نویسندگان، مهندسان روح بشریت هستند.

شاعر‌پارسی اشعار محمد سلمانی

  • نویسنده موضوع Hilary
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 21
  • بازدیدها 1,137
  • کاربران تگ شده هیچ

Hilary

کاربر حرفه‌ای
سطح
0
 
ارسالی‌ها
2,233
پسندها
1,120
امتیازها
16,273
  • نویسنده موضوع
  • #1
شعر نخست:

زیر پای هر درخت، یک تبر گذاشتیم
هرچه بیشتر شدند، بیشتر گذاشتیم

تا نیفتد از قلم، هیچ‌یک در این میان
روی ساقه‌هایشان، ضربدر گذاشتیم

از برای احتیاط، احتیاطِ بیشتر
بین هر چهار سرو، یک نفر گذاشتیم

جابه‌جا گماردیم، چشم‌های تیز را
تا تلاش سرو را بی‌ثمر گذاشتیم

کارِمان تمام شد، باغ قتل‌عام شد
صاحبانِ باغ را، پشتِ در گذاشتیم

سوختیم و ریختیم، عاقبت گریختیم
باغِ گُر گرفته را، شعله‌ور گذاشتیم

روزِ اوّلِ بهار، سفره‌یی گشوده شد
جایِ هفت‌سین‌مان، هفت سر گذاشتیم

در بیان شاعری، حرف اعتراض بود
هی نگو چرا...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Hilary

Hilary

کاربر حرفه‌ای
سطح
0
 
ارسالی‌ها
2,233
پسندها
1,120
امتیازها
16,273
  • نویسنده موضوع
  • #2
شعر دوم:


اگر چه بين من و تو هنوز ديوار است

ولى براي رسيدن، بهانه بسيار است



بر آن سريم كزين قصه دست برداريم

مگر عزيز من! اين عشق دست بردار است



كسى به جز خودم اى خوب من چه مى داند

كه از تو - از تو بريدن چه قدر دشوار است



مخواه مصلحت انديش و منطقى باشم

نمي شود به خدا، پاى عشق در كار است



تو از سلاله ى‌سوداگران كشميرى

كه شال ناز تو را شاعرى خريدار است



در آستانه ى رفتن، در امتداد غروب

دعاى من به تو تنها،خدا نگهدار است



كسى پس از تو خودش را به دار خواهد زد

كه در گزينش اين انتخاب ناچار است
 
امضا : Hilary

Hilary

کاربر حرفه‌ای
سطح
0
 
ارسالی‌ها
2,233
پسندها
1,120
امتیازها
16,273
  • نویسنده موضوع
  • #3
شعر سوم:


عشق پرواز بلنديی است،مرا پر بدهيد

به من انديشه ای از مرز فراتر بدهيد



من به دنبال دل گمشده‌ای می گردم

يک پريدن به من از بال كبوتر بدهيد



تا درختان جوان، راه مرا سد نكنند

برگ سبزی به من از فصل صنوبر بدهيد



يادتان باشد اگر كار به تقسيم كشيد

باغ جولان مرا بی در و پيكر بدهيد



آتش از سينه ی آن سرو جوان برداريد

شعله‌اش را به درختان تناور بدهيد



تا كه يک نسل به يک اصل خيانت نكند

به گلو فرصت فرياد ابوذر بدهيد



عشق اگر خواست نصيحت به شما گوش كنيد

تن برازنده ی او نيست، به او سر بدهيد


دفتر شعر جنون‌بار مرا پاره كنيد

يا به یک شاعر ديوانه ی ديگر بدهيد
 
امضا : Hilary

Hilary

کاربر حرفه‌ای
سطح
0
 
ارسالی‌ها
2,233
پسندها
1,120
امتیازها
16,273
  • نویسنده موضوع
  • #4
شعر چهارم:


بی حرمتی به ساحت خوبان قشنگ نيست

باور كنيد پاسخ آيينه سنگ نيست



سوگند می خورم به مرام پرندگان

در عرف ما سزای پريدن تفنگ نيست



با برگ گل نوشته به ديوار باغ ما

وقتی بيا كه حوصله ی غنچه تنگ نيست



در كارگاه رنگرزانِ ديار ما

رنگی برای پوشش آثار ننگ نيست



از بردگی مقام بلالی گرفته‌اند

در مكتبی كه عزت انسان به رنگ نيست



دارد بهار می گذرد با شتاب عمر

فكری كنيد فرصت پلکی درنگ نيست



وقتی كه عاشقانه بنوشی پياله را

فرقی ميان طعم ش*ر..اب و شرنگ نيست



تنها يکی به قله ی تاريخ می رسد

هر مرد پا شكسته كه تيمور لنگ نيست


شعر پنجم:


چه وقت گل کند آیا شکوفه های تنت

چه قدر مانده که دستم رسد به پیرهنت ؟


چگونه صبر...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Hilary

Hilary

کاربر حرفه‌ای
سطح
0
 
ارسالی‌ها
2,233
پسندها
1,120
امتیازها
16,273
  • نویسنده موضوع
  • #5
شعر پنجم:


چه وقت گل کند آیا شکوفه های تنت

چه قدر مانده که دستم رسد به پیرهنت ؟


چگونه صبر کنم که باز برچینم

شکوفه غزل از گیسوان پر شکنت


غمی نجیب نهفته است در دلم که مرا

رها نمی کند احساس دوست داشتنت


تو آن دقایق شیرین خاطرات منی

ببر مرا به تماشای باغ نسترنت


تمام شهر به تایید من بپا خیزند

اگر دقیق ببینند از نگاه منت


چگونه با تو بجوشم؟چونه دل بدهم ؟

منی که این همه می ترسم از جدا شدنت
 
امضا : Hilary

Hilary

کاربر حرفه‌ای
سطح
0
 
ارسالی‌ها
2,233
پسندها
1,120
امتیازها
16,273
  • نویسنده موضوع
  • #6
شعر ششم:

چند روزی است که خاکستری ام
در شبستان غزل بستری ام

طبعم آبستن شعری ست شگفت
در تب لحظه ی بار آوری ام

مثل اینست که دارد کم کم
می دهد گل ،تب نیلوفری ام

بعد از این صاحب تورات و زبور
یا سلیمانی از انگشتری ام

گرچه یک وسوسه شیطانی
می زند طعنه به پیغمبری ام

در خودم نیستم انگار ای عشق
لحظه ای دیو و زمانی پری ام

نه ،چنین نیست!هوایی شده ام
شاعرم ،شاعر لفظ دری ام

ذره ای عشق و صمیمیت را
بفروشند اگر،مشتری ام

باز ای عشق اهورایی من
به کجا می کشی و می بری ام؟

خواب رنگین تو را خواهم دید ؟

آه از این همه خوش باوریم
 
امضا : Hilary

Hilary

کاربر حرفه‌ای
سطح
0
 
ارسالی‌ها
2,233
پسندها
1,120
امتیازها
16,273
  • نویسنده موضوع
  • #7
شعر هفتم:


بگذار تنها بماند تنهای تنها همیشه

مردی که در سینه دارد عشق تورا تا همیشه


بگذار بعد از تو روحی سرگشته هر شب بخواند

آوای آوارگی را در ذهن صحرا همیشه


بگذار مردی میان انگشت هایش بگرید

حتی غرور خودش را هر لحظه ،هر جا همیشه


مردی که راز حیاتش در جام چشمی نهان است

مانند ماهی که بسته است جانش به دریا همیشه


یک لحظه در خواب دیدم با من صمیمی نشستی

پل می زنم در خیالم آن لحظه را تا همیشه


بعد از تو با خاطراتت آیینه هایی بسازم


آیینه هایی که دارند تصویر زیبا همیشه
 
امضا : Hilary

Hilary

کاربر حرفه‌ای
سطح
0
 
ارسالی‌ها
2,233
پسندها
1,120
امتیازها
16,273
  • نویسنده موضوع
  • #8
شعر هشتم:


آسمان آبی عرفان من چشمان توست

اختر تابنده ی کیهان من چشمان توست


در حضور چشمهایت عشق معنا میشود

اولین درس دبیرستان من چشمان توست


در بیابانی که خورشیدش قیامت می کند

سایبان ظهر تابستان من چشمان توست


در غزل وقتی که از آیینه صحبت می شود

بی گمان انگیزه ی پنهان من چشمان توست


من پر از هیچم پر از کفرم پر از شرکم ولی

نقطه های روشن ایمان من چشمان توست


باز می پرسی که دردت چیست؟بنشین گوش کن

درد من ،این درد بی درمان من چشمان توست
 
امضا : Hilary

ldkh

کاربر حرفه‌ای
سطح
4
 
ارسالی‌ها
1,254
پسندها
2,128
امتیازها
16,473
مدال‌ها
3
  • #9
بي‌حرمتي به ساحت خوبان قشنگ نيست
باور كنيد پاسخ آيينه سنگ نيست
سوگند مي‌خورم به مرام پرندگان
در عرف ما سزاي پريدن تفنگ نيست
با برگ گل نوشته به ديوار باغ ما
وقتي بيا كه حوصلة غنچه تنگ نيست
در كارگاه رنگرزانِ ديار ما
رنگي براي پوشش آثار ننگ نيست
از بردگي مقام بلالي گرفته‌اند
در مكتبي كه عزّت انسان به رنگ نيست
دارد بهار مي‌گذرد با شتاب عمر
فكري كنيد فرصت پلكي درنگ نيست
وقتي كه عاشقانه بنوشي پياله را
فرقي ميان طعم ش*ر..اب و شرنگ نيست
تنها يكي به قلّه تاريخ مي‌رسد
هر مرد پا شكسته كه تيمور لنگ نيست محمد سلمانی
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : ldkh

ldkh

کاربر حرفه‌ای
سطح
4
 
ارسالی‌ها
1,254
پسندها
2,128
امتیازها
16,473
مدال‌ها
3
  • #10
..کاش میشد بنویسم بزنم بر در باغ
که من از اینهمه دیوار بدم می آید
دوست دارم به ملاقات سپیدار روم
ولی از مرد تبردار بدم می آید
ای صبا بگذر و از من، به تبر دار بگو
که از این کار تو بسیار بدم می آید... محمد سلمانی
 
امضا : ldkh

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 0)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 1, کاربر: 0, مهمان: 1)

عقب
بالا