همگانی "تاپیک جامع اشعار شاعران پارسی"

[¦[☆ Atrin ☆]¦›]

گویی به خواب بود،
جوانی‌مان گذشت
گاهی چه زود فرصتمان دیر می‌شود...

#قیصر_امین_پور

 

[¦[☆ Atrin ☆]¦›]

بودیم گوهری
به تو افتاده رایگان
نشناختی تو
قیمت ما از سر جفااا
بی‌دیده کی
شناسد خورشید را هنر
یا کوزه گر
چه داند یاقوت را بها

#خاقانی

 

[¦[☆ Atrin ☆]¦›]

نشانِ رویِ تو جستم به هر کجا که رسیدم
ز مهر در تو نشانی نه دیدم و نه شنیدم

هزار نیشِ جفا از تو نوش کردم و رفتم
هزار تیرِ بلا از تو خوردم و نرمیدم

#خواجوی_کرمانی

 

[¦[☆ Atrin ☆]¦›]

دامن از چنگ غم یار رها خواهم کرد
گره از کار دل خون شده وا خواهم کرد

در دلی نیست نشانی ز وفا منهم نیز
گر کند عمر وفا، ترک وفا خواهم کرد

پای یک گل ننشینم که چنین خوار شوم
بعد از این رقص کنان کار صبا خواهم کرد

حیف،عادت به وفا کرده دل خون شده ام
ورنه میگفتم از این پیش چها خواهم کرد

نه خطا شد به خدا تا تن و جانم باشد
صبر بر جور و تحمل به جفا خواهم کرد

نیست هر گهر اشک یکی بوسهٔ تست
تا نگویی که تو را مفت رها خواهم کرد

گر دهد چرخ به من نوبتی ای باده کشان
به خدا میکده ای وقف شما خواهم کرد

توبه کردم که دگر توبهٔ بی جا نکنم
تا بود عمر به این عهد وفا خواهم کرد

ای عماد از شکن طره من شکوه مکن
صبر کن درد تو یک روز دوا خواهم کرد

#عماد_خراسانی

 

[¦[☆ Atrin ☆]¦›]

ناکرده گنه در این جهان کیست بگو

آن کس که گنه نکرده چون زیست بگو


من بد کنم و تو بد مکافات دهی

پس فرق میان من و تو چیست بگو


#خیام❣

 

[¦[☆ Atrin ☆]¦›]

سینه ای سوخته در حسرت
یک عشق محال

نگهی گمشده در پرده رویایی دور

پیکری ملتهب از خواهش سوزان وصال

چه ره آورد سفر دارم
ای مایه عمر...؟؟؟


#فروغ_فرخزاد

 

[¦[☆ Atrin ☆]¦›]

.


ناز کن شیرین غزل بس ناز دارد چشم تو
حس لذت آور شهناز دارد چشم تو

می نوازد روح را دیدار گرم چشمهات
یک نگه شیرینی آواز دارد چشم تو

#شهریار

 

[¦[☆ Atrin ☆]¦›]

‌
‏گفتم بگو

سکوت کرد و رفت

و من هنوز گوش میکنم...

#قیصر_امین_پور

 

[¦[☆ Atrin ☆]¦›]

تو رفته ای که «عشق» من از سر به در کنی

من مانده ام که «عشق» تو را تاج سر کنم...

#فریدون_مشیری

 

[¦[☆ Atrin ☆]¦›]

ﭼﻪ ﺷﺪ ﮐﻪ ﺑﺎﺭ ﺩﮔﺮ ﻳﺎﺩ ﺁﺷﻨﺎ ﮐﺮﺩﻱ
ﭼﻪ ﺷﺪ ﮐﻪ ﺷﻴﻮﻩ ﺑﻴﮕﺎﻧﮕﻲ ﺭﻫﺎ ﮐﺮﺩﻱ

ﺑﻪ ﻗﻬﺮ ﺭﻓﺘﻦ ﻭ ﺟﻮﺭ ﻭ ﺟﻔﺎ ﺷﻌﺎﺭ ﺗﻮ ﺑﻮﺩ
ﭼﻪ ﺷﺪ ﮐﻪ ﺑﺮ ﺳﺮ ﻣﻬﺮ ﺁﻣﺪﻱ ﻭﻓﺎ ﮐﺮﺩﻱ

ﺑﻴﺎ ﮐﻪ ﺑﺎ ﻫﻤﻪ ﻧﺎﻣﻬﺮﺑﺎﻧﻴﺖ ﺍﻱ ﻣﺎﻩ
ﺧﻮﺵ ﺁﻣﺪﻱ ﻭ ﮔﻞ ﺁﻭﺭﺩﻱ ﻭ ﺻﻔﺎ ﮐﺮﺩﻱ

ﺑﻴﺎ ﮐﻪ ﭼﺸﻢ ﺗﻮ ﺗﺎ ﺷﺮﻡ ﻭ ﻧﺎﺯ ﺩﺍﺭﺩ ﮐﺲ
ﻧﭙﺮﺳﺪ ﺍﺯ ﺗﻮ ﮐﻪ ﺍﻳﻦ ﻣﺎﺟﺮﺍ ﭼﺮﺍ ﮐﺮﺩﻱ

#شهریار