- ارسالیها
- 381
- پسندها
- 5,175
- امتیازها
- 21,773
- مدالها
- 13
- نویسنده موضوع
- #41
شکیب خیره به فرش کف پایش با اخمی بر پیشانی گفت:
- فقط باهم حرف زدیم.
آن طور که الناز از زبان فرشید شنیده بود، اتمام صحبتشان را با یک مشت از جانب شکیب به پایان رساندند!
شکیب سرش را بالا گرفت و رو به الناز گفت:
- خب؟
الناز کمی خجالت چاشنیِ نگاه و کلامش داد و گفت:
- همسایه پایینی از من خوشش اومده. منو میخواد برای پسرش. بیچاره تازه فارغ التحصیل شده، مادرش دنبال زن میگرده. چند باری پسره رو دیدم. پسره خوب و محجوبیِ.
سپس با لبخندی ادامه داد:
- تازه رنگ چشماشم از تو خیلی قشنگتره!
شکیب با خود اندیشید که نکند ملاک دوست داشتنش رنگ چشم است؟ درصورتی که باید رفتار و اخلاق طرف مقابل، ملاک باشد!
- دوباره؟
الناز متعجب گفت:
- چرا میگی دوباره؟! کسی از من تا حالا خوشش نیومده بود. فرشید رو هم فراموش کن...
- فقط باهم حرف زدیم.
آن طور که الناز از زبان فرشید شنیده بود، اتمام صحبتشان را با یک مشت از جانب شکیب به پایان رساندند!
شکیب سرش را بالا گرفت و رو به الناز گفت:
- خب؟
الناز کمی خجالت چاشنیِ نگاه و کلامش داد و گفت:
- همسایه پایینی از من خوشش اومده. منو میخواد برای پسرش. بیچاره تازه فارغ التحصیل شده، مادرش دنبال زن میگرده. چند باری پسره رو دیدم. پسره خوب و محجوبیِ.
سپس با لبخندی ادامه داد:
- تازه رنگ چشماشم از تو خیلی قشنگتره!
شکیب با خود اندیشید که نکند ملاک دوست داشتنش رنگ چشم است؟ درصورتی که باید رفتار و اخلاق طرف مقابل، ملاک باشد!
- دوباره؟
الناز متعجب گفت:
- چرا میگی دوباره؟! کسی از من تا حالا خوشش نیومده بود. فرشید رو هم فراموش کن...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
آخرین ویرایش