- نویسنده موضوع
- #11
فصل دوم
در حالی که بچه را در بغل گرفته بودم، روی صندلی چرخدارم لق میزدم تا کمی آرام شود؛ اما آرام که نمیشد هیچ، صدای جیغش کل طبقه را برداشته بود.
کایرو چندباری سرش را روی میزش کوبید و با عجز نالید:
- ایرما، محض رضای خدا خفش کن! نمیتونم تمرکز کنم.
به بچه نگاه کردم که انگشت اشارهام را با تمام قدرتش در دست کوچکش میفشرد و سر و انگشتم سفید شده بود. من هم دیگر از آرام کردنش عاجز شده بودم. هنوز ماسکهایمان را زده بودیم. مطمئن نبودیم که این بچه چه قابلیتهایی دارد و چه کارهایی میتواند با ما بکند.
در اتوماتیک اتاق باز و یک مرد کت شلواری وارد شد. هر پنج نفرمان ایستادیم. فقط صدای گریه بچه سکوت اتاق را میشکست. در پشت سر...
در حالی که بچه را در بغل گرفته بودم، روی صندلی چرخدارم لق میزدم تا کمی آرام شود؛ اما آرام که نمیشد هیچ، صدای جیغش کل طبقه را برداشته بود.
کایرو چندباری سرش را روی میزش کوبید و با عجز نالید:
- ایرما، محض رضای خدا خفش کن! نمیتونم تمرکز کنم.
به بچه نگاه کردم که انگشت اشارهام را با تمام قدرتش در دست کوچکش میفشرد و سر و انگشتم سفید شده بود. من هم دیگر از آرام کردنش عاجز شده بودم. هنوز ماسکهایمان را زده بودیم. مطمئن نبودیم که این بچه چه قابلیتهایی دارد و چه کارهایی میتواند با ما بکند.
در اتوماتیک اتاق باز و یک مرد کت شلواری وارد شد. هر پنج نفرمان ایستادیم. فقط صدای گریه بچه سکوت اتاق را میشکست. در پشت سر...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.