متن با فونت FarhangBlack
در پاییز، نغمه‌های نوشتن در آسمان معلق‌اند. داستان‌هایی که با هر دم سردی از باد، جان می‌گیرند و دل‌ها را می‌نوازند.

شاعر‌پارسی اشعار سینا اسعدی

  • نویسنده موضوع NASTrr
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 34
  • بازدیدها 1,189
  • کاربران تگ شده هیچ

NASTrr

پرسنل مدیریت
مدیر ارشد
سطح
42
 
ارسالی‌ها
7,917
پسندها
55,449
امتیازها
96,873
مدال‌ها
56
  • نویسنده موضوع
  • مدیرکل
  • #21
اگر یار از من اینگونه تقاص خویش میگیرد
چه کردم من مگر آخر که دست پیش میگیرد

دل از نیش زبان دلبر طناز میسوزد
برای جان به لب کردن کمک از نیش میگیرد

بلایی بر سرم آمد که مرگم آرزو باشد
عجیب است دل سراغ یار بیش از پیش میگیرد

مصمّم بود بر رفتن ولی من بر فراموشی
پر از تردیدم و دل حالت تشویش میگیرد

در این هجران او آخر مقصر کیست من یا او
دل از این لحظه های تلخ گرگ و میش میگیرد‌

#سینا_اسعدی


 
امضا : NASTrr
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] جغد

NASTrr

پرسنل مدیریت
مدیر ارشد
سطح
42
 
ارسالی‌ها
7,917
پسندها
55,449
امتیازها
96,873
مدال‌ها
56
  • نویسنده موضوع
  • مدیرکل
  • #22
نگاه مهربانت را دریغ از من نکن جانم
که راز عشق و احساس تورا از پیش می‌دانم

به تقدیرت نشستم راه پیش و پس نداری تو
بخواهی یا نخواهی با تو ای معشوق می‌مانم

به روی خود نیاوردی ولی دل‌ بسته ای برمن
حدیث عشق را دیگر من از چشم تو می‌خوانم

تو دیگر اختیار جان من در دست خود داری
اگر خواهی حیاتم ده اگر خواهی بمیرانم

مرا بفشار در آغوش و از عشقت سخن کن تا
ببینی اشک شوقی را که میبارد ز مژگانم

نمیترسم از این دنیا که دستان تو را دارم
به آتش هم بیفتم تا تو هستی در گلستانم

طراوت میدهی جان را چو شبنم روی گلبرگی
صفا آورده ای بر دل که روشن گشت چشمانم

#سینا_اسعدی‌


 
امضا : NASTrr
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] جغد

NASTrr

پرسنل مدیریت
مدیر ارشد
سطح
42
 
ارسالی‌ها
7,917
پسندها
55,449
امتیازها
96,873
مدال‌ها
56
  • نویسنده موضوع
  • مدیرکل
  • #23
همچنان دل در گِرو داری نمیدانی چرا
بی جهت بر او امیدواری نمیدانی چرا

هر چه خواهد بر دل بی تاب میتازد ولی
بر نیاید از دلت کاری نمیدانی چرا

خیر هم از او ندیدی تا که جبرانش کنی
تا ابد بر او وفاداری نمیدانی چرا

سهم او از زندگانی خنده بر لب های او
سهم تو شد گریه و زاری نمیدانی چرا

سوختی چون شمع و شمع دیگری آورد او
باز با این حال پِی یاری نمیدانی چرا


#سینا_اسعدی
 
امضا : NASTrr
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] جغد

NASTrr

پرسنل مدیریت
مدیر ارشد
سطح
42
 
ارسالی‌ها
7,917
پسندها
55,449
امتیازها
96,873
مدال‌ها
56
  • نویسنده موضوع
  • مدیرکل
  • #24
باز میگرید دلم این غم چه میخواهد ز ما
این جوانی هم تمامش بی کسی بود و بلا

بیستون کندن چه سود از آرزوهای محال
حسرتی بر جای مانْد و خواهشی بی انتها

وای بر این زندگانی تا که هر روزش تویی
با غمت پهلو زدم تغییر نمی یابد قضا

نازنینم از هوا سویت نیامد این جوان
تا به هر حال و هوا دوری گزینی بی‌ هوا

از وجودت زنده بودم حال از این ماجرا
صدکفن پوسانده ام ای‌کاش میدیدی مرا

هم قلم نایی ندارد هم صدا ناید برون
آخرین پرسش چرا رفتی چرا آخر چرا؟

#سینا_اسعدی‌



 
امضا : NASTrr
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] جغد

NASTrr

پرسنل مدیریت
مدیر ارشد
سطح
42
 
ارسالی‌ها
7,917
پسندها
55,449
امتیازها
96,873
مدال‌ها
56
  • نویسنده موضوع
  • مدیرکل
  • #25
در آغوشت بگیر این‌ جسم بی‌مقدار و محشر کن
وجودم را به عطر زُلفِ مُشکینت مُعطّر کن


چه‌جای پرسش‌اَست اینجا که چشمان‌ِتو میگوید
مرا مَمْـلُـوْ از این احساس و عشق روح‌پرور کن


تبسّم کن که روحم را به یغما میبری با آن
پیاپی دیده را مهمان یک لبخند دیگر کن


کنار من بمان ای گوهر زیبای بی همتا
مرا از حیث دارایی سلیمانِ پیمبر کن


دل انگیز و سراپا عشق و شور و دلفریبی تو
هرآنچه گفته ام جانا تملّق نیست، باور کن


#سینا_اسعدی
 
امضا : NASTrr
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] جغد

NASTrr

پرسنل مدیریت
مدیر ارشد
سطح
42
 
ارسالی‌ها
7,917
پسندها
55,449
امتیازها
96,873
مدال‌ها
56
  • نویسنده موضوع
  • مدیرکل
  • #26
شده در خلوت خود گاه مرا یاد کنی؟
یاد آن عاشق دلخسته چو فرهاد کنی؟


شده از کرده ی خود گاه پشیمان گردی
خانه ی آخرتت را شده آباد کنی؟


شده ترسی زِ خدا در دلت افتد که شبی
دل از این بند خطا و گنه آزاد کنی؟


من چه کردم که چنین رنج به من میبخشی
شده جانا که تو یکبار دلی شاد کنی؟


تو که نازک دلی و شهره به شیرین سخنی
در مرامت بخدا نیست که بیداد کنی


بخدا وقت هنوز هست شبی تا به سحر
از در توبه درآ تا که خود ارشاد کنی


#سینا_اسعدی‌
 
امضا : NASTrr
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] جغد

NASTrr

پرسنل مدیریت
مدیر ارشد
سطح
42
 
ارسالی‌ها
7,917
پسندها
55,449
امتیازها
96,873
مدال‌ها
56
  • نویسنده موضوع
  • مدیرکل
  • #27
بانگ بر من میزند آواز عشق
پس کجا رفتی تو ای دَمسازِ عشق


راه را بی عشق هَرگز طی نکن
گر نباشد بابِ مِیلت نازِ عشق


اختیارت را رها کن تا که او
مینوازد رقص کن با سازِ عشق


مدعی بسیار در این ماجرا
هر کسی را نیست فهمِ رازِ عشق


هرچه رَنجت بیشتر مشتاق تر
این بُوَد زیباترین اِعجازِ عشق


#سینا_اسعدی‌

 
امضا : NASTrr
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] جغد

NASTrr

پرسنل مدیریت
مدیر ارشد
سطح
42
 
ارسالی‌ها
7,917
پسندها
55,449
امتیازها
96,873
مدال‌ها
56
  • نویسنده موضوع
  • مدیرکل
  • #28
زیبای بی پروای من ، با من مدارا کن کمی
محض رضای خالقت، رحمی تو بَرما کن کمی


دریا به پیش چشم و من لب تر نکردم اندکی
این ناز تا کی میکنی مِهرت هویدا کن کمی


تقصیر چشمانِ تو شد من اینچنین شیدا شدم
با مِهر بِنگر در دلم شوری تو برپا کن کمی


خود را نمیبینم دگر ، زان رو که حیران تواَم
حیرانِ من هم نیستی ، مارا تماشا کن کمی


تا کِی تمنا کردنو بی اعتنایی کردنت
گر میتوانی اُلفتی بر این تمنا کن کمی


سرتا به پا دل میبری ، زایل نکن عقل مرا
اسرارِ این افسونگری، برما تو افشا کن کمی


جانم به قربانت مرا دیگر نمانده طاقتی
خودرا برای وصل هم، امشب محیا کن کمی‌


#سینا_اسعدی‌

 
امضا : NASTrr
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] جغد

NASTrr

پرسنل مدیریت
مدیر ارشد
سطح
42
 
ارسالی‌ها
7,917
پسندها
55,449
امتیازها
96,873
مدال‌ها
56
  • نویسنده موضوع
  • مدیرکل
  • #29
به کجـا رفت شتـابان، نفهمیـدم من
خسته‌ام بس که زِ دلدار جفا دیدم من


هرچه از دوست رسد نیک نباشد، لیکن
هر بلایی که سرم آمده بخشـیدم من


خواستـم بارِ دگــر مهـر بـورزم امـا
آن ستـمکار به یـاد آمد و ترسیـدم من


عُمرِ آدم که چو خوابـی به سـَر آید اما
یک شب آسـوده و آرام نخوابیدم من


لحظه ای غافل و یک عمر پشیمان گشتم
آنچـنان رفت که وَاللّه نفهـمیدم من


همه امّید به او بستم و قسمت این شد
که بسوزد به جوانی همه امّیدم من


چشمه‌ی اشک سرازیر شد از دیده‌ی تَر
بَس که چون ابرِ بهاری شده باریدم من


هنرِ دلبـری‌اَش گشت نصـیب دگـران
آن گُلی که به هـوای هنرش چیدم من


#سینا_اسعدی‌
 
امضا : NASTrr
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] جغد

NASTrr

پرسنل مدیریت
مدیر ارشد
سطح
42
 
ارسالی‌ها
7,917
پسندها
55,449
امتیازها
96,873
مدال‌ها
56
  • نویسنده موضوع
  • مدیرکل
  • #30
به خاکستر نشستم رنگ آبادی نمی‌بینم
ز بیخ و بن شکستم من که بنیادی نمی‌بینم


دلم را بر تـو دادم با خیالِ اینکه دل دادی
صدافسوس آن دلی را که به من دادی نمی‌بینم


دگر تـاب و تـوانــی بَهر دلبستـن نـدارم من
درون خـود دگــر آن عَـزم پـولادی نمی‌بینم


رهایـم کرده‌ای ای‌کـاش با من مهربـان بودی
منـم محبوسِ در زنـدان کـه آزادی نمی‌بینم


جهانم رنگ‌و‌رویش را به‌این ظلمت‌سرا بخشد
میـان رنـج و غـم هایـم دل شــادی نمی‌بینم


ز بیـدادی که بر من رفـت باید آسـمان گرید
خـدایا حکـمتت را گـو کـه امـدادی نمیبینم


#سینا_اسعدی‌
 
امضا : NASTrr
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] جغد

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 0)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 0, کاربر: 0, مهمان: 0)

عقب
بالا