- ارسالیها
- 6,189
- پسندها
- 17,401
- امتیازها
- 78,373
- مدالها
- 7
- سن
- 21
- نویسنده موضوع
- #21
وقتی -دلیلِ بودنت- ” آئینـهی دِق “ میشود
احساس میمیرد ، دلت ”استادِ منطق“ میشود
از حیرتِ این حادثه حرفی نمی ماند ولی
”طوطیِ آن بقّالِ“ پیر یکباره ناطِق میشود
رخسارِ بیرنگ تو هم، وقتی که میبیند خطا
از شدّت شرم و حیا ، رنگ شقایق میشود
باموجِ چَشمَت، می نشیند ”کَشتیِ رؤیا“ به گِل
شب های دلتنگیِ دل، ”یلدای باسِق“ میشود
در ورطهی این زندگی باور بکن این جمله را
جایی برای عقل نیست انسان که عاشق میشود
آیا کسی را که دلت اسطوره می پنداشتَش
بعد ازسقوط ازچشمودل،مانندِ سابق میشود؟
خَم میشود پُشتِ دلت در زیر بارِ این سکوت
وقتیکه ”وامِق“ یکدفعه ازعشق فارغ میشود
احساس میمیرد ، دلت ”استادِ منطق“ میشود
از حیرتِ این حادثه حرفی نمی ماند ولی
”طوطیِ آن بقّالِ“ پیر یکباره ناطِق میشود
رخسارِ بیرنگ تو هم، وقتی که میبیند خطا
از شدّت شرم و حیا ، رنگ شقایق میشود
باموجِ چَشمَت، می نشیند ”کَشتیِ رؤیا“ به گِل
شب های دلتنگیِ دل، ”یلدای باسِق“ میشود
در ورطهی این زندگی باور بکن این جمله را
جایی برای عقل نیست انسان که عاشق میشود
آیا کسی را که دلت اسطوره می پنداشتَش
بعد ازسقوط ازچشمودل،مانندِ سابق میشود؟
خَم میشود پُشتِ دلت در زیر بارِ این سکوت
وقتیکه ”وامِق“ یکدفعه ازعشق فارغ میشود