متن با فونت FarhangBlack
در پاییز، نغمه‌های نوشتن در آسمان معلق‌اند. داستان‌هایی که با هر دم سردی از باد، جان می‌گیرند و دل‌ها را می‌نوازند.

فیلم‌ نامه فیلمنامه رویای خاموش | نیلوفر نوروزی کاربر انجمن یک رمان

نیلوفر نوروزی

رو به پیشرفت
سطح
9
 
ارسالی‌ها
125
پسندها
2,111
امتیازها
11,563
مدال‌ها
9
سن
24
  • نویسنده موضوع
  • #1
نام فیلمنامه: رویای خاموش
نام نویسنده: نیلوفر نوروزی
ژانر: #عاشقانه #تراژدی

خلاصه:


ماجرای عاشقانه دختر و پسری‌ست که عاشق یک‌دیگر هستند.
آن‌ها با هم عهد می‌کنند که هرگز از هم جدا نشوند و حتی مرگ هم نتواند بین‌شان فاصله بیافکند!
اما سرنوشت جور دیگری رقم می‌خورد...

روایتی از زندگی دختر و پسری که داستانش واقعیت دارد! اما اسامی تغییر کرده است..
 
آخرین ویرایش

نیلوفر نوروزی

رو به پیشرفت
سطح
9
 
ارسالی‌ها
125
پسندها
2,111
امتیازها
11,563
مدال‌ها
9
سن
24
  • نویسنده موضوع
  • #2
روز-پارک-اردیبهشت

مسعود در حالی که روی نیمکت نشسته بود نیم نگاهی ملتمسانه به نرگس می‌‌کند و می‌گوید:
-هنوز به خانوادت نگفتی؟
نرگس با کمی مِن و مِن کردن،با سختی لب‌هایش را به سخن باز می‌کند و در حالی که یک تای ابرویش را بالا داده بود می‌گوید:
-ببین مسعود من هنوز نتونستم بهشون چیزی بگم.به من وقت بده فرصت بده تا کم کم بگم بهشون..
مسعود اما با حالتی نگران و چهره‌ای که از عصبانیت سرخ شده بود می‌گوید:
-ببین نرگس اگر قراره به خانوادت نگی،بگو خودم برم بهشون بگم و باهاشون صحبت کنم!
نرگس با کمی مکث می‌گوید:
-ببین مسعود،پدر و مادر من سخت قبول می‌کنن.برای همینم فقط خودم می‌تونم راضیشون کنم توام هرچقدر باهاشون حرف بزنی قبول نمی‌کنن.
مسعود کلافه دستش را لا به لای موهایش می‌کشد و پِک محکمی به...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 

نیلوفر نوروزی

رو به پیشرفت
سطح
9
 
ارسالی‌ها
125
پسندها
2,111
امتیازها
11,563
مدال‌ها
9
سن
24
  • نویسنده موضوع
  • #3
غروب-تیر ماه-خانه آقای اسماعیلی

نرگس زیر چشمی پدر مادر و خانواده مسعود را می‌پایید می‌خواست بداند چه وقت می‌تواند به کسی که دوست داشت برسد،پدرش کمی فکر کرد و گفت:
-متاسفم اما من نمی‌تونم دخترم رو به پسر شما بدم!
مسعود و نرگس به نشانه اعتراض از روی مبل پا شدند و گفتند:
-آخه واسه چی؟
نرگس در چشمانش اشک حلقه زد،نمی‌خواست مسعود را از دست بدهد.نتوانست طاقت بیاورد و به اتاقش هجوم برد.پدر نرگس عصبانی می‌شود با جدیت تمام در چهره خانواده آقای احمدی خیره می‌شود و می‌گوید:
-من حرفم رو یه بار گفتم،دیگه هم تکرار نمی‌کنم.
رو به مسعود می‌گه:
-من دخترم رو تو پر قو بزرگش کردم،حاضر نمی‌شم به پسری بدم که دستش تو جیب خودش نیست!
نرگس در حالی که روی تخت نشسته بود و موزیک غمگین مورد علاقه‌اش را گوش...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر

موضوعات مشابه

عقب
بالا