- ارسالیها
- 380
- پسندها
- 5,180
- امتیازها
- 21,773
- مدالها
- 13
- نویسنده موضوع
- #51
ایثار متعجب از رفتار برادرش گفت:
- داداشی... .
بنیامین با صدایی آرام گفت:
- هیس ایثار! الآن وقتش نیست، بعداً برات توضیح میدم.
ایثار ساکت شد و به جلو پایش نگاه کرد تا بر زمین نیافتد.
سعید همانطور که نشسته بود، خیره به برنامهای که از تلویزیون پخش میشد توام با حرص گفت:
- حتی رفتنش از این خونه هم مثل آدما نبود!
حق با سعید بود. فرزانه، دلارام و ارسلان شاهد چطور رفتنش بودند. رفتنش به مانند یک دزد بود. خلافکار بود دیگر!
***
شاهین تکیه بر صندلی، خیره به جاسیگاری نسبتاً پر از ته ماندهی سیگار روبهرویش به حرفهای امیر گوش میداد. اردشیر بر صندلی لم داده و کیاوش کنارش نشست بود. عدنان کنار شاهین ایستاده بود و جمشید تکیه بر دیوار با موبایلش ور میرفت، اما تمام حواسش به صحبتهای دوستش بود.
امیر...
- داداشی... .
بنیامین با صدایی آرام گفت:
- هیس ایثار! الآن وقتش نیست، بعداً برات توضیح میدم.
ایثار ساکت شد و به جلو پایش نگاه کرد تا بر زمین نیافتد.
سعید همانطور که نشسته بود، خیره به برنامهای که از تلویزیون پخش میشد توام با حرص گفت:
- حتی رفتنش از این خونه هم مثل آدما نبود!
حق با سعید بود. فرزانه، دلارام و ارسلان شاهد چطور رفتنش بودند. رفتنش به مانند یک دزد بود. خلافکار بود دیگر!
***
شاهین تکیه بر صندلی، خیره به جاسیگاری نسبتاً پر از ته ماندهی سیگار روبهرویش به حرفهای امیر گوش میداد. اردشیر بر صندلی لم داده و کیاوش کنارش نشست بود. عدنان کنار شاهین ایستاده بود و جمشید تکیه بر دیوار با موبایلش ور میرفت، اما تمام حواسش به صحبتهای دوستش بود.
امیر...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
آخرین ویرایش