- ارسالیها
- 382
- پسندها
- 5,184
- امتیازها
- 21,773
- مدالها
- 13
- نویسنده موضوع
- #61
شاهی تکیه بر میز به چهرهی جاوید نگاه کرد.
ابروانی مشکی رنگِ پر پشت، چشمانی به رنگ قهوهای روشن، بینیِ کشیده و قلمیاش، لبانی نسبتاً بزرگ، صورت کشیده و استخوانی داشت. موهای مشکی رنگ حالت دارش به حالت درهم و برهم بود. پوست روشنی داشت و صورتش را اصلاح کرده بود. قد بلند و لاغر اندام بود. یک جوان بیست سالهی پر جنب و جوشِ زیبایی بود. فقط ایرادی داشت! به مانند دوستانش به اندازهی کافی خشن و بد ذات نبود. هرچقدر که برادرش رادوین بیرحم بود و خلق خوی بدی داشت، جاوید دلرحم و نازکدل بود. به خاطر پول بود که به سمت این شغل متمایل شد. اهداف بلند والایی داشت. دلش میخواست یک شبه پولدار شود، و همین اتفاق هم افتاد! اما فکر نمیکرد آنقدر غرق این کار شود که خودش را فراموش کند و مجبور شود کارهایی انجام...
ابروانی مشکی رنگِ پر پشت، چشمانی به رنگ قهوهای روشن، بینیِ کشیده و قلمیاش، لبانی نسبتاً بزرگ، صورت کشیده و استخوانی داشت. موهای مشکی رنگ حالت دارش به حالت درهم و برهم بود. پوست روشنی داشت و صورتش را اصلاح کرده بود. قد بلند و لاغر اندام بود. یک جوان بیست سالهی پر جنب و جوشِ زیبایی بود. فقط ایرادی داشت! به مانند دوستانش به اندازهی کافی خشن و بد ذات نبود. هرچقدر که برادرش رادوین بیرحم بود و خلق خوی بدی داشت، جاوید دلرحم و نازکدل بود. به خاطر پول بود که به سمت این شغل متمایل شد. اهداف بلند والایی داشت. دلش میخواست یک شبه پولدار شود، و همین اتفاق هم افتاد! اما فکر نمیکرد آنقدر غرق این کار شود که خودش را فراموش کند و مجبور شود کارهایی انجام...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
آخرین ویرایش