همگانی "تاپیک جامع گزیده اشعار شاعران"

nisham

نو ورود
نو ورود
تاریخ ثبت‌نام
13/7/18
ارسالی‌ها
38
پسندها
694
امتیازها
3,863
سن
21
سطح
0
 
  • #61
باران که می گیرد به هم می ریزد اعصابم
تقصیر باران نیست...می گویند: بی تابم...!

گاهی تو را آنقدر می خواهم به تنهایی
طوری که حتی بودنم را بر نمی تابم

هر صبح،بی صبحانه از خود می زنم بیرون
هرشب کنار سفره،بُق کرده ست بشقابم

بی تو تمام پارک های شهر را تا عصر
می گردم و انگار دستی می دهد تابم

شب ها که پیشم نیستی...خوابم نمی گیرد
وقتی نمی بوسی مرا...با "قرص" می خوابم...!


اصغر معاذی
 
امضا : nisham

nisham

نو ورود
نو ورود
تاریخ ثبت‌نام
13/7/18
ارسالی‌ها
38
پسندها
694
امتیازها
3,863
سن
21
سطح
0
 
  • #62
شده تقدیر کسی باشی و قسمت نشود؟
سالها گیر کسی باشی و قسمت نشود؟

پشت یک قلب به ظاهر خوش و یک خنده تلخ
شده زنجیر کسی باشی و قسمت نشود؟

در میان تپش آینه پنهان شوی و
روح و تصویر کسی باشی و قسمت نشود؟

شده در اوج جوانی با همین ظاهر شاد
تا گلو پیر کسی باشی و قسمت نشود؟

شده آزاد و رها باشی و تا عمق وجود
رام و تسخیر کسی باشی و قسمت نشود؟

می شود با همه ی ریشه و رگهای تنت
سالها گیر کسی باشی و قسمت نشود؟
 
امضا : nisham

K_H

کاربر سایت
رفیق جدید انجمن
تاریخ ثبت‌نام
21/7/18
ارسالی‌ها
51
پسندها
904
امتیازها
6,833
مدال‌ها
6
سطح
7
 
  • #63
بی تو اما عشق بی معناست ، می دانی ؟

دست هایم تا ابد تنهاست ، می دانی؟


آسمانت را مگیر از من ، که بعد از تو

زیستن یک لحظه هم ، بی جاست ، می دانی؟
 
امضا : K_H

K_H

کاربر سایت
رفیق جدید انجمن
تاریخ ثبت‌نام
21/7/18
ارسالی‌ها
51
پسندها
904
امتیازها
6,833
مدال‌ها
6
سطح
7
 
  • #64
شنیدم که چون قوی زیبا بمیرد
فریبنده زاد و فریبا بمیرد
شب مرگ تنها نشیند به موجی
رود گوشه ای دور و تنها بمیرد
در آن گوشه چندان غزل خواند آن شب
که خود در میان غزلها بمیرد
گروهی بر آنند که این مرغ شیدا
کجا عاشقی کرد آنجا بمیرد
شب مرگ از بیم آنجا شتابد...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : K_H

K_H

کاربر سایت
رفیق جدید انجمن
تاریخ ثبت‌نام
21/7/18
ارسالی‌ها
51
پسندها
904
امتیازها
6,833
مدال‌ها
6
سطح
7
 
  • #65
قاصدك ! هان ، چه خبر آوردي ؟
از كجا وز كه خبر آوردي ؟
خوش خبر باشي ، اما ،‌اما
گرد بام و در من
بي ثمر مي گردي


انتظار خبري نيست مرا
نه ز ياري نه ز ديار و دياري باري
برو آنجا كه بود چشمي و گوشي با كس
برو آنجا كه تو را منتظرند


قاصدك
در دل من همه كورند و كرند
دست بردار ازين در وطن خويش غريب
قاصد تجربه هاي همه تلخ
با دلم مي گويد
كه دروغي تو ، دروغ
كه فريبي تو. ، فريب


قاصدك
هان،
ولي ... آخر ... اي واي
راستي آيا رفتي با باد ؟
با توام ، آي! كجا رفتي ؟...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : K_H

K_H

کاربر سایت
رفیق جدید انجمن
تاریخ ثبت‌نام
21/7/18
ارسالی‌ها
51
پسندها
904
امتیازها
6,833
مدال‌ها
6
سطح
7
 
  • #66
کنار تو تنهاتر شده ام
از تو تا اوج تو، زندگی من گسترده است
از من تا من تو گسترده ای
با تو برخوردم
به راز پرستش پیوستم
از تو به راه افتادم
به جلوه ی رنج رسیدم
و با این همه ای شفاف
و با این همه ای شگرف
مرا راهی از تو به در نیست
زمین باران را صدا می زند
من تو را

#سهراب سپهری
 
امضا : K_H

K_H

کاربر سایت
رفیق جدید انجمن
تاریخ ثبت‌نام
21/7/18
ارسالی‌ها
51
پسندها
904
امتیازها
6,833
مدال‌ها
6
سطح
7
 
  • #67
آغوش من دروازه های تخت جمشید است
می خواستم تو پادشاه کشورم باشی
آتش کشیدی پایتخت شور و شعرم را
افسوس که می خواستی اسکندرم باشی
این روزها حتی شبیه سایه ات هم نیست
مردی که یک شب بهترین تعبیر خوابم بود
مردی که با آن جذبه ی چشمِ رضاخانیش
یک روز تنها علت کشف حجابم بود
در بازوانت قتلگاه کوچکی داری
لبخند غارت می کند آن اخم تاتاری ت
بر باد دادی سرزمین اعتمادم را
با ترکمنچای خ**یا*نت های قاجاری ت
در شهرهای مرزی پیراهنم جنگ است
جغرافیای شانه هایت تکیه گاهم نیست
دارم تحصن می کنم با شعر بر لبهات
هر چند شرطی بر لب...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : K_H
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] MosleM

K_H

کاربر سایت
رفیق جدید انجمن
تاریخ ثبت‌نام
21/7/18
ارسالی‌ها
51
پسندها
904
امتیازها
6,833
مدال‌ها
6
سطح
7
 
  • #68
اغوش تو دروازه هاى تخت جمشيد است
من پادشاه سرزمين سبز تو بودم
هم باغبان بى قرار خنده هاى تو
هم پاسبان جان نثار مرز تو بودم
وقتى خيانت هاى سربازان مرا مى کشت
مى خواستم در قصر دستان تو برگردم
بانوى مهر و ماه، من مى خواستم هر شب
چون قهوه تلخى به فنجان تو برگردم
ابادى دستان ما، ابادى ايران
اين هر دو اما خار چشم دشمن دون بود
سقراط هاى سلطنت دست تو را خواندند
دستان من ديگر ز دستان تو بيرون بود!
ان روز وقتى مى کشيدى رخت سوى تخت
در شعله ناباورى دروازه ها مي سوخت
ايران من تاراج فتح شوم اسکندر
کوروش ميان خاک از سر تا به پا مي...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : K_H

K_H

کاربر سایت
رفیق جدید انجمن
تاریخ ثبت‌نام
21/7/18
ارسالی‌ها
51
پسندها
904
امتیازها
6,833
مدال‌ها
6
سطح
7
 
  • #69
ی خواستم من پادشاه کشورت باشم
دروازه را تسلیم شاه دیگری کردی
بر لشکر احساس من آتش کشیدی زن
زن بودی اما خوب خوب اسکندری کردی
در انحصار پادشاه دیگری بودی
در اقتدار سایه ام تردید می کردی
کشف حجابت باعث بد نامی ات می شد
باید مرا از کشورت تبعید می کردی
در امنیت بودی ولی با ماجراجویی
لبخند را با اخم تاتاری عوض کردی
تاریخ حیرت کرد وقتی که رضاخان را
با شاه های عهد قاجاری عوض کردی
جغرافیای من درون نقشه ها گم شد
وقتی که حتی پایتختت هم فرو پاشید
حالا تحصن می کنی؟سودی ندارد شعر
مشروطه شلیک قوای دشمنش را دید...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : K_H
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] MosleM

K_H

کاربر سایت
رفیق جدید انجمن
تاریخ ثبت‌نام
21/7/18
ارسالی‌ها
51
پسندها
904
امتیازها
6,833
مدال‌ها
6
سطح
7
 
  • #70
در قصه ها من پادشاه تخت جمشيدم
تاريخ مي خواهد شما تاج سرم باشي
تو آرزوي سالهاي دور من بودي
روزي بيايد ،
مهربانو ، همسرم باشي
از شوش تا بابل و حتي وسط يونان
هي زخمهاي جنگها را با خودم بردم
تو شاهدي... سربازهايم باوفا بودند
پيروز ميدان بودم و
گول تو را خوردم
من نفرت تائيس را در چشم تو ديدم
قرباني ديوانگي هاي خودم هستم
من پادشاه
عاشق يک گوشه از تاريخ
من شعله اي از آتش اسکندري مستم
از غرب دشداشه به تن...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : K_H

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 0)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 0, کاربر: 0, مهمان: 0)

عقب
بالا