• تذکر:

    نویسندگان عزیز از نوشتن رمان‌هایی با محتوای غیر اخلاقی خودداری کنید. در صورت مشاهده چنین موضوعی صحنه رمان شما بدون تذکر توسط ناظرین حذف خواهد شد.

    مواردی که شامل موضوعات غیراخلاقی می‌شود عبارت‌است از:

    1. پرداختن به زندگی افرادی با گرایش های خاص مانند (هم‌جنس‌گرایی، ....)

    2. بیان صریح عقاید سیاسی در رمان‌ها و زیر سوال بردن چارچوب‌های جامعه اسلامی

    3. بیان توصیف صریح جنسی و به کار بردن کلمات ناشایست.

    و...

    قبل از ایجاد رمانتان موارد زیر را در نظر داشته باشید:

    1. اسم رمان خود را طوری انتخاب کنید که داری مصادیق مجرمانه و خلاف عرف جامعه نباشد.

    2. از به کار بردن کلمات جنسی و مواردی که با شئونات اسلامی مغایرت دارد، به جد خودداری کنید.

    3- برای تایپ رمان می توانید طبق تاپیک آموزشی زیر رمان خود را ارسال کنید:

    کلیک کنید

    4. با مطالعه رمان‌های نویسندگان انجمن به آن‌ها امید نوشتن خواهید داد.

    کلیک کنید

فن فیکشن فن فیکشن خانه تقدیر | الف_گاف کاربر انجمن یک رمان

  • نویسنده موضوع Alef_Gaf
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 4
  • بازدیدها 243
  • کاربران تگ شده هیچ
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

Alef_Gaf

مدیر بازنشسته
مدیر بازنشسته
تاریخ ثبت‌نام
11/7/18
ارسالی‌ها
1,914
پسندها
24,627
امتیازها
53,373
مدال‌ها
22
سن
22
سطح
28
 
  • نویسنده موضوع
  • #1
به نام او..
کد فن فیکشن: ۳۶
ناظر: Ash; IndRa_wS

نام فن فیکشن: خانه تقدیر
ژانر فن فیکشن: #عاشقانه #درام
نویسنده : الف-گاف
برگرفته از: سریال DogdugunEvKaderindir
خلاصه:
تقدیر همواره زخم می‌زند. عشق و محبت را می‌پوشاند!
آتش دردهایی که در کودکی داشتی سریع خاموش نمی‌شود، به راحتی فراموش نمی‌شود و رد آن‌ها را تا آخر عمر با خود حمل می‌کنی.
داستان در حوالی دو کارکتر می‌چرخد که هر دو روحشان بیمار است عامل این بیمار کودکی سخت بود که هیچ زمان حاضر به درمانش نشدند. زینب و مهدی از زخم‌هایشان یکدیگر می‌شناسند و عاشق می‌شوند. سفر عشقی ‌آن‌ها پر از تلاطم است و شاید کلمات نتواند تنها بیان کننده‌ی...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : Alef_Gaf

ZARY MOSLEH

نویسنده انجمن + منتقد انجمن
پرسنل مدیریت
سرپرست تالار
تاریخ ثبت‌نام
11/7/20
ارسالی‌ها
1,534
پسندها
14,403
امتیازها
35,373
مدال‌ها
33
سن
17
سطح
20
 
  • مدیر
  • #2
IMG_20210329_134550_094.jpg
نویسنده‌ی عزیز، ضمن خوش‌آمدگویی و سپاس از انتخاب انجمن یک رمان برای منتشر کردن فن فیکشن خود؛
خواهشمندیم قبل از تایپ فن فیکشن خود قوانین زیر را به دقت مطالعه فرمایید!
"قوانین جامع تایپ فن فیکشن"

و برای پرسش سؤالات و اشکالات خود در رابطه با فن فیکشن، به لینک زیر مراجعه فرمایید.
" تاپیک جامع مسائل کاربران در رابطه با رمان‌نویسی "

برای انتخاب ژانرِ مناسبِ فن فیکشن خود به تاپیک زیر مراجعه کنید
تاپیک جامع ژانرهای موجود در...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 

Alef_Gaf

مدیر بازنشسته
مدیر بازنشسته
تاریخ ثبت‌نام
11/7/18
ارسالی‌ها
1,914
پسندها
24,627
امتیازها
53,373
مدال‌ها
22
سن
22
سطح
28
 
  • نویسنده موضوع
  • #3
فن فیکشن سریال DogdugunEvKaderindir " خانه‌ای که در آن متولد شدی سرنوشت توست" محصول شرکت ترکیه که شروع سریال طوفانی و فوق‌العاده زیبا و پر از معنی و تلاطم بود اما در فصل دوم آن دلیل تعویض مکرر نویسنده‌ها و درگیر شدن با مافیا و ریتینگ داستان را غیر واقعی و بی‌منطق ساختند. من تصمیم گرفتم سریال از نو بنویسم و ضعف‌هایی که از یک بیننده و خواننده متوجه شدم را رفع کنم بدون شک لذت می‌برید!
 
امضا : Alef_Gaf

Alef_Gaf

مدیر بازنشسته
مدیر بازنشسته
تاریخ ثبت‌نام
11/7/18
ارسالی‌ها
1,914
پسندها
24,627
امتیازها
53,373
مدال‌ها
22
سن
22
سطح
28
 
  • نویسنده موضوع
  • #4
مقدمه:
خانه‌ای که در آن متولد شدی تقدیرت است!
در اصل این‌که شخصیتت با چه ویژگی‌هایی در جامعه ظاهر بشود به خانه‌ات برمی‌گردد؛ خوب، بد، مهربون، بداخلاق، لجباز...همه‌ی این‌ها در خانه‌ای متولد شدی شکل می‌گیرد و رشد می‌کند. این‌که چه کسایی دوستت داشته باشند یا چه کسایی را دوست داری و با کی ازدواج می‌کنی خانه‌ات مشخص می‌کند.
در ابتدا مادرها قلم را گرفتند دستشان و شروع کردند به نوشتن.
خیلی عجیبه مگه نه؟!
یعنی آیندت را خودت نه، مادرت تصمیم بگیرد!
اما من چی؟!
خانه‌ای که در آن متولد شدم با خانه‌ای که در آن بزرگ شدم فرق دارد.
پس تقدیر من تو کدوم خونه رقم می‌خورد؟! کدوم مادر تقدیرم را نوشته؟!

من کدوم یک از تقدیرهای نوشته شده را...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : Alef_Gaf
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] Ash;

Alef_Gaf

مدیر بازنشسته
مدیر بازنشسته
تاریخ ثبت‌نام
11/7/18
ارسالی‌ها
1,914
پسندها
24,627
امتیازها
53,373
مدال‌ها
22
سن
22
سطح
28
 
  • نویسنده موضوع
  • #5
زینب:
از پارچ شیشه‌ای لیوان را پر آب کردم تا به داد سرفه‌های مکرر برادرم برسم شاید سردی آب مرهمی شود به روی آتش گلویش. قدم‌های کوچکم را کشیدم تا به او رسیدم. پتوی رنگ و رو رفته را تا چانه‌اش کشیده بود و در خود مچاله شده بود و با هر سرفه مچاله‌تر می‌شد. هیچ وقت نفهمیدم دلیل سرفه‌هایش را! بالای سرش ایستادم و از شانه‌اش گرفتم.
- بیا داداش این رو بخور.
بی‌جون شانه‌هایش را از کاناپه زوال در رفته کَند. لیوان را از دستانم گرفت و بی‌تعلل آب را سر کشید. چشمانم را به سمت چشمان سیاهش سوق دادم که هاله‌ای سیاه آن را در برگرفته بود.
- خوبی داداش؟
سری تکان داد و لیوان را به دستانم سپرد. لیوان را روی میز چوبی کنار کاناپه گذاشتم، درست کنار دفتر و قلم خودم، تنها...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : Alef_Gaf
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] Ash;
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

موضوعات مشابه

عقب
بالا