متن با فونت FarhangBlack
در پاییز، نغمه‌های نوشتن در آسمان معلق‌اند. داستان‌هایی که با هر دم سردی از باد، جان می‌گیرند و دل‌ها را می‌نوازند.

مباحث متفرقه پیدا کردن رمان‌های بی‌نام

طراوت65

نو ورود
سطح
0
 
ارسالی‌ها
1
پسندها
1
امتیازها
0
  • #2,281
سلام دوستان من دنبال نام رمانی با مضمون خون‌بسی هستم. دختر داستان وارد کوچه‌شون میشه می‌بینه جلوی خونه شلوغه و دعواست متوجه میشه برادرش پسر همسایه رو کشته بعد چند روز از طرف خانواده مقتول پیغام میاد به شرطی از قصاص قاتل گذشت می‌کنن که دختر قصه‌مون با برادر مقتول ازدواج کنه. دختر علی‌رغم میلش با برادر مقتول ازدواج می‌کنه و با آزار و اذیت بسیار همسرش روبرو میشه دختر تصمیم میگیره از راه‌های زنانه جلب توجه کنه و موفق هم میشه بالاخره پسره اعتراف می‌کنه از خیلی وقت پیش دخترو می‌خواسته فقط بخاطر لجبازی یا خانواده که همیشه اولویت چیزهای خوب واسه برادرش بوده و خانواده اول دختر رو برای برادرش قبل کشته شدنش درنظر گرفته بودن و حالا که کشته شده دختر رو واسه پسر دومشون خواستگاری می‌کنن. لطفاً هر کسی...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] ANAM CARA

میترا دلواری نیا

نو ورود
سطح
0
 
ارسالی‌ها
1
پسندها
1
امتیازها
0
  • #2,282
رمان که پسر و دختر از بچگی دوست بودن پسر میره خارج و برای دختر نامه مینوشته ولی دختره جواب نامه ها رو نمیداده دوست دختر جواب نامه میداده پسر از خارج برمیگرده و حالا میخواد با دختری که بهش نامه میداده ازدواج کنه
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] ANAM CARA

efrawh

نو ورود
سطح
0
 
ارسالی‌ها
1
پسندها
2
امتیازها
0
  • #2,283
سلام
درباره یک دختری بود که قلش بخاطر ضربه ای که به سرش خورده مرده بعد تو همسایگی این ها خانم و آقایی زندگی میکردن که سه تا بچه داشتن اولی یک پسری به نام رادوین دومی آخریم دختر بود اسم اون دوتا رو یادم نمیاد بعد یک مدت مامان بابای دختره که اسمش ملینا بود میرن مسافرت پدر و مادرش ممیرند همون جا ملینا رادوین میبینه توی اون مدت نتونسته ببین همدیگرو رادوینم خواننده بود ملینا گرافیک خونده بود وبا پول های باباش یک چاپخانه میزنه یک مدت میگذره مبینا بخاطر کارهاش دیر وقت مییومد خونه برای همین همسایه های دیگرش فکر میکردن دختره بدیه رادوین ملینا با هم ازدواج میکنند بعد یک روز ملینا حالش بد بوده می‌ره آزمایش میده میبینه سرطان داره برای همین می‌ذاره می‌ره ولی آزمایشه اشتباه بوده واین کاریش نبوده بعد...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر

mahsaghasemii

نو ورود
سطح
0
 
ارسالی‌ها
3
پسندها
15
امتیازها
30
  • #2,284
سلام
دنبال یه رمان می‌گردم که فک کنم تو اسمش قاتل داشت و ۲ جلدی بود ، داستان درمورد دختری بود که تو بچگی فروخته میشه به یه مردی و از ایران میرن و اون میاد این دختر رو آموزشش میده و حرفه ایی اش میکنه و کار خلاف انجام میدن و بعدش مرده که اموزشش داده میگه بیا صوری ازدواج کنیم ، بعد اون دختره میاد برای یه پروژه ایران و همون زمان خبر میاد که مرده کشته شده ولی خبر الکی بود و مرده میاد ایران دختره رو پیدا میکنه. اسمس رو میدونید؟
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] ANAM CARA

fati24

نو ورود
سطح
0
 
ارسالی‌ها
5
پسندها
7
امتیازها
3
  • #2,285
سلام یه بهم معرفی کنید
شبیه به این خلاصه
دختر داستان فراموشی گرفته بعد پسره بهش میگه دوست داره ولی دختر متوجه میشه این پسره قبلا بهش خ**یا*نت کرده
از طرفی فامیل پسره عاشق دختره است، پدربزرگ بهش میکه تو باید از زندگی این دو تا بری بیرون
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] ANAM CARA

m.pahlavan.75

نو ورود
سطح
0
 
ارسالی‌ها
1
پسندها
1
امتیازها
0
  • #2,286
سلام روزتون بخیر
دنبال این رمان میگردم اسمش رو یادم نیست

یه دختر که مجبور میشه با یک پسر ازدواج کنه از پسر حامله میشه یک روز با هم بحث میکنن دختر رو هل میده میخوره به تخت پسر هم از عصبانیت می‌ره از خونه بیرون کیسه آب دختره پاره میشه خودش رو به تلفن می‌رسونه زنگ میزنه به دوستش دوستش هم به داداشش که قبلاً این دوتا عاشق هم بود زنگ میزنه پسر هم خودش رو می‌رسونه به دختره و نجاتش میده اما بچه زنده نمی‌مونه از شوهرش طلاق میگیره..
 
امضا : m.pahlavan.75
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] ANAM CARA

فاطییما

نو ورود
سطح
0
 
ارسالی‌ها
1
پسندها
1
امتیازها
0
  • #2,287
سلام دنبال رمانی میگردم
برای چند سال پیشه
اوا و نگین دو دوست بودن و توی کار ساخت فیلم کوتاه بودن
برای یه پروژه مجبور میشن با گروهشون برن به ویلای عموی نگین ک اسمش مهیاره
اونجا اوا و مهیار با هم اشنا میشن
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] ANAM CARA

yasmin_9999

نو ورود
سطح
0
 
ارسالی‌ها
1
پسندها
1
امتیازها
0
  • #2,288
سلام دوستان یه رمانی بود در مورر یه دختر بود به اسم ساتیا که تو تیمارستان کار میکرد و دانشجو بودش و پرستار یه پسر عجیب و غریب به اسم سورن میشه که آدم های که پرستار سورن بودن عاشقش میشدن و واسه همین اخراج میشدن و ساتیا میاد پرستار سورن میشه
اسم این رمان رو یادم نمیاد
سلام میشه اگه پیداش کردی اسمش رو به منم بگی
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] ANAM CARA

fati24

نو ورود
سطح
0
 
ارسالی‌ها
5
پسندها
7
امتیازها
3
  • #2,289
سلام یه رمان خیلی وقت پیش خونده بودم.
دختر داشت با یکی ازدواج میکرد عشق قبلیش میاد و نمیزاره اینا ازدواج کنند
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] ANAM CARA

sarajooonnnnn

نو ورود
سطح
0
 
ارسالی‌ها
1
پسندها
1
امتیازها
0
  • #2,290
سلام وقتتون بخیر
من قبلا یه رمان خوندم دختری بو اسمش آرزو بود فکر کنم بعد انگلیس زندگی می کرد برای تعطیلات می ره پیش عمه اش اونجا مهمونی دعوت میشه برای تولد یه پسری میبینه به اسم ماهان (مطمئن نیستم برای اسمش) باهاش اشنا میشه بعد میفهمه اونم انگلیسه بعد دختره بر میگرده انگلیس میفهمه نامادریش که اسمش نفس هستش قلبش مشکل داره میان پیش دختره که قلب پیدا کنن مادر ماهان تصادف می کنه قلب اونه رو پیوند می زنن تا اینجاش یادم بود
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] ANAM CARA

موضوعات مشابه

پاسخ‌ها
4,692
بازدیدها
2M
پاسخ‌ها
0
بازدیدها
63
عقب
بالا