• تذکر:

    نویسندگان عزیز از نوشتن رمان‌هایی با محتوای غیر اخلاقی خودداری کنید. در صورت مشاهده چنین موضوعی صحنه رمان شما بدون تذکر توسط ناظرین حذف خواهد شد.

    مواردی که شامل موضوعات غیراخلاقی می‌شود عبارت‌است از:

    1. پرداختن به زندگی افرادی با گرایش های خاص مانند (هم‌جنس‌گرایی، ....)

    2. بیان صریح عقاید سیاسی در رمان‌ها و زیر سوال بردن چارچوب‌های جامعه اسلامی

    3. بیان توصیف صریح جنسی و به کار بردن کلمات ناشایست.

    و...

    قبل از ایجاد رمانتان موارد زیر را در نظر داشته باشید:

    1. اسم رمان خود را طوری انتخاب کنید که داری مصادیق مجرمانه و خلاف عرف جامعه نباشد.

    2. از به کار بردن کلمات جنسی و مواردی که با شئونات اسلامی مغایرت دارد، به جد خودداری کنید.

    3- برای تایپ رمان می توانید طبق تاپیک آموزشی زیر رمان خود را ارسال کنید:

    کلیک کنید

    4. با مطالعه رمان‌های نویسندگان انجمن به آن‌ها امید نوشتن خواهید داد.

    کلیک کنید

رتبه سوم تراژدی رمان روی دیگر زندگی | فاطمه فاطمی نویسنده افتخاری انجمن یک رمان

FATEME078❁

نویسنده افتخاری
نویسنده انجمن
تاریخ ثبت‌نام
30/3/17
ارسالی‌ها
2,729
پسندها
66,586
امتیازها
66,873
مدال‌ها
50
سن
26
سطح
46
 
  • نویسنده موضوع
  • #191
محو شدن نگاه از بالا به پایینش را می‌بینم؛ اما چیزی بیخ گلویم را گرفته و رها نمی‌کند. شکستن او آرامم نمی‌‌کند. دوباره به عکس بزرگ روی دیوار نگاه می‌کنم. به لبخندش. به چشم‌هایش. به همان چشم‌هایی که از روز اول دلم را لرزاندند. به این‌که اگر بود چه می‌گفت؟ دوباره مؤاخذه‌ام می‌کرد و با خشم احترام مادرش را طلب می‌کرد؟ لب‌های شیما مرتب تکان می‌خورند؛ اما صدایش را نمی‌شنوم. ذهنم، ذهن ولگردی که از بدو خلقتش یک لحظه هم آرام نگرفته دستم را گرفته و به اجبار به سمت دیگری رفته است. به همان جا که در آغوشم گرفت و بدون آن‌که پلکی بزند گفت: «من همیشه هستم». و من ساده‌لوحانه پرسیده بودم: «‌همیشه یعنی تا کی؟» پاسخ او به نشستن برف روی موهایم ختم شده بود. خیال می‌کردم برف همان پیری‌ست؛...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : FATEME078❁

FATEME078❁

نویسنده افتخاری
نویسنده انجمن
تاریخ ثبت‌نام
30/3/17
ارسالی‌ها
2,729
پسندها
66,586
امتیازها
66,873
مدال‌ها
50
سن
26
سطح
46
 
  • نویسنده موضوع
  • #192
فشار انگشت‌هایش، بخشی از جلوی دامنش را مچاله کرده است. ابروهایش چنان بهم نزدیک شده‌اند که هر لحظه ممکن است یکدیگر را در آغوش بگیرند. صدایش در گوش‌هایم می‌پیچد. همان صدایی که تمام فضای کتاب‌فروشی را پر کرده بود. همانی که می‌ترسیدم کسی از راه برسد و بشنود.
-‌ پدر نامزدش صدتا مثل تو رو می‌خره و آزاد می‌کنه. فکر کردی کی‌ای تو؟
حالا پدر نامزدش، پدر من بود! چشم‌هایم را ریز می‌کنم.
-‌ می‌دونی چیه شیما جون؟ پدر من صدتا مثل شما رو می‌خره و آزاد می‌کنه. حق داره نخواد دخترش با یه آدم سطح پایین‌تر ازدواج کنه و بدبخت شه. نامزدی ما از اول هم اشتباه بود.
دامن را رها کرده و انگشت اشاره بلند و ظریفش را بالا می‌آورد.
-‌ الآن بردیا شده سطح پایین؟ پسر من؟ هزارتا از تو بهتراش صف...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : FATEME078❁

موضوعات مشابه

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 10)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 0, کاربر: 0, مهمان: 0)

عقب
بالا