادامه دارد...)
 
امضا : قاصدکــ

قاصدکــ

کاربر انجمن
کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
24/6/19
ارسالی‌ها
397
پسندها
5,240
امتیازها
21,413
مدال‌ها
12
سطح
12
 
  • نویسنده موضوع
  • #26
قالب: تک بیت(مفرد)

چشمم به تو افتاد و من هم در همان لحظه
خدا را بابت خلق کردنِ تو، دست‌مریزاد گفتم
 
آخرین ویرایش
امضا : قاصدکــ

قاصدکــ

کاربر انجمن
کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
24/6/19
ارسالی‌ها
397
پسندها
5,240
امتیازها
21,413
مدال‌ها
12
سطح
12
 
  • نویسنده موضوع
  • #27
قالب: دو بیتی

به تــنــگ آمدم آخـر! تــو کــجــایی؟ کــجـــایی؟
مـگر وعــده ندادی رخ خــود را بنمـایی؟ نمـایی
خــدا را چــه بُــوَد حـــکــمــتِ ایـن عـاقـبـت ما
که بر مرقومهٔ بختِ ما بِنْوشته "جدایی! جدایی"


*مرقومه: کاغذ، منشور، نامه
 
آخرین ویرایش
امضا : قاصدکــ

قاصدکــ

کاربر انجمن
کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
24/6/19
ارسالی‌ها
397
پسندها
5,240
امتیازها
21,413
مدال‌ها
12
سطح
12
 
  • نویسنده موضوع
  • #28
قالب: دو بیتی

چـه شد جـانـا که یکهو دست کشیدی از من
کافـی نـبـودم مــن برایـت؟ دل بریدی از من
آن دم که میرفتی بگفتم: بی تو جان میبازم

بــاور نــکــردی، آمــدی، آثــار نـدیدی از من
 
آخرین ویرایش
امضا : قاصدکــ

قاصدکــ

کاربر انجمن
کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
24/6/19
ارسالی‌ها
397
پسندها
5,240
امتیازها
21,413
مدال‌ها
12
سطح
12
 
  • نویسنده موضوع
  • #29
آن لحظه که عقل در پی دور کردن من از تو بود
قــلـب فــریــاد کشید: ای عــقــل! تـلاشت باطـل


(در حال ویرایش)
(این تک بیت، قسمتی از یک غزل است که در آینده قرار خواهم داد)
 
امضا : قاصدکــ

قاصدکــ

کاربر انجمن
کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
24/6/19
ارسالی‌ها
397
پسندها
5,240
امتیازها
21,413
مدال‌ها
12
سطح
12
 
  • نویسنده موضوع
  • #30
قالب شعر: غزل

شُدَت عادت روزمره، دل بردنِ یک‌باره
دستپاچه و دلداده قلب منه بیچاره
به دورِ سرت گردان، قربان‌صدقه گویان
من ماه و قمر اما تو هستی چو سیاره
وین قصهٔ‌ من نُقلِ هر مجلس و هر غیبت
که: شد پسرِ مَردُم، یک مجنون آواره
باید ببرم از یاد، سودای تو را چون که
تو چادری‌ای؛من هم یک علافِ مِی‌خواره
تاوانِ چه را دادم؟ که شیشه‌ی عمر من

افتاد و شکست ناگاه،صد تکه و صدپاره
 
امضا : قاصدکــ
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

موضوعات مشابه

عقب
بالا