متن با فونت FarhangBlack
در پاییز، نغمه‌های نوشتن در آسمان معلق‌اند. داستان‌هایی که با هر دم سردی از باد، جان می‌گیرند و دل‌ها را می‌نوازند.

شاعر‌پارسی اشعار هوشنگ ابتهاج

  • نویسنده موضوع ldkh
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 166
  • بازدیدها 4,334
  • کاربران تگ شده هیچ

« «N¡lOo£aR»»

کاربر انجمن
سطح
3
 
ارسالی‌ها
432
پسندها
371
امتیازها
2,783
مدال‌ها
1
  • #21
مَن،
نمی دانستم
معنی هرگز را!

تو چرا باز نَگشتی دیگر...؟

#هوشنگ_ابتهاج
 

« «N¡lOo£aR»»

کاربر انجمن
سطح
3
 
ارسالی‌ها
432
پسندها
371
امتیازها
2,783
مدال‌ها
1
  • #22
دیریست که از
رویِ دل آرای تو دوریم

محتاج بیان نیست
که مشتاقِ حضوریم...

#هوشنگ_ابتهاج
♦️
 

« «N¡lOo£aR»»

کاربر انجمن
سطح
3
 
ارسالی‌ها
432
پسندها
371
امتیازها
2,783
مدال‌ها
1
  • #23
شبِ غمِ تو نيز بگذرد ولى

در اين ميان دلى ز دَست مى رود...

#هوشنگ_ابتهاج
♦️
 

« «N¡lOo£aR»»

کاربر انجمن
سطح
3
 
ارسالی‌ها
432
پسندها
371
امتیازها
2,783
مدال‌ها
1
  • #24
خواب و خیال من همه با یاد روی توست
تا کِی به من چو دولت بیدار رو کنی

دل بسته ام به باد، به بوی شَبی که زلف
بگشایی و مَشام مرا مُشکبو کنی...

#هوشنگ_ابتهاج
♦️
 

« «N¡lOo£aR»»

کاربر انجمن
سطح
3
 
ارسالی‌ها
432
پسندها
371
امتیازها
2,783
مدال‌ها
1
  • #25
سیری مباد
سوخته‌ی تشنه کام را

تا جرعه نوشِ
چشمه‌ی شیرین گوار توست...

#هوشنگ_ابتهاج
 

« «N¡lOo£aR»»

کاربر انجمن
سطح
3
 
ارسالی‌ها
432
پسندها
371
امتیازها
2,783
مدال‌ها
1
  • #26
نشود فاش کسی آنچه میان من و توست
تا اشارات نظر نامه رسان من و توست

گوش کن با لب خاموش سخن می گویم
پاسخم گو به نگاهی که زبان من و توست

روزگاری شد و کس مرد ره عشق ندید
حالیا چشم جهانی نگران من و توست

گرچه درخلوت راز دل ما کس نرسید
همه جا زمزمه ی عشق نهان من و توست

گو بهار دل و جان باش و خزان باش ارنه
ای بسا باغ و بهاران که خزان من و توست

این همه قصه ی فردوس و تمنای بهشت
گفت و گویی و خیالی ز جهان من و توست

نقش ما گو ننگارند به دیباچه ی عقل
هرکجا نامه ی عشق است نشان من و توست

سایه ز آتشکده ی ماست فروع مه و مهر
وه ازین آتش روشن که به جان من و توست

#هوشنگ_ابتهاج
♦️
 

« «N¡lOo£aR»»

کاربر انجمن
سطح
3
 
ارسالی‌ها
432
پسندها
371
امتیازها
2,783
مدال‌ها
1
  • #27
خوشا صُبحی که
چون از خواب خیزم

به آغوشِ تو
از بستر گریزم...

#هوشنگ_ابتهاج
♦️
 

« «N¡lOo£aR»»

کاربر انجمن
سطح
3
 
ارسالی‌ها
432
پسندها
371
امتیازها
2,783
مدال‌ها
1
  • #28
نازنین آمد و دستی
به دل ما زد و رفت

پرده ی خلوت این غمکده
بالا زد و رفت

کنج تنهایی ما را
به خیالی خوش کرد

خواب خورشید به چشم
شب یلدا زد و رفت

درد بی عشقی ما دید
و دریغش آمد

آتش شوق درین جان
شکیبا زد و رفت

خرمن سوخته ی ما
به چه کارش می خورد

که چو برق آمد و در خشک
و تر ما زد و رفت

رفت و از گریه ی
توفانی ام اندیشه نکرد

چه دلی داشت خدایا
که به دریا زد و رفت

بود آیا که ز دیوانه ی
خود یاد کند

آن که زنجیر به پای
دل شیدا زد و رفت

سایه آن چشم سیه
با تو چه می گفت که دوش

عقل فریاد برآورد و
به صحرا زد و رفت...

#هوشنگ_ابتهاج
♦️
 

« «N¡lOo£aR»»

کاربر انجمن
سطح
3
 
ارسالی‌ها
432
پسندها
371
امتیازها
2,783
مدال‌ها
1
  • #29
تا خیال دلکشت گل ریخت در آغوش چشم
صد بهارم نقش زد بر پرده یِ گل پوش چشم

مردم بیگانه را یارای دیدار تو نیست
خفته ای چون روشنایی گرچه در آغوش چشم

وقت آن آمد که ساغر پُر کنیم از خون دل
کز می لعلت تهی شد جام حسرت نوش چشم

چشم و دل، نادیده، بر آن جسم پنهان عاشق اند
آفرین بر بینش دل، آفرین بر هوش چشم

آتش رخساره روشن کن شبی، ای برق عشق
تا چراغی بر کُنم در خانه یِ خاموش چشم

مژده یِ دیدار می آرند؟ یا پیغام دوست
اشک شوق امشب چه می گوید نهان در گوش چشم

می رسد هر صبح بانگ دلنوازت، ناز گوش
می کشم هر شب ش*ر..اب چشم مستت، نوش چشم

در غبار راه او، ای سایه بینا شو، که من
منت صد توتیا دارم ازو بر دوش چشم

#هوشنگ_ابتهاج
♦️
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 

« «N¡lOo£aR»»

کاربر انجمن
سطح
3
 
ارسالی‌ها
432
پسندها
371
امتیازها
2,783
مدال‌ها
1
  • #30
دلم ز نازکی خود
شکست در غم عشق

وگرنه از تو نیاید
که دلشِکن باشی...

#هوشنگ_ابتهاج
〽️
 

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 0)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 0, کاربر: 0, مهمان: 0)

عقب
بالا