نویسندگان، مهندسان روح بشریت هستند.

شاعر‌پارسی اشعار فخرالدین عراقی

  • نویسنده موضوع Hilary
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 342
  • بازدیدها 8,333
  • کاربران تگ شده هیچ

Hilary

کاربر حرفه‌ای
سطح
0
 
ارسالی‌ها
2,233
پسندها
1,120
امتیازها
16,273
  • نویسنده موضوع
  • #181
با من دلشده گر یار نسازد چه کنم؟

دل غمگین مرا گر ننوازد چه کنم؟

بر من آن است که با فرقت او می‌سازم

وصلش ار با من بیچاره نسازد چه کنم؟

جانم از آتش غم سوخت، نگویید آخر

تا غمش یک نفسم جان نگدازد چه کنم؟

خود گرفتم که سر اندر ره عشقش بازم

با من آن یار اگر عشق نبازد چه کنم؟

یاد ناورد ز من هیچ و نپرسید مرا

باز یک بارگیم پست نسازد چه کنم؟

چند گویند مرا: صبر کن از لشکر غم؟

بر من از گوشهٔ ناگاه بتازد چه کنم؟

من بدان فخر کنم کز غم او کشته شوم

گر عراقی به چنین فخر ننازد چه کنم؟
 
امضا : Hilary

Hilary

کاربر حرفه‌ای
سطح
0
 
ارسالی‌ها
2,233
پسندها
1,120
امتیازها
16,273
  • نویسنده موضوع
  • #182
شاید که به درگاه تو عمری بنشینم

در آرزوی روی تو، وانگاه ببینم

دریاب که از عمر دمی بیش نمانده است

بشتاب، که اندر نفس باز پسینم

فریاد! که از هجر تو جانم به لب آمد

هیهات! که دور از تو همه ساله چنینم

دارم هوس آنکه ببینم رخ خوبت

پس جان بدهم، نیست تمنی به جز اینم

آن رفت، دریغا! که مرا دین و دلی بود

از دولت عشق تو نه دل ماند و نه دینم

از بهر عراقی، به درت آمده‌ام باز

فرمای جوابی، بروم یا بنشینم؟
 
امضا : Hilary

Hilary

کاربر حرفه‌ای
سطح
0
 
ارسالی‌ها
2,233
پسندها
1,120
امتیازها
16,273
  • نویسنده موضوع
  • #183
شود میسر و گویی که در جهان بینم؟

که باز با تو دمی شادمانه بنشینم؟

به گوش دل سخن دلگشای تو شنوم؟

به چشم جان رخ راحت فزای تو بینم؟

اگر چه در خور تو نیستم، قبولم کن

اگر بدم و اگر نیک، چون کنم؟ اینم

به سوی من گذری کن، که سخت مشتاقم

به حال من نظری کن که، سخت مسکینم

ز بود من اثری در جهان نبودی، گر

امید وصل ندادی همیشه تسکینم

بدان خوشم که مرا جان به لب رسید، آری

ازان سبب دو لب توست جان شیرینم
 
امضا : Hilary

Hilary

کاربر حرفه‌ای
سطح
0
 
ارسالی‌ها
2,233
پسندها
1,120
امتیازها
16,273
  • نویسنده موضوع
  • #184
نیست کاری به آنم و اینم

صنع پروردگار می‌بینم

صبر از تو نکرد دل، والله

نیست پروای عقلم و دینم

سخنی، کز تو بشنود گوشم

خوشتر آید ز جان شیرینم

در جهان گر دل از تو بردارم

خود که بینم، که بر تو بگزینم؟

کرمی کن، گرم بخواهی کشت

هم بدان ساعدان سیمینم

با عراقی، که عاجز غم توست

خرده‌گیری مکن، که مسکینم
 
امضا : Hilary

Hilary

کاربر حرفه‌ای
سطح
0
 
ارسالی‌ها
2,233
پسندها
1,120
امتیازها
16,273
  • نویسنده موضوع
  • #185
مرا جز عشق تو جانی نمی‌بینم نمی‌بینم
دلم را جز تو جانانی نمی‌بینم نمی‌بینم
ز خود صبری و آرامی نمی‌یابم نمی‌یابم
ز تو لطفی و احسانی نمی‌بینم نمی‌بینم
ز روی لطف بنما رو، که دردی را که من دارم
بجز روی تو درمانی نمی‌بینم نمی‌بینم
بیا، گر خواهیم دیدن که دور از روی خوب تو
بقای خویش...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Hilary

Hilary

کاربر حرفه‌ای
سطح
0
 
ارسالی‌ها
2,233
پسندها
1,120
امتیازها
16,273
  • نویسنده موضوع
  • #186
بر در یار من سحر م**س.ت و خراب می‌روم

جام طرب کشیده‌ام، زآن به شتاب می‌روم

ساغری از می لبش دوش سؤال کرده‌ام

وقت سحر به کوی او بهر جواب می‌روم

از می ناب جزع او گرچه خراب گشته‌ام

تا دهد از کرشمه‌ام باز ش*ر..اب، می‌روم

بر سر خوان درد او درد بسی کشیده‌ام

تا کشم از دو لعل او بادهٔ ناب می‌روم

جذبهٔ حسن دلکشش می‌کشدم به سوی خود

از پی آن کشش دگر، همچو ذباب می‌روم

برقع تن ز شوق او پیش رخش گشادمی

لیک ز شرم روی او بسته نقاب می‌روم

در سر باده می‌کنم هستی خویش هر زمان

خاک رهم، رواست گر بر سر آب می‌روم

شحنهٔ عشق هر شبی بر کندم ز خواب خوش

در هوس خیال او باز به خواب می‌روم

شاید اگر هوای او می‌کشدم، که در رهش

بر سر آب چشم خود همچو حباب می‌روم

بیخود اگر ز صومعه بر در میکده روم

گر تو خطا گمان...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Hilary

Hilary

کاربر حرفه‌ای
سطح
0
 
ارسالی‌ها
2,233
پسندها
1,120
امتیازها
16,273
  • نویسنده موضوع
  • #187
من آن قلاش و رند بی‌نوایم

که در رندی مغان را پیشوایم

گدای درد نوش می پرستم

حریف پاکباز کم دغایم

ز بند زهد و قرابی برستم

نه مرد زرق و سالوس و ریایم

ردا و طیلسان یکسو نهادم

همه زنار شد بند قبایم

مگر خاکم ز میخانه سرشتند

که هر دم سوی میخانه گرایم؟

کجایی، ساقیا، جامی به من ده

که یک دم با حریفان خوش برآیم

مرا برهان زخود، کز جان به جانم

درین وحشت سرا تا چند پایم؟

زمانی شادمان و خوش نبودم

از آنم کاندرین وحشت سرایم

مرا از درگه پاکان براندند

به صد خواری، که رند ناسزایم

برون کردندم از کعبه به خواری

درون بتکده کردند جایم

درین ره خواستم زد دست و پایی

بریدند، ای دریغا، دست و پایم

بماندم در بیابان تحیر

نه ره پیدا کنون، نه رهنمایم

امید از هر که هست اکنون بریدم

فتاده بر در لطف...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Hilary

Hilary

کاربر حرفه‌ای
سطح
0
 
ارسالی‌ها
2,233
پسندها
1,120
امتیازها
16,273
  • نویسنده موضوع
  • #188
ما چو قدر وصلت، ای جان و جهان، نشناختیم

لاجرم در بوتهٔ هجران تو بگداختیم

ما که از سوز دل و درد جدایی سوختیم

سوز دل را مرهم از مژگان دیده ساختیم

بسکه ما خون جگر خوردیم از دست غمت

جان ما خون گشت و دل در موج خون انداختیم

در سماع دردمندان حاضر آ، یارا، دمی

بشنو این سازی که ما از خون دل بنواختیم

عمری اندر جست‌و جویت دست و پایی می‌زدیم

عمر ما، افسوس، بگذشت و تو را نشناختیم

زان چنین ماندیم اندر ششدر هجرت، که ما

بر بساط راستی نزد وفا کژ باختیم

چون عراقی با غمت دیدیم خوش، ما همچو او

از طرب فارغ شدیم و با غمت پرداختیم
 
امضا : Hilary

Hilary

کاربر حرفه‌ای
سطح
0
 
ارسالی‌ها
2,233
پسندها
1,120
امتیازها
16,273
  • نویسنده موضوع
  • #189
ما دگرباره توبه بشکستیم

وز غم نام و ننگ وارستیم

خرقهٔ صوفیانه بدریدیم

کمر عاشقانه بر بستیم

در خرابات با می و معشوق

نفسی عاشقانه بنشستیم

از می لعل یار سرمستیم

وز دو چشمش خمار بشکستیم

شاید ار شور در جهان فگنیم

کر می لعل یار سر مستیم

چون بدیدیم آفتاب رخش

از طرب، ذره‌وار، بر جستیم

چنگ در دامن شعاع زدیم

تا بدان آفتاب پیوستیم

ذره بودیم، آفتاب شدیم

از عراقی چو مهر بگسستیم

این همه هست، خود نمی‌دانیم

کین زمان نیستیم یا هستیم؟
 
امضا : Hilary

Hilary

کاربر حرفه‌ای
سطح
0
 
ارسالی‌ها
2,233
پسندها
1,120
امتیازها
16,273
  • نویسنده موضوع
  • #190
افسوس! که باز از در تو دور بماندیم

هیهات! که از وصل تو مهجور بماندیم

گشتیم دگر باره به کام دل دشمن

کز روی تو، ای دوست، چنین دور بماندیم

ماتم زدگانیم، بیا، زار بگرییم

بر بخت بد خویش، که از سور بماندیم

خورشید رخت بر سر ما سایه نیفکند

بی روز رخت در شب دیجور بماندیم

از بوی خوشت زندگیی یافته بودیم

واکنون همه بی‌بوی تو رنجور بماندیم

روشن نشد این خانهٔ تاریک دل ما

از شمع رخت، تا همه بی‌نور بماندیم

ناخورده یکی جرعه ز جام می وصلت

بنگر، چو عراقی، همه مخمور بماندیم
 
امضا : Hilary

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 0)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 0, کاربر: 0, مهمان: 0)

عقب
بالا