متن با فونت FarhangBlack
در پاییز، نغمه‌های نوشتن در آسمان معلق‌اند. داستان‌هایی که با هر دم سردی از باد، جان می‌گیرند و دل‌ها را می‌نوازند.

عاشقانه‌ها عاشقانه‌های بهاره کیانی قلعه سردی

ASaLi_Nh8ay

کاربر خبره
سطح
7
 
ارسالی‌ها
6,189
پسندها
17,401
امتیازها
78,373
مدال‌ها
7
سن
21
  • نویسنده موضوع
  • #11
روحِ من و تو از خداست،دستایِ سردمون جداست
دلیل این جدایی ها،واسه من و تو از کجاست!؟

کنارِ تو که باشه دل ، مثلِ پرنده ها رهاست
جسم و تنم بدونِ تو،سرابِ بی‌حَـد،تا خداست

بعدِ نبودنت بدون، نَفَس تو سینه بی‌صداست
چهره‌ی ماهت عزیزم ، مثلِ گُـلِ اقاقیاست

نیازِ من به داشتنت،مثلِ یه آدم به هواست
صدایِ حرفات همیشه،مثلِ نگاهِت بی ریاست

کنار تو که باشه دل، از همه آدما جداست
«سایه» به شوقِ داشتنت،مثلِ پرنده ها رهاست...!​
 
امضا : ASaLi_Nh8ay

ASaLi_Nh8ay

کاربر خبره
سطح
7
 
ارسالی‌ها
6,189
پسندها
17,401
امتیازها
78,373
مدال‌ها
7
سن
21
  • نویسنده موضوع
  • #12
گاهی وقتها...
بایدها را نباید
و
نبایـدهـا را بایـد
می‌کنیم!
اما...
به مظلومیت پروانه‌ها سوگند
که‌ما،
عاشقــــانِ بی‌پَــــروایِ نوریـم!​
 
امضا : ASaLi_Nh8ay

ASaLi_Nh8ay

کاربر خبره
سطح
7
 
ارسالی‌ها
6,189
پسندها
17,401
امتیازها
78,373
مدال‌ها
7
سن
21
  • نویسنده موضوع
  • #13
پدر ای از وجودِ تــو وجــودم
پدر ای قبله گاهِ هـر سُجــودم

پدر ای هستی و بود و نبـودم
پدر ای تکیه گاه و تار و پودم

پـدر ای خالـــقِ اسـمُ وجـودم
پدر ای مایه ی فخر و غـرورم

پدر با تـو همیشه رو به نـورم
پدر با تو زِ هر غُصـه به دورم

پدر ای شوقِ فـردایِ وجـــودم
پدر ای سجده گاهِ هر سجودم

پدر ای‌هستی و ای‌ تار و پودم
پدر بسـته به تـو بود و نبـودم...​
 
امضا : ASaLi_Nh8ay

ASaLi_Nh8ay

کاربر خبره
سطح
7
 
ارسالی‌ها
6,189
پسندها
17,401
امتیازها
78,373
مدال‌ها
7
سن
21
  • نویسنده موضوع
  • #14
تو ای ابریشم و لؤلؤِ باران
تو ای گُلـرُخ چو لاله در بهاران

تو را می خوانم ای از دور پیدا،
زیرِ باران

تو ای همـزاد من، ای چهره تابان
تو ای زیباترینِ خوبـرویان

تو را می‌خوانم ای در ماه پیدا
تو را ای دخترِ شاهِ پریّان
تو ای تک ماهِ شامِ شب نِـشینان

تو را می خوانم ای از دور پیدا،
زیر باران...​
 
امضا : ASaLi_Nh8ay

ASaLi_Nh8ay

کاربر خبره
سطح
7
 
ارسالی‌ها
6,189
پسندها
17,401
امتیازها
78,373
مدال‌ها
7
سن
21
  • نویسنده موضوع
  • #15
دیگر چه تفاوتی دارد !؟
رها باشم یا زندانیِ قفس!
سنگ باشم یا نَفَس!
سایه یا فانوس!
باد یا ققنوس!
هرچه باشم
نیستــــــــ می‌شوم
'بی تــــــــــــــو...!'​
 
امضا : ASaLi_Nh8ay

ASaLi_Nh8ay

کاربر خبره
سطح
7
 
ارسالی‌ها
6,189
پسندها
17,401
امتیازها
78,373
مدال‌ها
7
سن
21
  • نویسنده موضوع
  • #16
چرا دگر ندارمت در اختیار کیستی؟
شدم قــرار تو ولی، تو بیقــرار کیستی

چرا به آشیانه ‌ام دگر سَرَک نمیکشی
به‌قلب خسته‌ام بگو کنون دچار کیستی

درخت سبـز باورم چـرا ثمـر نمی ‌دهد
بگو به من عزیزکم که نوبهـار کیستی

تمام حرف‌و غصه ‌را به گور می‌بَرد دلم
منـم که آه میکشم، تو بر مـزار کیستی

شکستـه‌ بال آرزو ، به آسمــان نمیروم
نشستــه‌ام کنار تو، در انتـظار کـیستی​
 
امضا : ASaLi_Nh8ay

ASaLi_Nh8ay

کاربر خبره
سطح
7
 
ارسالی‌ها
6,189
پسندها
17,401
امتیازها
78,373
مدال‌ها
7
سن
21
  • نویسنده موضوع
  • #17
من و لبخندهایم را ، فراموشت نخواهد شد
دلم بازیچه‌ی ترفند و پاپوشت نخواهد شد

نمی‌بارم برایت، بعد از این باران گیلان را
دل من حسرتش اهواز آغوشت نخواهد شد

دلم، باران و چتر با تو همراهی نمی‌خواهد
دگر در هیچ جا هم‌پا و هم‌دوشت نخواهد شد

کسی که روزگاری بوی تو جانی به قلبش بود
دگر سرمستی اش ازعطر تن پوشت نخواهد شد

دلم چون شمع بی‌جانی که سوسو می‌زد از عشقت
شده چون چلچراغ ماه و خاموشت نخواهد شد

اگر روزی نبودن‌ های تو، قلب مرا خون کرد
بدان مانند سابق، سینه مدهوشت نخواهد شد

اگر با شیره‌ی جانم تو را سرمست می‌کردم
دگر از دست من جام مئی نوشت نخواهد شد

هزاران خدشه بر قلبی زدی که دوستت میداشت
دلی که بعد از این آشوب و مخدوشت نخواهد شد​
 
امضا : ASaLi_Nh8ay

ASaLi_Nh8ay

کاربر خبره
سطح
7
 
ارسالی‌ها
6,189
پسندها
17,401
امتیازها
78,373
مدال‌ها
7
سن
21
  • نویسنده موضوع
  • #18
راست میگفتی به من:هرگز مرا نشناختی
بس که خود را با دورنگی‌ و ریا پرداختی

منکه تنها دلخوشی هایم به اشعار تو بود
اینکه آنها را،تو از چشمان من می‌ساختی

غافل از اینکه تو در هر بیت شعر دفترت
خنجـری از درد را، بر قلب خونم آختی

قبله‌ی من شد، دورنگی‌های دنیای تو که
هر کجا جز بر نگاه عاشــق من تاختـی

داغ قلبــی که گرفتی از لب او خنده را
شد از احساسی‌که برهر نازِغیری باختی

کینه را در دفتر و دین و دل من کاشتی
عاشقــی را در دل و آغـوش او افراختی

تاکه من باشم نبندم دل به احساس دلی
که در آن بازار مکّاره به راه انــداختی​
 
امضا : ASaLi_Nh8ay

ASaLi_Nh8ay

کاربر خبره
سطح
7
 
ارسالی‌ها
6,189
پسندها
17,401
امتیازها
78,373
مدال‌ها
7
سن
21
  • نویسنده موضوع
  • #19
دل من هم قدِ دریاست اگر بگذارند
عشق در چشم تو پیداست اگر بگذارند

عقل در سیره‌ی دلدادگی ام جا نشود
سینه ام غـرق تمنــاست اگر بگذارند

حاصل سلسله‌ی موی سیـاه تو همـان
شب پایانی یلــداست اگر بگذارند

در پیِ یافتـن عشـق نرو جای دگر
شهـر عشـاق همین جاست اگر بگذارند

شاعـر چَشـمِ سخنگوی پُر ابهــام تواَم
گرچه خود حل معمـاست اگر بگذارند​
 
امضا : ASaLi_Nh8ay

ASaLi_Nh8ay

کاربر خبره
سطح
7
 
ارسالی‌ها
6,189
پسندها
17,401
امتیازها
78,373
مدال‌ها
7
سن
21
  • نویسنده موضوع
  • #20
آن ڪه روزی گفــت تا پـایـان دنیـا با تواَم
از جهان ڪوچک من ناگهان کوچید و رفت

هی‌به قلبم وعده‌ها دادم‌ڪه او می آیـدش
بی‌خبر آمد به‌قلبم سنگ‌غم ڪوبید و رفت

گفتمـش در فڪر خـود یـاد مـرا می‌آوری؟
طعنه‌زد در یادمن ‌بودی‌مگر؟خندید و رفت

روز خـوش هرگز ندیدم با خیـانت های او
بر تن تنهـایی‌ام رخت عــزا پوشید و رفت

در شب مهتــابی و پر خـاطـره آن بی وفـا
از درخت باورم سیب امیـدی چیـد و رفت

عشق پاکم را ندیده،قلب خود را بسته بود
دست‌‌هایم‌رابه‌دست‌دیگـری‌بخشیـد و رفت​
 
امضا : ASaLi_Nh8ay

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 0)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 1, کاربر: 0, مهمان: 1)

عقب
بالا