مباحث متفرقه پیدا کردن رمان‌های بی‌نام

mhtab

نو ورود
نو ورود
تاریخ ثبت‌نام
23/5/21
ارسالی‌ها
6
پسندها
17
امتیازها
33
سطح
0
 
  • #151
سلام ببخشید دنبال یه رمان میگردم که ژانرش اربابی بود دختره خدمتکار عمارت ارباب بود بعد با ارباب ازدواج میکنه بعدش سه قلو حامله میشه ارباب برای اینکه ازش محافظت کنه میفرستش پیش خالش بعد چند سال دوباره میره میاردشون پیش خودش بعدا دختره میفهمه که از یه خانواده بزرگه منتها چون پدر بزرگش پسر میخواسته پدر ومادرش هم میفرستنش پیش همین ارباب تا نزارن دست بابا بزرگه بهش برسه
 
آخرین ویرایش

BlaCkfloWeR

مدیر بازنشسته طبیعت
مدیر بازنشسته
تاریخ ثبت‌نام
17/4/21
ارسالی‌ها
979
پسندها
14,743
امتیازها
37,073
مدال‌ها
23
سطح
24
 
  • #152
امضا : BlaCkfloWeR

mhtab

نو ورود
نو ورود
تاریخ ثبت‌نام
23/5/21
ارسالی‌ها
6
پسندها
17
امتیازها
33
سطح
0
 
  • #153
سلام ببخشید دنبال یه رمان میگردم که ژانرش اربابی بود دختره خدمتکار عمارت ارباب بود بعد با ارباب ازدواج میکنه بعدش سه قلو حامله میشه ارباب برای اینکه ازش محافظت کنه میفرستش پیش خالش بعد چند سال دوباره میره میاردشون پیش خودش بعدا دختره میفهمه که از یه خانواده بزرگه منتها چون با پدر بزرگش پسر میخواسته پدر ومادرش هم میفرستنش پیش همین ارباب تا نزارن دست بابا بزرگه بهش برسه
اولشم اینجوری شروع میشه که مادر ارباب داره به زور دختر رو به عقد یکی دیگه درمیاره ارباب میاد جلوی مادرشو میگره میگه دختره زنشه
 

Par'va

نو ورود
نو ورود
تاریخ ثبت‌نام
23/5/21
ارسالی‌ها
1
پسندها
2
امتیازها
0
سطح
0
 
  • #154
سلام ببخشید من دنبال رمانی میگردم که دختر در حال ازدواج با پسری بود که اصلیتش کرد بود و شب عروسیش پسره مجبور میشه بره و دختره رو به عقد دایی خودش در میاره بعد توی همون روستا زندگی میکنن دایی و دختره عاشق میشن میرن آلمان زندگی میکنن تا اینکه در خواست طلاق مرده میاد برای دختره و مجبور نیست برگرده روز فوت پدرش میرسه و خانواده دختره قبولی ندارن چون بچه داره و در اصل بچه برای دایی بود
 

zahra_z

کاربر سایت
کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
22/5/21
ارسالی‌ها
370
پسندها
1,028
امتیازها
6,963
مدال‌ها
9
سطح
9
 
  • #155
سلام
من دنبال یک رمان میگردم که یه دختر بود با دوستای داداشش میرن بیرون بعد جرات حقیقت بازی میکنن دختره جرات رو انتخاب میکنه و مجبور میشه خودشو شکل پسرا کنه و بره تو یه رستوران کار کنه و چون این دختر یه داداش دوقلو داشت اسم و مشخصات اون داداشه رو میده و با گریم و کلاه گیس میره تو رستوانه به عنوان یه پسر.
ولی یبار حالش بد میشه و رئیس رستوران یا پسر رئیس رستوران،اونو میبره بیمارستان و میفهمه که دختره و...
اگه کسی اسمشو میدونه لطفا بگه
 
امضا : zahra_z

R27rg10

نو ورود
نو ورود
تاریخ ثبت‌نام
8/3/21
ارسالی‌ها
2
پسندها
27
امتیازها
40
سطح
0
 
  • #156
سلام دوستان خوبید ؟ دنبال رمانی میگردم که داستان سیری پلیسی عاشقانه داشت ولی رمان برای چند سال پیشه دختر داستان 2 رگه بود پدر ایرانی بود و مادر فک کنم انگلیسی و پدرش نظامی بود خود دختره هم نظامی بودو جاسوس شده بود و بهش یه ماموریت خیلی مهم داده بودن و امده بود ایرا ن در مورد فک کنم قتل یه شاهزاده اطلاعات جمع کنه و دختره با پایپورت ایرانیش وارد ایران میشه از اینجا داستان پسر ماجرا که از قضا اونم پلیس بوده وارد داستان میشه به پسره خبر میدن که یه جاسوس خیلی زبده و ماهر وارد ایران شده اونم میفته دنبال اینکه پیداش کنه تو یه جایی از داستان که یادم میاد دختره رفته بود تو یه خونه ایی که اطلاعات جمع کنه ولی خونه متروک بوده و پسره سر میرسه و...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 

گل گندم

کاربر سایت
رو به پیشرفت
تاریخ ثبت‌نام
30/1/21
ارسالی‌ها
109
پسندها
191
امتیازها
618
مدال‌ها
2
سطح
1
 
  • #157
سلام ببخشید من دنبال رمانی میگردم که دختر در حال ازدواج با پسری بود که اصلیتش کرد بود و شب عروسیش پسره مجبور میشه بره و دختره رو به عقد دایی خودش در میاره بعد توی همون روستا زندگی میکنن دایی و دختره عاشق میشن میرن آلمان زندگی میکنن تا اینکه در خواست طلاق مرده میاد برای دختره و مجبور نیست برگرده روز فوت پدرش میرسه و خانواده دختره قبولی ندارن چون بچه داره و در اصل بچه برای دایی بود
عابربی سایه
 

NEGIN BARZAN~

نویسنده انجمن
نویسنده انجمن
تاریخ ثبت‌نام
8/10/20
ارسالی‌ها
2,143
پسندها
30,371
امتیازها
64,873
مدال‌ها
19
سن
20
سطح
33
 
  • #158
سلام دنبال یه رمان میگردم که نصفه خوندمش و الان اسمش یادم نیس
دختره توی پاسگاه یا یه همچین چیزی که مال باباش،بود کار میکرد (دکتر بود) اونجا با یه پسری اشنا میشه که زندانی بوده و تصمیم میگره فراریش بده
یعنی تو فرارش بهش کمک کنه
فکر کنم اسمش پلیس دوست داشتنی من بود، نمی‌دونم، پسره اسمش پندار بود و دختره سارای که یه دخترم میارن به اسم سانای
 
امضا : NEGIN BARZAN~
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] *chista*

Fatemelawyer

نو ورود
نو ورود
تاریخ ثبت‌نام
20/5/21
ارسالی‌ها
9
پسندها
21
امتیازها
33
سطح
0
 
  • #159

Fatemelawyer

نو ورود
نو ورود
تاریخ ثبت‌نام
20/5/21
ارسالی‌ها
9
پسندها
21
امتیازها
33
سطح
0
 
  • #160
غریب اشنا اصلا هیچکدوم بچه ندارن
مگه همون نیست که اسم شخصیتهاش لیلا و ایلیا و فرهاده ،
لیلا با یه پسره همکلاسیشه اسمش ایلیاس ازدواج میکنه بعد پسره بعد عروسی عوض میشه از هم جدا میشن لیلا تصادف میکنه ، صورتشو عمل میکنه قیافش عوض میشه ، بعد فکر کنم پیانو یاد میداده یا چی با یکی به اسم فرهاد آشنا میشه ، زنه فرهاد مریض بوده اینو میارن تو خونشون هواسش به زنه باشه ....... تا همینجاهاش یادمه
 

موضوعات مشابه

پاسخ‌ها
4,692
بازدیدها
2M
عقب
بالا