شعر سوم:
نازک دل آفریدند مانند لاله ما را
وانگه به هم شکستند با سنگ ژاله ما را
روزی که دست ایجاد می ریخت رنگ قسمت
بر خون نوشته شد رزق مانند لاله ما را
کی سرمه سایی شب آواز را کند پست
شبها نمی توان دید بی آه و ناله ما را
در دفتر شب و روز بسیار سیر کردیم
افزود بی سوادی از این رساله ما را
ما را شکفته می داشت چون لاله شبنم می
چشم حسود نگذاشت نم در پیاله ما را
ای ماه آسمانی بود و نبود ما چیست
بر گرد سر بگردان مانند هاله ما را
جانا برای بوسی دلخون تر از حناییم
بر دست و پا توان داد باری حواله ما را
با آنکه از جوانی پیر و شکسته بودیم
صد سال پیرتر کرد این چند ساله ما را