- ارسالیها
- 5,063
- پسندها
- 70,100
- امتیازها
- 80,673
- مدالها
- 34
- نویسنده موضوع
- #11
***
دوستم دارد، دوستم ندارد، دوستم دارد، دوستم ندارد.
دانههای تسبیح چوبی مادرم را یک به یک میاندازم که دوستم داری یا نداری.
امان از این حس! دیوانهات میکند این حس.
میخندی میگویم دوستم داری، دیر میآیی میگویم دوستم نداری.
دلبر، حال بدیست بیقراری.
آری بیقراری! این حس بیقراریست.
حس داشتن و نداشتنت، حس بودن و نبودنت، حسدوست داشتن و دوست نداشتنت.
هی... .
بگذار از اول بشمارم دانههای تسبیح مادرم را،
دوستم داری، دوستت دارم، دوستم داری، دوستت دارم... .
کاش دانهی آخر به نام تو بیفتد.
دوستم دارد، دوستم ندارد، دوستم دارد، دوستم ندارد.
دانههای تسبیح چوبی مادرم را یک به یک میاندازم که دوستم داری یا نداری.
امان از این حس! دیوانهات میکند این حس.
میخندی میگویم دوستم داری، دیر میآیی میگویم دوستم نداری.
دلبر، حال بدیست بیقراری.
آری بیقراری! این حس بیقراریست.
حس داشتن و نداشتنت، حس بودن و نبودنت، حسدوست داشتن و دوست نداشتنت.
هی... .
بگذار از اول بشمارم دانههای تسبیح مادرم را،
دوستم داری، دوستت دارم، دوستم داری، دوستت دارم... .
کاش دانهی آخر به نام تو بیفتد.
آخرین ویرایش توسط مدیر