- تاریخ ثبتنام
- 9/6/20
- ارسالیها
- 387
- پسندها
- 5,462
- امتیازها
- 21,773
- مدالها
- 13
سطح
12
- نویسنده موضوع
- #31
به تندی بازویش را گرفت و توام با نگرانی گفت:
- چی شدی یهو؟
شکیب با اخمی بر پیشانی گفت:
- خوبم الناز. چیزیم نیست.
وارد اتاق شدند. شکیب از الناز فاصله گرفت. کتش را از تن درآورد و به طرفی پرت کرد. بر تخت نشست که الناز زیر پایش به روی دو زانو نشست. دستانش را به سمت دکمهی پیرهنش سوق داد تا از تنش درآورد؛ که شکیب دستان الناز را کنار زد و با عصبانیت گفت:
- چیکار میکنی؟
الناز هم به ماننده شکیب با عصبانیت جواب داد:
- میخوام کمکت کنم لباست رو عوض کنی. کثیفه.
شکیب که از رفتار دخترک نزد خودش بد برداشت کرده بود، دستی به صورت نمناکش کشید که همچنان قطرات آب از سر و رویش میچکید. بیحال از جا برخاست و زیر لب گفت:
- خودم عوض میکنم.
همانطور که به سمت کمد دیواری میآمد، پیرهنش را از تن درآورد و به...
- چی شدی یهو؟
شکیب با اخمی بر پیشانی گفت:
- خوبم الناز. چیزیم نیست.
وارد اتاق شدند. شکیب از الناز فاصله گرفت. کتش را از تن درآورد و به طرفی پرت کرد. بر تخت نشست که الناز زیر پایش به روی دو زانو نشست. دستانش را به سمت دکمهی پیرهنش سوق داد تا از تنش درآورد؛ که شکیب دستان الناز را کنار زد و با عصبانیت گفت:
- چیکار میکنی؟
الناز هم به ماننده شکیب با عصبانیت جواب داد:
- میخوام کمکت کنم لباست رو عوض کنی. کثیفه.
شکیب که از رفتار دخترک نزد خودش بد برداشت کرده بود، دستی به صورت نمناکش کشید که همچنان قطرات آب از سر و رویش میچکید. بیحال از جا برخاست و زیر لب گفت:
- خودم عوض میکنم.
همانطور که به سمت کمد دیواری میآمد، پیرهنش را از تن درآورد و به...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
آخرین ویرایش