• تذکر:

    نویسندگان عزیز از نوشتن رمان‌هایی با محتوای غیر اخلاقی خودداری کنید. در صورت مشاهده چنین موضوعی صحنه رمان شما بدون تذکر توسط ناظرین حذف خواهد شد.

    مواردی که شامل موضوعات غیراخلاقی می‌شود عبارت‌است از:

    1. پرداختن به زندگی افرادی با گرایش های خاص مانند (هم‌جنس‌گرایی، ....)

    2. بیان صریح عقاید سیاسی در رمان‌ها و زیر سوال بردن چارچوب‌های جامعه اسلامی

    3. بیان توصیف صریح جنسی و به کار بردن کلمات ناشایست.

    و...

    قبل از ایجاد رمانتان موارد زیر را در نظر داشته باشید:

    1. اسم رمان خود را طوری انتخاب کنید که داری مصادیق مجرمانه و خلاف عرف جامعه نباشد.

    2. از به کار بردن کلمات جنسی و مواردی که با شئونات اسلامی مغایرت دارد، به جد خودداری کنید.

    3- برای تایپ رمان می توانید طبق تاپیک آموزشی زیر رمان خود را ارسال کنید:

    کلیک کنید

    4. با مطالعه رمان‌های نویسندگان انجمن به آن‌ها امید نوشتن خواهید داد.

    کلیک کنید

فن فیکشن فن فیکشن شیل و سباستین در سفر زمان | ف.زینلی کاربر انجمن یک رمان

  • نویسنده موضوع پرینز نوچی
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 17
  • بازدیدها 784
  • کاربران تگ شده هیچ
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

پرینز نوچی

مدیر بُعد میانه
پرسنل مدیریت
مدیر بعد میانه
تاریخ ثبت‌نام
21/5/19
ارسالی‌ها
4,571
پسندها
14,009
امتیازها
51,173
مدال‌ها
23
سن
29
سطح
20
 
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #11
پاتریک واقعا پسر پر حرفی بود، چند بار هم بهش کنایه زدم ولی مگه از روی می‌رفت، با به صدا درآمدن زنگ نفس آسوده‌ای کشیدم و به سمت کلاس رفتم هرچه پاتریک هم صدام زد برنگشتم نگاهش کنم وقتی وارد کلاس شدم و روی صندلی نشستم.
بعد از چند دقیقه همه بچه‌ها به کلاس آمدند و بعد خانم جوانی وارد کلاس شد که حدس میزدم معلم باشد که همه بلند شدیم و سلام کردیم.
خانم جوان با لبخند در جواب ما گفت:
- سلام بنشینید.
همه سرجایم نشستیم که او دوباره گفت:
- از خانم استوارت شنیدم که دانش آموز جدید داریم، هرکس هست خودش رو معرفی کنه.
آروم از جام بلند شدم و گفتم:
- شیل میکائیلیس هستم از منچستر به اینجا میایم.
با لبخند گفت:
- خوشبختم، الیکا جانسون هستم معلم ادبیات، ببخشید که این رو می...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : پرینز نوچی

پرینز نوچی

مدیر بُعد میانه
پرسنل مدیریت
مدیر بعد میانه
تاریخ ثبت‌نام
21/5/19
ارسالی‌ها
4,571
پسندها
14,009
امتیازها
51,173
مدال‌ها
23
سن
29
سطح
20
 
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #12
لعنتی مدرسه خیلی مسخره بود، درس دادن این معلم ها از سباستین هم بدتر بود، داشتم به برنامه کلاسی فکر می کردم که زنگ بعد تاریخ داشتیم، امیدوارم این معلم درباره زمان من حرف نزنه.
در همین افکار بودم که دستی به شانه‌ام خورد، سرم را بلند کردم که پاتریک رو دیدم که گفت:
- هی پسر کجایی هرچی صدات می‌کنم جواب نمیدی.

آرام گفتم:
- همین جا بودم، حالا چی شده؟
- هیچی بریم کلاس.
با هم به طرف کلاس رفتیم و بعد از وارد شدم و روی صندلی نشستم و منتظر معلم شدم، مردی وارد کلاس شد و پشت میز ایستاد وقتی به صورتش نگاه کردم به نظرم آشنا آمد وقتی رنگ چشم‌هایش در یک لحظه قرمز و سپس قهوه‌ای شد فهمیدم اون سباستینه.
با عینکی که به چشم زده بود و کت و شلوار قهوه‌ای روشن و...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر

پرینز نوچی

مدیر بُعد میانه
پرسنل مدیریت
مدیر بعد میانه
تاریخ ثبت‌نام
21/5/19
ارسالی‌ها
4,571
پسندها
14,009
امتیازها
51,173
مدال‌ها
23
سن
29
سطح
20
 
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #13
در راه پاتریک از بس حرف زد دلم می خواست عصام تو دستم بود تا برسرش می‌کوبیدم وقتی به نزدیک خونه رسیدم گفتم:
- پاتریک کدوم خونه مادربزرگته؟
به کنار سمت راستی که خانه خانم ساوت بود اشاره کرد و گفت:
- اون.
بدتر از این مگه وجود داره، مگه اصلا هست؟
پاتریک گفت:
- خونه شما کدومِ؟
گفتم:
- خونه بعدی.
با لبخند گفت:
- چه عالی، بعداً می‌تونیم با هم تکالیف رو انجام بدیم.
- باشه فعلا.
از پاتریک جدا شدم و به طرف خونه رفتم و سریع وارد شدم و در رو پشت سرم بستم.
چرا دقیقا روز اول مدرسه باید همه چیز با هم قاطی بشه، دلم می‌خواست مدرسه روی سرشون خراب کنم، اه لعنت به این زمان چرا من باید به این زمان بیام.
با صدای سباستین از جا پریدم:
- بوچان حالتون خوبه؟
دستم رو روی قلبم...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر

پرینز نوچی

مدیر بُعد میانه
پرسنل مدیریت
مدیر بعد میانه
تاریخ ثبت‌نام
21/5/19
ارسالی‌ها
4,571
پسندها
14,009
امتیازها
51,173
مدال‌ها
23
سن
29
سطح
20
 
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #14
چند روزی از این موضوع گذشته است و من و سباستین در حال تحقیق بر روی این موضوع هستیم و به موردی برخوردیم که کاملاً با این مشخصات می‌خواند و او کسی نیست جز آلیس همیلتون.
این زن یک پلیس بودِ و جزء نیروهای ویژه، او قبل از رسیدن نیروهای پلیس با لباس معمولی از ساختمان بیرون می‌رفت و توجه هیچ کس را به خود جلب نمی‌کرد.
داخل کلاس تاریخ نشسته بودم و به صحبت‌های شیطان مجسم گوش می‌دادم با صدای زنگ نفس راحتی کشیدم و از جا بلند شدم و با جمع کردن وسایل از جلوی میز معلم رد شدم که سباستین اروم جوری که من بشنوم گفت:
- ماه خونی امشب می‌تابد.
فهمیدم که قتل بعدی امشب اتفاق می‌افتد برای همین بعد از بیرون اومدن از مدرسه با بیشترین سرعتی که می توانستم خودم را به خانه...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر

پرینز نوچی

مدیر بُعد میانه
پرسنل مدیریت
مدیر بعد میانه
تاریخ ثبت‌نام
21/5/19
ارسالی‌ها
4,571
پسندها
14,009
امتیازها
51,173
مدال‌ها
23
سن
29
سطح
20
 
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #15
سباستین یک خیابان پایین‌تر از خانه ساروف ماشین را پارک کرد و رو به من گفت:
- تا اون‌جا قدم می‌زنیم به بهونه توپ وارد خونش می‌شیم.
با تعجب گفتم:
- کدوم توپ؟
از روی صندلی عقب ماشین یک توپ فوتبال برداشت و به دستم داد و گفت:
- این توپ بوچان، فقط باید شوت کنید.
- شوت؟
- با پا به توپ ضربه بزنید در ضمن لبخند بزنید.
مجبور بودم لبخندی روی صورتم نشوندم و با توپی که در دست داشتم از ماشین پیاده شدم و وارد پیاده‌رو شدم، سباتین نیز بعد پایین شدن و قفل کردن خودرو در کنار من ایستاد و هردو با قدم برداشتیم سباستین به من اشاره کرد که توپ را روی زمین بذارم و با پام بهش بزنم اول هم خودش بهم نشون داد و هر دو یک‌بار من یک‌بار اون به توپ ضربه می زدیم تا اینکه به خانه ساروف...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر

پرینز نوچی

مدیر بُعد میانه
پرسنل مدیریت
مدیر بعد میانه
تاریخ ثبت‌نام
21/5/19
ارسالی‌ها
4,571
پسندها
14,009
امتیازها
51,173
مدال‌ها
23
سن
29
سطح
20
 
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #16
سرم رو به پشتی مبل تکیه دادم و چشمام رو بستم، چشمام کمی می‌سوخت برای همین بستمشون که با صدای سباستین بهش نگاه کردم:
- بوچان می‌خواین براتون چای آماده کنم؟
با کمی مکث گفتم:
- آماده کن.
نمی‌دونم چقدر گذشت تا سباستین فنجان چای رو جلوم گذاشت و من بعد از بو کردن گفتم:
- سیلان!
لبخند زد و گفت:
- مثل همیشه عالی.
آروم آروم چایم را خوردم و به سباستین گفتم یکی دیگه برام بریزه.
چایی دوم هنوز تموم نشده بود زنگ زده شد، با لبخند گفتم:
- در رو باز کن سباستین.
اونم با ظاهر آنتونی ساروف که بهش تبدیل شده بود گفت:
- بله بوچان.
سباستین به طرف در رفت و بعد از چندی با دختر با موهای فر بلوند و چشمان سبز برگشت، نفرت رو تو نگاه دختر می‌تونستم بخونم، با دیدن من جا خورد و گفت...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش

پرینز نوچی

مدیر بُعد میانه
پرسنل مدیریت
مدیر بعد میانه
تاریخ ثبت‌نام
21/5/19
ارسالی‌ها
4,571
پسندها
14,009
امتیازها
51,173
مدال‌ها
23
سن
29
سطح
20
 
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #17
وقتی به خانه رسیدیم و از در داخل شدیم من با درآوردن کفشام به طرف مبل رفتم و روش نشستم و سباستین هم به طرف آشپزخونه رفت و بعد از چند لحظه صداش اومد:
- بوچان برای شام چی می‌خورید؟

- فرقی نمی کنه.
سباستین از آشپز خونه به من نگاه کرد و با تعجب گفت:
- بوچان.
گفتم:
- من حوصله ندارم شام رو سریع حاضر کن می‌خوام بخوابم.
لبخند عجیبی زد و گفت:
- یس مای لرد.
تلویزیون رو روشن کردم و مشغول دیدن شدم، در واقع من از این چیزایی که در این دنیا براشون مهم بود سردر نمیاوردم، فیلم‌هاشون یا زیادی خیالی بودن یا در مورد کشتن و کشته شدن بود یا در مورد عشق، چیزی که اصلاً با روحیه من جور نبود و فقط محض گذروندن وقت به تلویزیون متوسل می‌شدم، برای همین خاموشش کردم و سرم رو...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش

پرینز نوچی

مدیر بُعد میانه
پرسنل مدیریت
مدیر بعد میانه
تاریخ ثبت‌نام
21/5/19
ارسالی‌ها
4,571
پسندها
14,009
امتیازها
51,173
مدال‌ها
23
سن
29
سطح
20
 
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #18
انگار سباستین از کار من جا خورده بود که فقط نگاهم می کرد بلند شدم و گفتم:
- من میرم بخوابم.
- باشه بوچان.
از جا بلند شدم و از پله‌ها بالا رفتم و وارد اتاقم شدم و بعد از عوض کردن لباسام با یک تیشرت و شلوارک روی تخت دراز کشیدم و چشم بندم روی میز گذاشتم، بعد از چند لحظه ارام به خواب رفتم.
***​
نیمه شب بود که از خواب پریدم، خواب اون گریل عوضی رو دیدم با اون موهای قرمزش، حسی به من گفت به زودی می‌بینمش، هرچند اطمینان نداشتم، با صدای سباستین به خودم اومدم:
- بوچان چی شده؟
نفس عمیقی کشیدم و گفتم:
- یه خواب دیدم.
- چی بود بوچان؟
- در مورد اون گریل مو قرمز بود.
چهره سباستین درهم رفت و گفت:
- نمی ذارم مزاحمتون بشه بوچان.
- حتما همین‌طوره، حواست رو خوب جمع کن.
- باشه بوچان، دراز...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

موضوعات مشابه

عقب
بالا