متن با فونت FarhangBlack
در پاییز، نغمه‌های نوشتن در آسمان معلق‌اند. داستان‌هایی که با هر دم سردی از باد، جان می‌گیرند و دل‌ها را می‌نوازند.

دنباله دار تا حالا شده واسه یه رمان گریه کنی؟؟

  • نویسنده موضوع PaRIsA-R
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 158
  • بازدیدها 7,435
  • کاربران تگ شده هیچ

I'm.JãS❀

کاربر فعال
سطح
25
 
ارسالی‌ها
648
پسندها
15,313
امتیازها
39,073
مدال‌ها
22
سن
24
  • #91
اه مثله منی درسته بعضی وقتها اینقدر سرد میشم که دوستام میگن من وجود ندارم
خب نمیشه کاری کرد ما دی ماهی ها اکثر اخلاقه سرد بودن رو داریم و این یه مشکل هم نیس لگه با خودت کار کنی میتونی حداقل یه اشک بریزی مامانم میگه من بچه بودم مثله تو بودم اما زمانی که رفتم کلاس اول منو بردن پیشه روانشناس و من الان حداقل لبخند و گریه میکنم اما خیلی کم
نمیدونم من اعتقادی به این چیزا ندارم. علت اصلی که این شکلیم به خاطر شرایط زندگیمه.
 
امضا : I'm.JãS❀

M. R. M. R

نو ورود
سطح
0
 
ارسالی‌ها
24
پسندها
347
امتیازها
2,033
  • #92
نمیدونم من اعتقادی به این چیزا ندارم. علت اصلی که این شکلیم به خاطر شرایط زندگیمه.
خب باشه زیاد مهم نیس پس سعی کن لبخندی بزنی که دنیا به تو لبخند بزنه
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] SHIRIN.SH

^Yasamin^

رو به پیشرفت
سطح
2
 
ارسالی‌ها
140
پسندها
4,069
امتیازها
23,673
مدال‌ها
1
سن
21
  • #93
آره سر در امتداد باران نزدیک بود خودمو بزنم
 
امضا : ^Yasamin^
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] SHIRIN.SH

فندق

کاربر انجمن
سطح
16
 
ارسالی‌ها
379
پسندها
8,221
امتیازها
28,673
مدال‌ها
16
  • #94
خخخخخخخخخخخخخرگز: هرگز
 

دخترعلی

نویسنده انجمن
سطح
21
 
ارسالی‌ها
1,527
پسندها
12,974
امتیازها
35,373
مدال‌ها
25
  • #95
سه تفنگدار وقت مرگ اتوس و مرگ پوروتوس. مرگ فیلیپ در رمان غرش توفان.
الکساندر دوما برای مرگ قهرمانان رمان هایش می گریست مثل مرگ پروتوس در سه تفنگدار و اندره در غرش توفان.
 
امضا : دخترعلی
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] SHIRIN.SH

YGNeae

کاربر خبره
سطح
40
 
ارسالی‌ها
5,997
پسندها
41,959
امتیازها
0
مدال‌ها
31
  • #96
مگه میشه ادم با خوندن بعضی رمانا گریه ش نگیره؟
من واسه همه رمان هایی که تا حالا خونم گریه کردم ...
 
امضا : YGNeae

.:|Reihane|:.

کاربر فعال
سطح
13
 
ارسالی‌ها
822
پسندها
7,441
امتیازها
22,873
مدال‌ها
16
  • #97
آخرین بوسه لحظه هایی که آروشا رو تخت بیمارستان بستری بود و گفته بودن بعد از به دنیا اومدن بچش میمیره . و اون داشت با سوز حرفاشو به همرش اوستا می زد . همچنینحرفایی که بعدا اوستا در مورد آروشا به بچشون ی زد و تجدید خاطره می کرد
 
امضا : .:|Reihane|:.
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] SHIRIN.SH

ارمینا

رفیق جدید انجمن
سطح
3
 
ارسالی‌ها
98
پسندها
2,051
امتیازها
11,713
مدال‌ها
2
سن
24
  • #98
من فقط برای یه رمان گریه کردم اونم رمان غرور بی پایان بود
 

mehrabi83

کاربر فعال
سطح
43
 
ارسالی‌ها
1,196
پسندها
67,292
امتیازها
80,673
مدال‌ها
27
  • #100
ها چن وقت پیشا واسه مرگ برن گریه کردم:(
بدجور مرد
کلا دارن منو گریه میندازه مرده بی ادب ایشش با این داستانای خوشگلش:/
 
امضا : mehrabi83

موضوعات مشابه

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 0)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 1, کاربر: 0, مهمان: 1)

عقب
بالا