متون و دلنوشته‌ها ۩فَلسَــفــانِـہ اَز دِلــ۩

[Mélomanie]

همه مزرعه را مترسک ها خوردند
بیچاره کلاغها
که زیر بار این تهمت
سیاه شدند...!​

 

[Mélomanie]

مترسک به گندم گفت
گواه باش مرا برای ترساندن آفریدند
ولی من تشنه عشق پرنده ای بودم
که سهمش از من
گرسنگی بود...!​

 

[Mélomanie]

دیگرهیچ زمینی را
به امید مترسکی
زیر کشت نخواهم برد!
چرا که من به چشم خود دیدم
یک آسمان کلاغ
زیر چتر مترسک
بارش باران را به ریشخند گرفته بودند!​

 

[Mélomanie]

تمام این شب ها
یکی یکی گوسفند های شهرم را شمرده ام...
جای من بودی تو هم خوابت نمی برد
اگر با هر گوسفند
چهار گرگ می شمردی... ​

 

[Mélomanie]

آری از پشت کوه آمده ام...
چه میدانستم این طرف کوه باید برای ثروت
"حرام "خورد
برای عشق
"خ**یا*نت" کرد
برای خوب دیده شدن
باید دیگری را "بد" نشان داد
برای به عرش رسیدن
دیگری را به "فرش "کشاند
وقتی هم با تمام سادگی دلیلش را می پرسم
می گویند: از پشت کوه آمده!
ترجیح می دهم به پشت کوه بر گردم
وتمام دغدغه ام سالم برگرداندن گوسفندان از دست گرگ ها باشد
تا اینکه خودم در این سوی کوه گرگ باشم...
" آری از پشت کوه آمده ام "​

لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.

 

[Mélomanie]

مقصر معلم دستور زبان فارسی بود
به من نگفت که من
با هر تویی
ما نمیشود!​

 

[Mélomanie]

کاش
باران میدانست
گنجشک لباسی
برای عوض کردن
ندارد!​

 

[Mélomanie]

سربازها خورده می شوند
شاه فقط مات می شود
عدالت در شطرنج هم
بیداد می کند...!​

 

[Mélomanie]

دخترک گل فروش
تنها کسی است که وقتی با گل
وارد خانه می شود
همه غمگین میشوند...!​

 

[Mélomanie]

زحمت دارد...
آدم بودن را میگویم!
این را میشود از مترسک ها آموخت...
آنها تمام عمر می ایستند
تا آدم حسابشان کنند...

​