متن با فونت FarhangBlack
در پاییز، نغمه‌های نوشتن در آسمان معلق‌اند. داستان‌هایی که با هر دم سردی از باد، جان می‌گیرند و دل‌ها را می‌نوازند.

دل نوشته تن‌های تنها | آرزو توکلی کاربرانجمن یک رمان

وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

A.TAVAKOLI❁

کاربر خبره
سطح
46
 
ارسالی‌ها
4,948
پسندها
94,534
امتیازها
77,384
مدال‌ها
55
  • نویسنده موضوع
  • #11
می‌دانی جان دل؟
گه گاهی حال دلم ناخوش می‌شود،
نه از نداشتنت، نه از نبودنت، نه از شکسته بودنش...

از حماقت خودش، حماقتی که عجب برایش دوست داشتنی است و چه تراژدی دردناکیست قتل خود به دست خود! با حماقت خود!
 
امضا : A.TAVAKOLI❁

A.TAVAKOLI❁

کاربر خبره
سطح
46
 
ارسالی‌ها
4,948
پسندها
94,534
امتیازها
77,384
مدال‌ها
55
  • نویسنده موضوع
  • #12
خـاطـراتت، عشقت، وجودت

همان سرباز مـفقود الاثـری اسـت

که تا مردن‌اش، نبودنش، تمام شدنش را باور مـی کنـی

زنگ در را می فشارد . . . !

و می‌مانی با جسمی کرخت از خستگی و حالی مبهم و...

 
امضا : A.TAVAKOLI❁

A.TAVAKOLI❁

کاربر خبره
سطح
46
 
ارسالی‌ها
4,948
پسندها
94,534
امتیازها
77,384
مدال‌ها
55
  • نویسنده موضوع
  • #13
تو سرد شده ای
وَ من خسته‌ی غمگین
بیهوده می دمَم
در خاکسترِ خاطرات...!

نه نگاهت
شعله ور می شود
نه دلت را
دوستت دارمی گرم می کند؛
بگذار حرف ها را
چشم‌هایت با من در میان بگذارند
زبانت را هرگز...

هرگز اعتمادی نیست...!
 
امضا : A.TAVAKOLI❁

A.TAVAKOLI❁

کاربر خبره
سطح
46
 
ارسالی‌ها
4,948
پسندها
94,534
امتیازها
77,384
مدال‌ها
55
  • نویسنده موضوع
  • #14
موهايم
چه عاشقانه، چه مجنونانه، چه بااحساس
در آغوش باد می‌رقصند
...
نكند
آن دورترها
باد را بوسيده‌ای، نوازش کرده‌ای، روانه کرده‌ای؟
 
امضا : A.TAVAKOLI❁

A.TAVAKOLI❁

کاربر خبره
سطح
46
 
ارسالی‌ها
4,948
پسندها
94,534
امتیازها
77,384
مدال‌ها
55
  • نویسنده موضوع
  • #15
سرت را به عقب برنگردان...
سر برگردانی خاطرات چنان زیر گوشت می‌خواباند که جای هر پنج انگشتش
گرمی راهت شود،
و داغی‌اش، داغ بگذارد روی عاشق شدنت
گذشته، عشق، دلتنگی‌هایت را رها کن
رَفت...
گُذَشت...
راهت را بگیر و بُرو...
با خطرات در نیفت...

دستش عجیب سنگین است!
 
امضا : A.TAVAKOLI❁

A.TAVAKOLI❁

کاربر خبره
سطح
46
 
ارسالی‌ها
4,948
پسندها
94,534
امتیازها
77,384
مدال‌ها
55
  • نویسنده موضوع
  • #16
چرا؟ چرا نمی‌توان راحت نفس کشید؟ چرا نفسم بالا نمی‌آید؟ چرا جز تنفس عطرت چیزی دگر نمی‌خواهم؟
من تو را می‌خواهم و وجودت را و حضور دلچسبت را و نگاهت که می‌آیی و جان بر کفم می‌کنی.
 
امضا : A.TAVAKOLI❁

A.TAVAKOLI❁

کاربر خبره
سطح
46
 
ارسالی‌ها
4,948
پسندها
94,534
امتیازها
77,384
مدال‌ها
55
  • نویسنده موضوع
  • #17
جان شیرینم!
کمی از من را برای روز‌های نداشتنم نگه دار!
مثل من...
من که
عطرت را...
نوشته‌هایت را...
اسمت را...
نبودنت را...
از بر شده‌ام و چه تلخ است که از تو همه چیز دارم الا خودت و حضورت و قلبت!
 
امضا : A.TAVAKOLI❁

A.TAVAKOLI❁

کاربر خبره
سطح
46
 
ارسالی‌ها
4,948
پسندها
94,534
امتیازها
77,384
مدال‌ها
55
  • نویسنده موضوع
  • #18
بچرخ تا بچرخیم! بیا چرخ بزنیم دنیای لعنتی را، دنیایی که فاصله می‌اندازد بین من و تو و نفس‌هایمان...
و بیا چرخ بزنیم اشک‌های مرا و دلتنگی‌های تو را...
و بگذریم از زجر نگاهم و حضور دست نیافتنی‌ات...

قرار بود چرخ بزنیم، تفریح کنیم، پس چرا رسیدیم به قلب شکسته‌ی من!
 
امضا : A.TAVAKOLI❁

A.TAVAKOLI❁

کاربر خبره
سطح
46
 
ارسالی‌ها
4,948
پسندها
94,534
امتیازها
77,384
مدال‌ها
55
  • نویسنده موضوع
  • #19
من یک فرد مستعدم، حیف که مرا از دست دادی، استعداد‌هایی دارم که نظیر ندارد.
من استاد عاشق شدنم، دیگر خبره شده‌ام در اشک ریختن با صدای آرام،
و من درس می‌دهم الفبای نگاه‌های خسته را
و حیف نبود رهایم کردی؟
 
آخرین ویرایش
امضا : A.TAVAKOLI❁

A.TAVAKOLI❁

کاربر خبره
سطح
46
 
ارسالی‌ها
4,948
پسندها
94,534
امتیازها
77,384
مدال‌ها
55
  • نویسنده موضوع
  • #20
و من غوطه‌ورم میان اذحام غم‌انگیز افکارم، افکاری مملو از تو و تویی غرقه در رویا‌های شیرین دست نیافتنی‌ام...
دلبرم! جان شیرینم! کمی از رویا‌هایم بیرون بیا... به واقعیت تلخ زندگی‌ام نزدیک شو و با حلاوت وجودت زهرش را از بین ببر!
 
امضا : A.TAVAKOLI❁
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.
عقب
بالا