- ارسالیها
- 388
- پسندها
- 2,225
- امتیازها
- 12,063
- مدالها
- 12
- سن
- 20
- نویسنده موضوع
- #11
مرد رو کرد طرف من و علی گفت.
- بفرمائید سالن جشن اون طرفه.
با علی شونه به شونه رفتیم سمت سالن، جفتمون قدم های محکم و استوار برمیداشتیم. یه خدمتکار اومد سمتم و احترامی گذاشت و گفت.
- خانوم مانتو و وسایلتون رو بدین من.
سری تکون دادم و مانتوم رو از تنم در آوردم گرفتم طرفش گفتم.
- بفرمائید.
با لبخند ازم گرفت و رفت. برگشتم که دیدم علی داره با لبخند نگاه میکنه! یک تای ابروم رو انداختم بالا و بهش نگاه کردم. اومد سمتم و با لحن جذابی گفت.
- اوه لیدی خوشحالم که همکاری با تو رو قبول کردم واقعاً که زیبا هستی.
نیشخند زدم و هیچی نگفتم. با علی وارد سالن مهمونی شدیم. یه سالن بزرگ گرد که وسط سالن پیست رقص بود و دور تا دور مبل های چرم گذاشته بودن. تا من و علی وارد شدیم صدای پچپچها بالا گرفت. آره...
- بفرمائید سالن جشن اون طرفه.
با علی شونه به شونه رفتیم سمت سالن، جفتمون قدم های محکم و استوار برمیداشتیم. یه خدمتکار اومد سمتم و احترامی گذاشت و گفت.
- خانوم مانتو و وسایلتون رو بدین من.
سری تکون دادم و مانتوم رو از تنم در آوردم گرفتم طرفش گفتم.
- بفرمائید.
با لبخند ازم گرفت و رفت. برگشتم که دیدم علی داره با لبخند نگاه میکنه! یک تای ابروم رو انداختم بالا و بهش نگاه کردم. اومد سمتم و با لحن جذابی گفت.
- اوه لیدی خوشحالم که همکاری با تو رو قبول کردم واقعاً که زیبا هستی.
نیشخند زدم و هیچی نگفتم. با علی وارد سالن مهمونی شدیم. یه سالن بزرگ گرد که وسط سالن پیست رقص بود و دور تا دور مبل های چرم گذاشته بودن. تا من و علی وارد شدیم صدای پچپچها بالا گرفت. آره...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
آخرین ویرایش