- ارسالیها
- 1,949
- پسندها
- 35,457
- امتیازها
- 84,373
- مدالها
- 27
- سن
- 17
سنگ وجود خود را بشکنیم!
چوپانی عادت داشت تا در یک مکان معین زیر یک درخت بنشیند و گله گوسفندان را برای چرا در اطراف آنجا نگه دارد.
زیر درخت سه قطعه سنگ بود که چوپان همیشه از آن ها برای آتش درست کردن استفاده میکرد و برای خود چای آماده میکرد.
هر بار که او آتشی میان سنگ ها میافروخت، متوجه میشد که یکی از سنگ ها مادامی که آتش روشن است سرد است، اما دلیل آن را نمیدانست.
چند بار سعی کرد با عوض کردن جای سنگ ها چیزی دستگیرش شود، اما همچنان در هر جایی که سنگ را قرار میداد، سرد بود.
تا این که یک روز وسوسه شد تا از راز این سنگ آگاه شود.
تیشهای با خود برد و سنگ را به دو نیم کرد. آه از نهادش بر آمد.
میان سنگ موجودی بسیار ریز مانند کرم زندگی میکرد.
رو به آسمان کرد و خداوند...
چوپانی عادت داشت تا در یک مکان معین زیر یک درخت بنشیند و گله گوسفندان را برای چرا در اطراف آنجا نگه دارد.
زیر درخت سه قطعه سنگ بود که چوپان همیشه از آن ها برای آتش درست کردن استفاده میکرد و برای خود چای آماده میکرد.
هر بار که او آتشی میان سنگ ها میافروخت، متوجه میشد که یکی از سنگ ها مادامی که آتش روشن است سرد است، اما دلیل آن را نمیدانست.
چند بار سعی کرد با عوض کردن جای سنگ ها چیزی دستگیرش شود، اما همچنان در هر جایی که سنگ را قرار میداد، سرد بود.
تا این که یک روز وسوسه شد تا از راز این سنگ آگاه شود.
تیشهای با خود برد و سنگ را به دو نیم کرد. آه از نهادش بر آمد.
میان سنگ موجودی بسیار ریز مانند کرم زندگی میکرد.
رو به آسمان کرد و خداوند...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.