همگانی "به صرف یک فنجان شعر"

[قاصدکــ]

بی‌رحم‌ترین حالت یک شهر همین است
باران و خیابان و من و جای تو خالی
|جلال جاوند|

 

[قاصدکــ]

پس از یک عمر بیتابی خوشا در پیله افسردن
پس از تو زندگی کردن چه فرقی داشت با مردن؟

انار آرزوهایم به خاک حسرت افتاده‌ست
ندارم چاره‌ای دیگر به غیر از خون دل خوردن
|احسان انصاری|

 

[قاصدکــ]

نباید به کسی از عشق میگفتم، پشیمانم
غمم را صد برابر کرده ام با بازگو کردن
|محمد عزیزی|

 

[قاصدکــ]

من و عشق و دل دیوانه بساطی داریم
عقل هی فلسفه می بافد و ما میخندیم
|وحشی بافقی|

 

[فاطمه شکیبا]

گفته بودند که عاشق بشوی می میری!
اولین تجربه ام بود... چه میدانستم؟!

(فاطمه غیاث آبادی)

 

[قاصدکــ]

عاشق شده‌ام حال و‌هوایم خوبست
درد است...ولی درد برایم خوبست

آرامش من! با تو فقط حالم نه
خوابم، نفسم، لحن صدایم خوبست
|محیا غلامی|

 

[قاصدکــ]

لبخند مرا بس بود، آغوش لِهَم می‌کرد
آن بوسه مرا می‌کشت، لب مُنهدمم می‌کرد
|علیرضا آذر|

 

[قاصدکــ]

دل ذوق تو داشت اما
تو از بَرِ من دوری...
تو از بَرِ من دوری...
تو از بَرِ من دوری...
|م.س.علیپور|

 

[M.Fakher]

تلخ کنی دهان من قند به دیگران دهی
نم ندهی به کشت من آب به دیگران دهی

جان منی و یار من دولت پایدار من
باغ من و بهار من باغ مرا خزان دهی

مولانا

 

[M.Fakher]

از باغ می‌برن چراغانی‌ات کنند
تا کاج جشن های زمستانی‌ات کنند
پوشانده‌اند صبح تورا ابرهای تار
فقط به این بحانه که بارانی‌ات کنند
یوسف به این رها شدن از چاه دل مبند
اینبار میبرند زندانی‌ات کنند
ای‌ گل گمان مبر به شب جشن می‌روی
شاید به خاک مرده‌ای ارزانی‌ات کنند
یک نقطه بیش فرق رحیم و رجیم نیست
از نقطه‌ای بترس که شیطانی‌ات کنند
آب نطلبیده همیشه مراد نیست
گاهی بهانه‌ای است که قربانی‌ات کنند

فاضل نظری