- ارسالیها
- 2,585
- پسندها
- 38,821
- امتیازها
- 66,873
- مدالها
- 40
- سن
- 21
- نویسنده موضوع
- #11
چشمانم نمناک میشود و گلایههای در سخنانم صف میکشند:
- شرایط همه جوره سخت شده... مردم غمگینتر و افسردهتر شدن... همه زیر بار این سختیها داریم جون میدیم آقا! سختیها ما رو تغییر دادن؛ وگرنه ما آدمای خوبی بودیم، مقاوم بودیم، همدل بودیم... .
با حسرت آهی میکشم و ادامه میدهم:
- اما حالا چی؟ حالا بیماری بیاعتمادی بین ما مُسری شده و داره اثرات پی در پیش رو روی ما میذاره. مردم از ترس ضرر خودشون، دیگه بهم کمک نمیکنن. همیشه همینه دیگه! بساط اعتماد که از بین بره، خوبیها کمکم بین مردم کمرنگ میشه.
چانهام از روی بغض درون گلویم میلرزد. مشکلاتم از جلوی چشمانم گذر میکند:
- امام رضا، وضعیت خیلی خراب شده! مامان حالش خرابه... قلبش ضعیفه باید عمل کنه اما دکتر میگه اگه عمل هم بکنه، باز هم به...
- شرایط همه جوره سخت شده... مردم غمگینتر و افسردهتر شدن... همه زیر بار این سختیها داریم جون میدیم آقا! سختیها ما رو تغییر دادن؛ وگرنه ما آدمای خوبی بودیم، مقاوم بودیم، همدل بودیم... .
با حسرت آهی میکشم و ادامه میدهم:
- اما حالا چی؟ حالا بیماری بیاعتمادی بین ما مُسری شده و داره اثرات پی در پیش رو روی ما میذاره. مردم از ترس ضرر خودشون، دیگه بهم کمک نمیکنن. همیشه همینه دیگه! بساط اعتماد که از بین بره، خوبیها کمکم بین مردم کمرنگ میشه.
چانهام از روی بغض درون گلویم میلرزد. مشکلاتم از جلوی چشمانم گذر میکند:
- امام رضا، وضعیت خیلی خراب شده! مامان حالش خرابه... قلبش ضعیفه باید عمل کنه اما دکتر میگه اگه عمل هم بکنه، باز هم به...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
آخرین ویرایش