- ارسالیها
- 993
- پسندها
- 5,064
- امتیازها
- 23,673
- مدالها
- 17
- نویسنده موضوع
- #11
***
«نتیجهی آزمایش»
صدای زنگ ساعت باعث شد از خواب بیدار بشم و برای چند لحظه گیج به اطراف نگاه کردم و متوجه شدم که صبح شده و باید برم سر کار!
حمید نبود و حدس زدم باید زودتر از من بیدار شده باشه؛ بعد از خوندن نماز رفتم بیرون و دیدم که حمید صبحونه چیده و خودش و سارینا دارن صبحونه میخورند.
- سلام صبحتون بخیر پدر و دختری که فکر خانم خونه نیستین.
حمید و سارینا سلام کردند و حمید گفت:
- خانم خونه خوابیده بود و دیشب موقع خواب تهدید کرد که اگر بیدارم کنید دیگه خونتون پای خودتون هست؛ منم از ترس این اتفاق دیگه خانم خونه رو بیدار نکردم.
- کار خوبی کردی وگرنه من تو رو از خونه بیرون میکردم.
حمید خندید بلند شد صندلی میز رو کنار کشید و من نشستم و لقمه گرفتم که سارینا گفت:
- مامان امروز میای جلسه...
«نتیجهی آزمایش»
صدای زنگ ساعت باعث شد از خواب بیدار بشم و برای چند لحظه گیج به اطراف نگاه کردم و متوجه شدم که صبح شده و باید برم سر کار!
حمید نبود و حدس زدم باید زودتر از من بیدار شده باشه؛ بعد از خوندن نماز رفتم بیرون و دیدم که حمید صبحونه چیده و خودش و سارینا دارن صبحونه میخورند.
- سلام صبحتون بخیر پدر و دختری که فکر خانم خونه نیستین.
حمید و سارینا سلام کردند و حمید گفت:
- خانم خونه خوابیده بود و دیشب موقع خواب تهدید کرد که اگر بیدارم کنید دیگه خونتون پای خودتون هست؛ منم از ترس این اتفاق دیگه خانم خونه رو بیدار نکردم.
- کار خوبی کردی وگرنه من تو رو از خونه بیرون میکردم.
حمید خندید بلند شد صندلی میز رو کنار کشید و من نشستم و لقمه گرفتم که سارینا گفت:
- مامان امروز میای جلسه...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
آخرین ویرایش توسط مدیر