- ارسالیها
- 955
- پسندها
- 4,297
- امتیازها
- 18,373
- مدالها
- 16
- نویسنده موضوع
- #31
سهیل با تعجب پرسید:
- واقعاً؟! از صبح علل الطلوع؟! یا خدا! چطوری بیدار میشی آبجی؟!
ماهزر پوزخندی زد و با ناخنهای دراز مصنوعیاش که سفت به ناخنهای خوش فرم خودش چسبیده بودند، بازی کرد. انگار حرف سهیل زخمی از قلب ماهزر را باز کرد که خونریزی کرد و وجودش را به درد آورد.
- وقتی به یه کاری مجبور باشی، دیگه عادت میکنی. یعنی دیگه برات عادی میشه! بیدار شدن، کار کردن، جون کندن و...شاید هم بیصدا مردن!
سهیل که دنده را عوض میکرد، گفت:
- خدا نکنه آبجی ولی تهران اینجوری نیست که با پول شیر یا ماست و نمیدونم اجاره دادن زمین بشه پول درآورد. تهران... همهچیزش سخته. یعنی فرض کن هرروز باید از خود صبح تا خود شب کار کنی تا بتونی پول دربیاری و هزینه زندگیت رو بدی. تازه اونم اگه کار به درد...
- واقعاً؟! از صبح علل الطلوع؟! یا خدا! چطوری بیدار میشی آبجی؟!
ماهزر پوزخندی زد و با ناخنهای دراز مصنوعیاش که سفت به ناخنهای خوش فرم خودش چسبیده بودند، بازی کرد. انگار حرف سهیل زخمی از قلب ماهزر را باز کرد که خونریزی کرد و وجودش را به درد آورد.
- وقتی به یه کاری مجبور باشی، دیگه عادت میکنی. یعنی دیگه برات عادی میشه! بیدار شدن، کار کردن، جون کندن و...شاید هم بیصدا مردن!
سهیل که دنده را عوض میکرد، گفت:
- خدا نکنه آبجی ولی تهران اینجوری نیست که با پول شیر یا ماست و نمیدونم اجاره دادن زمین بشه پول درآورد. تهران... همهچیزش سخته. یعنی فرض کن هرروز باید از خود صبح تا خود شب کار کنی تا بتونی پول دربیاری و هزینه زندگیت رو بدی. تازه اونم اگه کار به درد...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
آخرین ویرایش