- ارسالیها
- 382
- پسندها
- 5,183
- امتیازها
- 21,773
- مدالها
- 13
- نویسنده موضوع
- #71
الناز وارد اتاقش شد و در را به آرامی بست. گاهی وقتها شکیب طوری رفتار میکرد که الناز با خود میاندیشید احساس ندارد و فردی سنگدل و بیرحم است. وقتی از عشق سابقش حرف میزد با ناراحتی صحبت نمیکرد. چهرهای بیتفاوت داشت، انگار این مسئله آنچنان برایش مهم نبود.
از در فاصله گرفت و به سمت پنجره قدم نهاد. شکیب قبلاً اینچنین اخلاق و رفتاری نداشت. نمیدانست چه بلایی بر سرش آمده بود. شاید خلافکار بودنش این شکلیاش کرده بود. اما چطور میشود که یک پسرک مظلومِ سر به زیر به آدمی خلافکار تبدیل میشود؟ کسی نبود کمکش کند؟ دستی به صورتش کشید و سپس بر سرامیک سرد نشست. الناز بارها با شکیب درمورد کاری که میکند صحبت کرد؛ اما هیچ وقت نشد جواب قانع کنندهای از زبانش بشنود. انگار این کار برایش هدف شده بود.
با...
از در فاصله گرفت و به سمت پنجره قدم نهاد. شکیب قبلاً اینچنین اخلاق و رفتاری نداشت. نمیدانست چه بلایی بر سرش آمده بود. شاید خلافکار بودنش این شکلیاش کرده بود. اما چطور میشود که یک پسرک مظلومِ سر به زیر به آدمی خلافکار تبدیل میشود؟ کسی نبود کمکش کند؟ دستی به صورتش کشید و سپس بر سرامیک سرد نشست. الناز بارها با شکیب درمورد کاری که میکند صحبت کرد؛ اما هیچ وقت نشد جواب قانع کنندهای از زبانش بشنود. انگار این کار برایش هدف شده بود.
با...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
آخرین ویرایش