اشعار رهاشده کاربران مجموعه اشعار دلبر | م.س.علیپور کاربر انجمن یک رمان

وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

قاصدکــ

کاربر انجمن
کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
24/6/19
ارسالی‌ها
397
پسندها
5,240
امتیازها
21,413
مدال‌ها
12
سطح
12
 
  • نویسنده موضوع
  • #31
قالب شعر: دو بیتی

اصـلا زیـبـاتـر از آن نـوگـل ازهـار نیست
جایش اندر قلب من! جانب اغیار نیست
به خود گفتم فراموشش کنم اما چه سود

گوش قلبم به این حرف‌ها بدهکار نیست

*ازهار: شکوفه‌ها
*اغیار: غِیر، دیگری
 
آخرین ویرایش
امضا : قاصدکــ

قاصدکــ

کاربر انجمن
کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
24/6/19
ارسالی‌ها
397
پسندها
5,240
امتیازها
21,413
مدال‌ها
12
سطح
12
 
  • نویسنده موضوع
  • #32
قالب شعر: غزل

گفته بـودم که تـو را «دلـبـر» صـدایت میکنم
جان که سهل است! زندگی‌ام را فدایت میکنم
عـشـق مـثـل چوبِ داری بود و من آگــاه ز آن
دل دادم و در حـق خـود رسـماً جـنایت میکنم
دیـوارها شـدنـد عـاصـی،پـریـشان! بس که من

دردِ نـبـودت را بـه آنـهـا هِـی شـکـایـت میکنم

(ادامه دارد)
 
امضا : قاصدکــ

قاصدکــ

کاربر انجمن
کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
24/6/19
ارسالی‌ها
397
پسندها
5,240
امتیازها
21,413
مدال‌ها
12
سطح
12
 
  • نویسنده موضوع
  • #33
قالب شعر: موج نو

بهانه آوردی،
در سرت غوغای رفتن بود
در سرم آوای مُردن بود
که گفتم «برو»
لیکن، یک اشاره‌
یک اجازه
از جانب تو ‌کافی بود تا به یکباره
«بـ» را به «نـ» تبدیل کنم

ولی افسوس
که در سرت غوغای رفتن بود...
 
آخرین ویرایش
امضا : قاصدکــ

قاصدکــ

کاربر انجمن
کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
24/6/19
ارسالی‌ها
397
پسندها
5,240
امتیازها
21,413
مدال‌ها
12
سطح
12
 
  • نویسنده موضوع
  • #34
قالب شعر: سپید

چنان رفتی،
چنان رفتی که بعد از تو،
شدم طوطی که بعد از تو،
همان کنجِ قفس، بی‌ تو،
همه‌‌ش صرف می‌کند «رفتن» را
با یک دلِ سیرُ رُخِ پیرُ
شده ورد زبانش که
« نرفتم، رفتی، رفتُ...»
 
آخرین ویرایش
امضا : قاصدکــ

قاصدکــ

کاربر انجمن
کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
24/6/19
ارسالی‌ها
397
پسندها
5,240
امتیازها
21,413
مدال‌ها
12
سطح
12
 
  • نویسنده موضوع
  • #35
قالب شعر: قطعه

نامَرد زد و کوبید و مرا نابود کرد
بعد از او، خدا دید چه به روزم آمد

دیروز یهو دیدمش و او با طَعْن

پرسید:هنوز زنده‌ای؟ گفتم: شاید!
 
آخرین ویرایش
امضا : قاصدکــ

قاصدکــ

کاربر انجمن
کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
24/6/19
ارسالی‌ها
397
پسندها
5,240
امتیازها
21,413
مدال‌ها
12
سطح
12
 
  • نویسنده موضوع
  • #36
قالب: قطعه

تو عاشق آغوش پر از عطری و من
هی عطر به گردن می‌زنم تا شاید...
قسمت بشود پرده ز راز بردارم
با آیِنه تمرین می‌کنم تا شاید...
شنیدم که شعر می‌خوانی، از آن روز

صد مصرَع شعر می‌‌گویم تا شاید...

(شعر، ناقص است و از نظر وزن و قافیه ایراداتی دارد. ویرایش خواهد شد.)
 
امضا : قاصدکــ
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

موضوعات مشابه

عقب
بالا