سلام
والا من نه شما رو میشناسم نه آبجیت رو.
اما با توجه به تجربه بزرگ کردن خواهرم یه توصیه هایی دارم:
ببین اول برو سراغ نیاز های جسمی ش. شاید گرسنه ست یا مواد غذایی مقوی بهش نرسیده اعصابش ضعیف شده. کشمش و پسته و میوه و اینا بهش بده. یا اگه دوست نداره یه کیک یا شیرینی چیزی باهم درست کنین. هم سرگرمیه هم خوبه براش. حالا اینام نشد بالاخره یه خوراکی من در آوردی درست کنین که بخورین(البته مواظب باشین یه چیزی نباشه مسموم بشین)
بعد ببین خوابش منظم بوده یا نه. شاید خوابش میاد
ببخشید ولی شاید باید بره دستشویی. یعنی خواهر من اینجوری بود که وقتی دستشویی داشت بی اعصاب میشد نمیشد کنترلش کرد. خودشم نمی فهمید که، باید به زور مینداختمش تو دستشویی!! میومد بیرون دیگه عین آدم می نشست سر جاش.
بعدم خب معلومه...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
8 سالشه...
خب باهاش بازی کن. می دونم خیلی مضخرفه ولی برای اینکه دهنش رو ببنده یه نیم ساعت باهاش بازی کن البته هرچی که دوست داره. مثلا باهاش برقص یا شطرنج اگر بلده بازی کن یا هر چیزی که باعث شه عر نزنه ولی من اگر جای تو بودم بهش محل نمیدادم تا خودش ساکت شه، والا چه دلیلی داره آدم به حرف کوچیکترش گوش کنه؟! ببین چه کارهایی رو دوست داره، همون هارو کمکش کن تا انجام بده یا مثلا به بهونه خونه تکونی بگو اتاقش رو بریزه بهم و دوباره تمیز کنه.
من خواهر ندارم ولی اینا به ذهنم رسید امیدوارم به دردت بخوره
منکه یه داداش دارم هشت سالشه و تو خواهر داشتن تجربه ندارم؛ ولی واقعا مگه بچه هشت ساله بچهست که با آبرنگ سرگرم بشه؟!
برو تو یوتیوب ویدئوهای طنز بده ببینه
سلام
والا من نه شما رو میشناسم نه آبجیت رو.
اما با توجه به تجربه بزرگ کردن خواهرم یه توصیه هایی دارم:
ببین اول برو سراغ نیاز های جسمی ش. شاید گرسنه ست یا مواد غذایی مقوی بهش نرسیده اعصابش ضعیف شده. کشمش و پسته و میوه و اینا بهش بده. یا اگه دوست نداره یه کیک یا شیرینی چیزی باهم درست کنین. هم سرگرمیه هم خوبه براش. حالا اینام نشد بالاخره یه خوراکی من در آوردی درست کنین که بخورین(البته مواظب باشین یه چیزی نباشه مسموم بشین)
بعد ببین خوابش منظم بوده یا نه. شاید خوابش میاد
ببخشید ولی شاید باید بره دستشویی. یعنی خواهر من اینجوری بود که وقتی دستشویی داشت بی اعصاب میشد نمیشد کنترلش کرد. خودشم نمی فهمید که، باید به زور مینداختمش تو دستشویی...
منکه خودم بچه اخریم فقط برادر زاده هام قبلا ک پیشم بودن تو خونه اگر پدر مادرشون کاری داشتن براشون پفیلا درست میکردم میزاشتم بخورن یا کلا هله هوله میخریدم هم اهنگ هم میزاشتم براشون پارتی میگرفتن تا وقتی خانوادشون بیاد
بعضی وقتا هم کارتون دان میکردم واسشون نگاه میکردن
یا میبردمشون پارک
وای به نظرم یکم عطوفت به خرج بده از خاطرات بچگیش براش تعریف کن. یا میتونی در مورد آینده باهاش حرف بزنی. یا میتونی در مورد آرزوهاش باهاش صحبت کنی فقط اگه گفت در آینده میخوام پرنسس بشم مسخرش نکن
ای بابا
من خواهرم دوست داشت منم بهش گفته بودم یه سازمان پرنسس ها داریم بعد میگفتم اگه شلوغ کنی زنگ میزنم میگم ثبت نامت نکنناا
تو هم یه داستان تخیلی از سازمان حیوانات بهش بگو بعد بگو شلوغ کنی میگم حیوانات رو از زمین جمع کنن ببرن
به نظرم نظر خودش و بپرس. بهش بگو چی دوس داری با چی حوصله ات سر نمیره بعدم باهاش همون کار و بکن.
چمیدونم مثلا بگو بیا بشین تا برات از خودم کارام تو بچگی تعریف کنم.
الان که تعطیلیم میتونی کتاباش رو برداری بهش درس بدی. بشی استادش.
هم معلم بازیه و سرگرمی هم یه چیزی یاد میگیره.
باهاش راه برو ازش جلو نزن تا اینجوری باهات خوب بشه و باهات راه بیاد.