- نویسنده موضوع
- #21
-علیرضا؟
- جونم؟
دلم واسه یه بیرون رفتن تنگ شده میای امروز بعد از مدت ها بریم؟
- چرا که نه... ساعت سه توی پارک خوبه عزیز دلم؟
- خوب که نه عالیه...سرموقع میام. فعلا
قرار خوبی بود بعد از هفته ها ی طولانی علیرضا رو دیدمش اما...
اما وقتی به خانه برگشتم چیز دیگری انتظارم را می کشید
کفشهایم را مقابل در در آوردم و وارد شدم. بوی عجیبی میآمد. آشنا بود برایم و نمیدانستم از برای چه جلوتر که رفتم غرق در حیرت شدم.
باورم نمیشد که بابا این گند کاری بزرگ را در خانه انجام دهد آن هم کسی که دختر جوان در خانه دارد.
تمام آن لحظات خوشی که با علیرضا در پارک تجربه کردم اثرش مثل مواد در دستان پدرم پرید. این دیدار قرار بود توشهی چند هفتهی دوری من از او باشد. اما حال... بابا غرق در مواد کشیدن و هذیان گفتن...
- جونم؟
دلم واسه یه بیرون رفتن تنگ شده میای امروز بعد از مدت ها بریم؟
- چرا که نه... ساعت سه توی پارک خوبه عزیز دلم؟
- خوب که نه عالیه...سرموقع میام. فعلا
قرار خوبی بود بعد از هفته ها ی طولانی علیرضا رو دیدمش اما...
اما وقتی به خانه برگشتم چیز دیگری انتظارم را می کشید
کفشهایم را مقابل در در آوردم و وارد شدم. بوی عجیبی میآمد. آشنا بود برایم و نمیدانستم از برای چه جلوتر که رفتم غرق در حیرت شدم.
باورم نمیشد که بابا این گند کاری بزرگ را در خانه انجام دهد آن هم کسی که دختر جوان در خانه دارد.
تمام آن لحظات خوشی که با علیرضا در پارک تجربه کردم اثرش مثل مواد در دستان پدرم پرید. این دیدار قرار بود توشهی چند هفتهی دوری من از او باشد. اما حال... بابا غرق در مواد کشیدن و هذیان گفتن...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
آخرین ویرایش