همگانی "تاپیک جامع اشعار شاعران پارسی"

HAD!S

کاربر فعال
کاربر فعال
تاریخ ثبت‌نام
21/5/17
ارسالی‌ها
1,043
پسندها
1,513
امتیازها
13,673
مدال‌ها
12
سن
25
سطح
10
 
  • نویسنده موضوع
  • #161
دلخواه

شاعر : محمدعلی ساکی

اگر چه آنچه بودم می نمودم
گمان کردم که دلخواهت نبودم

به پاس اینکه کردی انتخابم
برایت این دوبیتی را سرودم
 
امضا : HAD!S

HAD!S

کاربر فعال
کاربر فعال
تاریخ ثبت‌نام
21/5/17
ارسالی‌ها
1,043
پسندها
1,513
امتیازها
13,673
مدال‌ها
12
سن
25
سطح
10
 
  • نویسنده موضوع
  • #162
فواره لبت

شاعر : حامی شریبی

از فواره ی لبت
واژه مینوشد
برای گیلاسی
که در حیاط خلوت
سینه اش کاشته
بود مادرم
کاش
معجزه کند
معصومیت لبت
وگرنه
تمام ایمانش را
سر میبرد
 
امضا : HAD!S

HAD!S

کاربر فعال
کاربر فعال
تاریخ ثبت‌نام
21/5/17
ارسالی‌ها
1,043
پسندها
1,513
امتیازها
13,673
مدال‌ها
12
سن
25
سطح
10
 
  • نویسنده موضوع
  • #163
با که ؟

شاعر : مسلم آهنگری

با که باید سخن آغاز کنم ، با که بگو
شعر را با چه سر آغاز کنم ، با که بگو

یک دهاتی چه بگوید که نرنجد دل شهر
دست در دست که پرواز کنم با که بگو
 
امضا : HAD!S

HAD!S

کاربر فعال
کاربر فعال
تاریخ ثبت‌نام
21/5/17
ارسالی‌ها
1,043
پسندها
1,513
امتیازها
13,673
مدال‌ها
12
سن
25
سطح
10
 
  • نویسنده موضوع
  • #164
می ترسی

شاعر : مسلم آهنگری

ترک این مزرعه باید.

نکند می ترسی؟

بیش از این صبر نشاید.

نکند می ترسی؟


گوسفندان همه ، پاییز شبیهی دارند

عید قربان که بیاید.

نکند می ترسی؟


مثل رمان که به آخر برسی می فهمی

زندگی دیر نپاید.

نکند می ترسی؟


به همین سادگی ، اما بپذیریم که هست

نفسی رفت و نیاید.

نکند می ترسی؟


گرد بادیست که هنگام وزیدن با خود

می برد آنچه نباید.

نکند می ترسی؟


خاطرت هست که گفتم به صبوری ، لیلا

عشق را حوصله باید.

نکند می ترسی؟
 
امضا : HAD!S

HAD!S

کاربر فعال
کاربر فعال
تاریخ ثبت‌نام
21/5/17
ارسالی‌ها
1,043
پسندها
1,513
امتیازها
13,673
مدال‌ها
12
سن
25
سطح
10
 
  • نویسنده موضوع
  • #165
چندی بگو

شاعر : مسلم آهنگری

چندی بگو ، چندی بگو ، تا استخوانم بشکند
نا گفتنی ها ، گفتنی ، تا پود جانم بشکند

این مُلک بی حاصل ببین ، سر شار از خار م کند
شخمی بزن ، چیزی بکار ، تا سازمانم بشکند

تفتیده در چنگال من ، آن سیب رنگین فام روی
از نو بچین سیبی دگر ، تا آرمانم بشکند

خورشید جانان در خطر ، مهتاب سانان بی اثر
بشکن بت سیاره را ، تا آسمانم بشکند

زین کفرهای نو شده ، زان جنگ های هو شده
بر کش تبر بر کعبه ام ، لات از نهانم بشکند

زنگی منم ، رنگی منم ، م**س.ت از هر آهنگی منم
با ذوالفقاری حمله کن ، تیر و کمانم بشکند

با پرچم تو حید اگر ، اینگونه آدم می کشند
طیرا" ابابیلی فرست ، تا این جهانم بشکند
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : HAD!S

HAD!S

کاربر فعال
کاربر فعال
تاریخ ثبت‌نام
21/5/17
ارسالی‌ها
1,043
پسندها
1,513
امتیازها
13,673
مدال‌ها
12
سن
25
سطح
10
 
  • نویسنده موضوع
  • #166
که ای

شاعر : مسلم آهنگری

تو آن یادی که در من ، از فراموشی ، فراموشی
تو در آغوش من ، هم صحبت ایام خاموشی

خمی ، خمخانه ای ، انگور ناب شهر شیرازی
چه ای ، یا از که ای ، اینگونه در من در تب و جوشی

تو والا دخت مهسا گون ، زیبا روی ترسایی
که عقل از ما ربودی و نمانده ، اندکی هوشی

صنو بر ، یاس ، هدهد ، یا غزال پای در کوهی
تسلایی ، تمنایی ، بتی ، انگور میخوشی

هلا ، ای هرچه در باور نگنجد ، یا نمی شاید
خوشا بر من ، هم اینک ، لذت ناب هم آغوشی
 
امضا : HAD!S

HAD!S

کاربر فعال
کاربر فعال
تاریخ ثبت‌نام
21/5/17
ارسالی‌ها
1,043
پسندها
1,513
امتیازها
13,673
مدال‌ها
12
سن
25
سطح
10
 
  • نویسنده موضوع
  • #167
سایه سیب

شاعر : مسلم آهنگری

عاشقان را هوس سایه ی تبریزی نیست

میوه چینی و صفا زیر درخت سیب است
 
امضا : HAD!S

HAD!S

کاربر فعال
کاربر فعال
تاریخ ثبت‌نام
21/5/17
ارسالی‌ها
1,043
پسندها
1,513
امتیازها
13,673
مدال‌ها
12
سن
25
سطح
10
 
  • نویسنده موضوع
  • #168
واژه ها

شاعر : عبدالرضا قنبری

مهربان ترین واژه ها را
در جاده های غربت
تابلو خواهم کرد
وآینه خواهم شد
در پیچ تند نگاهت
و
زیبا ترین واژه را
در تنهایی خویش
به تماشا خواهم نشست.
 
امضا : HAD!S

HAD!S

کاربر فعال
کاربر فعال
تاریخ ثبت‌نام
21/5/17
ارسالی‌ها
1,043
پسندها
1,513
امتیازها
13,673
مدال‌ها
12
سن
25
سطح
10
 
  • نویسنده موضوع
  • #169
تساهل

شاعر : جواد مهدی پور

رشته ی پاشیده ی پیمان نمی آید به دست
گنج زیـــر سنگ هم آسان نمی آید به دست

آبروی هیچ کس را پیش نا محرم نــــریز
آبروی هیچ کس ارزان نمی آید به دست

دوره ی ما بهتـــرین دوران یک آیینـــــه بود
با چنین تدبیر، آن دوران نمی آید به دست

ما برای عزت ایران ، عزیـــــــزان داده ایم
با تساهل عـــزت ایران نمی اید به دست

من به شیخ شهر گفتم غافل از شیطان نباش
با ریا و شیطنت ایمـــــــــان نمی آید به دست

برگ قــــــــــرآن را مزن بر نیزه ی تزویر و زر
با شیوخ نهروان قــــرآن نمی اید به دست

هیچ مهمان را به رســـم جاهلی بیرون نران
بی عنایات خدا مهمـــان نمی آید به دست
 
امضا : HAD!S

HAD!S

کاربر فعال
کاربر فعال
تاریخ ثبت‌نام
21/5/17
ارسالی‌ها
1,043
پسندها
1,513
امتیازها
13,673
مدال‌ها
12
سن
25
سطح
10
 
  • نویسنده موضوع
  • #170
باران

شاعر : امیر وحیدی

و باز شد در و مردی خزید در باران
و باد بوی تنش را وزید در باران

دوباره عقربه ها را عقب کشید و نشست
و پله پله تنش را کشید در باران

برهنه روی نفس های باد می رقصید
سیاه گیسو و رقصی چو بید در باران

سکوت و بُهت عجیبی ز پیکرش گُل کرد
و تَن تَتَن، تَن خود را شنید در باران

جدا از این من و ما بود و هرچه بود و نبود
نگاه گم شده ای ناپدید، در باران

تنی به آب زد و زیر آسمان گُم شد
و زیر پیرهنش، آرمید در باران

سلام کرد به قابی که سرد و خالی بود
گلوی خاطره ها را بُرید در باران

تمام زندگی اش را گذاشت در بیتی
و شاه بیتِ دلش را ندید در باران

فقط به حکم غزل، پا گذاشت در بیتم
و چکه چکه غزل را، چکید در باران

تنش بدون سرش، عاشقانه می رقصید
فرشته ای شد و ناگه...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : HAD!S

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 0)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 0, کاربر: 0, مهمان: 0)

عقب
بالا