متن با فونت FarhangBlack
در پاییز، نغمه‌های نوشتن در آسمان معلق‌اند. داستان‌هایی که با هر دم سردی از باد، جان می‌گیرند و دل‌ها را می‌نوازند.

مباحث متفرقه پیدا کردن‌ رمان‌های بی‌نام

وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

.mah.

نو ورود
سطح
2
 
ارسالی‌ها
10
پسندها
302
امتیازها
983
مدال‌ها
2
  • #4,651
سلام دنبال یه رمان هستم که دختر اسمش بنفشه است و با شوهر خواهر خودش ازدواج می کنه و خواهر اون با پسر عمویش
سلام
«عاشقم باش» به خلاصه‌تون نزدیکه.
 

Laaya

نو ورود
سطح
0
 
ارسالی‌ها
5
پسندها
14
امتیازها
33
  • #4,652
سلام یه رمانی اسمش یادم نیس
چهارتا رفیق ان یکیشان اسمشان ویداس که سه تا داداش داره
بعد این سه تا رفیق های ویدا بنا به دلایلی با داداش های ویدا ازدواج مکنن داداش بزرگ حوانندس اسم اونیم که با این خواننده ازدواج مکنه ساراس
بعد از اخر داستان این سه تا زوج جدا میشه با فصل های جدا زندگی هرکدتمو جدا تعریف مکنه
رمان ما شیطون نیستیم
جلدهای دومشم بکی خاطرات خوب دیروز و یکی قلب یخی هست
 

Laaya

نو ورود
سطح
0
 
ارسالی‌ها
5
پسندها
14
امتیازها
33
  • #4,653
سلام
دنبال یه رمانی میگردم که پسره سر فوتبال با دوستاش شرط بندی میکنه که دختره رو عاشق خودش کنه.بعد به دروغ به دختره میگه مادرم سرطان داره یا مریضه داره میمیره میخواد ازدواج منو ببینه..بعد کم کم عاشق هم میشن و فک کنم دختره تو شمال حقیقیتو میفهمه و میره تو جنگل گم میشه فک کنم و اخرشم بهم میرسن
لطفا اگ‌ کسی اسم رمانو میدونه بگه
کسی اسم این رمانو نمیدونه؟
 

DELNAZ_N (TARANEH)

مدیر بازنشسته
سطح
20
 
ارسالی‌ها
1,651
پسندها
13,043
امتیازها
35,373
مدال‌ها
17
  • #4,654
سلام من دنبال رمانی هستم که دو سال پیش خوندمش و اسمش یادم نمیاد
داستان در مورد دختر یه خانواده پولداره که پزشکی میخونه و تو دانشگاه عاشق پسر فقیری میشه اما خانوادش بهش اجازه ازدواج با اون پسر نمیدن و دختره رو مجبور به ازدواج با پسر دوست پدر دختره میکنن که اسمش فرهاد بود وفرهاد هم عاشق دختر خاله اش نگین بود این دوتا به اجباره با هم ازدواج میکنن اما عاشق هم میشن تو تولد پسره دختره میفهمه که فرهاد دوسش نداره و در خواست طلاق غیابی میده و میره خارج و اونجا میفهمه که حامله اس بعد از سه سال برمیگرده ومیبینه که فرهاد با نگین ازدواج کرده اما بعد از به دنیا اوردن بچه اش میمیره فرهاد که میبینه دختری که عاشقش بوده برگشته و یه بچه دیگه هم داره دختره...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 

mhi

رو به پیشرفت
سطح
12
 
ارسالی‌ها
137
پسندها
3,148
امتیازها
17,773
مدال‌ها
11
  • #4,655
سلام من دنبال رمانی هستم که دو سال پیش خوندمش و اسمش یادم نمیاد
داستان در مورد دختر یه خانواده پولداره که پزشکی میخونه و تو دانشگاه عاشق پسر فقیری میشه اما خانوادش بهش اجازه ازدواج با اون پسر نمیدن و دختره رو مجبور به ازدواج با پسر دوست پدر دختره میکنن که اسمش فرهاد بود وفرهاد هم عاشق دختر خاله اش نگین بود این دوتا به اجباره با هم ازدواج میکنن اما عاشق هم میشن تو تولد پسره دختره میفهمه که فرهاد دوسش نداره و در خواست طلاق غیابی میده و میره خارج و اونجا میفهمه که حامله اس بعد از سه سال برمیگرده ومیبینه که فرهاد با نگین ازدواج کرده اما بعد از به دنیا اوردن بچه اش میمیره فرهاد که میبینه دختری که عاشقش بوده برگشته و یه بچه دیگه هم داره دختره...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : mhi

goddmn

نو ورود
سطح
0
 
ارسالی‌ها
1
پسندها
6
امتیازها
0
  • #4,656

Selin

رو به پیشرفت
سطح
14
 
ارسالی‌ها
200
پسندها
3,166
امتیازها
16,763
مدال‌ها
18
سن
21
  • #4,657
همه چیز رمان یادمه جز اسم ممنون میشم اگه کسی میدونه بگه

خب اسم شخصیت هاش کیارش.کیان.محمد.امین.ارام.لیلا.
اینا خانواده اند.
که تو جاده شمال تو کورس ماشین امین با ماشینِ یه خانواده تصادف میکنه.
که دوتا بچه و شوهرِ میمیرن و یه زنِ زنده میمونه.
که زنِ اهل شمالِ رضایت میده و اینا هم بخاطر جبران لطفش یه مبغلی بهش میدن و با اصرار میبرنش تهران پیش اونا زندگی کنه.
کیارش یه دوست دختر داره به اسم آیدا که خیلی تیکه بار این میکنه و اومده تا کیارشو تیغ بزنه و با اونی ک دوسش داره بره.
این وسط کیارش یه شرکت حریف داره که اسم رئیسش امیر عرشیاست.
طی اتفاقاتی کیارش و اون زنِ که اسمشو یادم نمیاد صیغه میکنن.
و کیارش از اعتمادش سو استفاده میکنه.و ازش میخاد برای بچه ای که داره و از دوست دختر سابقش بوده و حالا...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Selin

nagin.amiry

نو ورود
سطح
0
 
ارسالی‌ها
8
پسندها
16
امتیازها
33
  • #4,658
خلاصه ای که گفتید به رُمان من و تو عشق می‌خوره.
اما خب شخصیت ها سایه و فرهاد بود.
و به جای نگین هم اسم شخصیت شقایق بود.
خیلی خیلی ممنونم
 

nagin.amiry

نو ورود
سطح
0
 
ارسالی‌ها
8
پسندها
16
امتیازها
33
  • #4,659

mhi

رو به پیشرفت
سطح
12
 
ارسالی‌ها
137
پسندها
3,148
امتیازها
17,773
مدال‌ها
11
  • #4,660
سلام
یه رمانی بود که پسره مذهبی بود دختره نبود
اینا ازدواج می‌کنن عاشق هم میشن
یعنی یه خانوم پیری هست به اینا میگه باید ازدواج کنید تا ارث بدم بهتون
بعد اینا ازدواج می‌کنن ماه عسل میرن مشهد
بعدشم برمی‌گردن دختره آشپزی بلد نیست خدمتکار می‌گیرد بعد یاد میگیره دختره خیلی غیر مذهبیه پسره مذهبیه بعد عاشق میشن نمیدونم چی میشه این دختره بچه دار نمیشه میره شمال پسره میره دنبالش میاره از پرورشگاه بچه میارن پسره اسمش علی بود فکر کنم :662995-13d2b18d8733d28eeebeb93ce3604071::687:
خلاصه
که زیاد چیزی یادم نیست ولی خیلی دوستش داشتم اگر کسی می‌دونه لطفاً بگه
 
آخرین ویرایش
امضا : mhi
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.
عقب
بالا