مباحث متفرقه پیدا کردن رمان‌های بی‌نام

ن.ف

نو ورود
نو ورود
تاریخ ثبت‌نام
10/4/21
ارسالی‌ها
2
پسندها
13
امتیازها
30
سطح
0
 
  • #21
اسم رمان گناهکار هستش که خیلی هم معروفه.
یک جلدیه ، دختره توی نامزدی دوستش شوهرشو که فکر می کرده مرده می بینه ولی پسره میگه اشتباه می کنی من شوهر تو نیستم من برادر نامزد دوستتم که شبیه شوهر توعم در صورتی که دروغ میگه و دلیلش هم بیماری قلبیشه که نمی خواد دختره باهاش بدبخت بشه
نه گناهکار نبود.. پسره واقعا حافظه ش رو از دست داده بود.. حتی وقتی فکر میکردن شوهرش مرده برادر شوهرش خواست باهاش ازدواج کنه اما دختره قبول نکرد.. بعد از عروسی همین برادر شوهرش فکر کنم شوهرش رو دید... یه شب شوهرش رو میبرن به مهمونی بعد دختره عروسک میذاره تو لباسش واسه شوخی و خلاصه همین کارش باعث میشه حافظه پسره برگرده...
 

Mahyarjoon

نو ورود
نو ورود
تاریخ ثبت‌نام
23/4/21
ارسالی‌ها
1
پسندها
5
امتیازها
0
سطح
0
 
  • #22
سلام من دنبال یه رمان هستم که توی داستان دختری به نام مستانه که پدر و‌مادرش رو توی تصادف از دست میده با مادر بزرگش زندگی میکنه و پرستار میشه توی روستای زرین دشت، اونجا عاشق دکتر پورمهر میشه و .... ممنون میشم اسم داستان رو بگید
 

Zeinab yousefi

نو ورود
نو ورود
تاریخ ثبت‌نام
23/4/21
ارسالی‌ها
1
پسندها
4
امتیازها
0
سطح
0
 
  • #23
سلام من دنبال یه رمان عاشقانه مذهبی هستم که اسم دختره ریحانه بود اسم باباش حاج حسین بعد این دختره یه نامزدی ناموفق داشت با پسری ب اسم حسام و بعد چند وقت با برادر حسام یعنی محمد عقد میکنه و مثل اینکه محمد از سال ها قبل عاشق ریحانه بوده ولی تو دلش نگه داشته.اسم رمانم فکر کنم یه خیال توش داشت ولی یادم نیس درست.ممنون میشم اگه میدونین بگین
 

Mobinaebm

نو ورود
نو ورود
تاریخ ثبت‌نام
17/10/20
ارسالی‌ها
17
پسندها
14
امتیازها
40
سطح
0
 
  • #24
سلام رمانی بود که زمان قدیم که دختر سرایدار عاشق پسر آروم رییسشون میشه و برادر دختر یه شب تو باغ اونا رو باهم می بینه و پسر رییسش رو به قتل میرسونه و و دختر برای رضایت زن پسر ساکت رییسش میشه بعد یکی دو سال از شوهرش با برادرش فرار میکنه و پسرش رو میزاره اسم شوهرش بهزاد بود و سالها بعد .....
بچش بزرگ میشه و اون هم با دختر عمش یه داستانی داره و آخر داستان می فهمند که اون شب تو باغ در واقع خواهر مقتول اتفاقی برادرشو کشته
 

zariii_

نو ورود
نو ورود
تاریخ ثبت‌نام
26/10/20
ارسالی‌ها
36
پسندها
66
امتیازها
103
مدال‌ها
1
سن
21
سطح
0
 
  • #25
سلام من دنبال یه رمان هستم که توی داستان دختری به نام مستانه که پدر و‌مادرش رو توی تصادف از دست میده با مادر بزرگش زندگی میکنه و پرستار میشه توی روستای زرین دشت، اونجا عاشق دکتر پورمهر میشه و .... ممنون میشم اسم داستان رو بگید
فراموشیه مامانبزرگ فک کنم
 

حیران

کاربر سایت
رو به پیشرفت
تاریخ ثبت‌نام
7/9/20
ارسالی‌ها
170
پسندها
483
امتیازها
5,063
مدال‌ها
6
سطح
7
 
  • #26
فراموشیه مامانبزرگ فک کنم
سلام فراموشی مادربزرگ اسمه دختره بهناز و پدر و مادرشم زنده ان این رمانی که دوستمون می خواد نیست
و اینکه فراموشی مادربزرگ خیلی رمان قشنگیه کلکی سرخابی داره و بهناز همه چیو با دید خوراکیا میبینه وکلی حس خوب داره
 
آخرین ویرایش
امضا : حیران

0087Sami

نو ورود
نو ورود
تاریخ ثبت‌نام
24/4/21
ارسالی‌ها
3
پسندها
12
امتیازها
30
سطح
0
 
  • #27
دختره اسمش زهرا بود بعد چادری بود خونشون را عوض میکنن آنجا با یک پسر دوست میشه اسمش امیر بود فکر کنم خلاصه با هم ازدواج میکنن بعد یادم نمیاد چرا ولی طلاق میگیرن ... کسی اسمش را میدونه؟
 

0087Sami

نو ورود
نو ورود
تاریخ ثبت‌نام
24/4/21
ارسالی‌ها
3
پسندها
12
امتیازها
30
سطح
0
 
  • #28
اسم دختر را یادم نمیاد ولی پسره اسمش محمد بود پسر عمویش بود دختره عاشقش میشود اما پدرش مخالفت میکنه دختره با یه پسر دیگه ازدواج میکنه اما نمیتونه پسررو فراموش کند اسم پسرشو میزاره امیر و اسم دخترشو یلدا
 

0087Sami

نو ورود
نو ورود
تاریخ ثبت‌نام
24/4/21
ارسالی‌ها
3
پسندها
12
امتیازها
30
سطح
0
 
  • #29
اسم پسره کیان بود قرار بود با آرزو که دوست صمیمی دختره بود ازدواج کنه اما این دختره سال ها پیش به میان ابراز علاقه کرده بود اما پسره اون را جلوی همه مسخره میکنه چند سال بعد دوباره هم را می‌بینند دختره افسردگی گرفته بعد در شرکت پسره مشغول به کار میشود
 

- HaDiS.Hs -

کاربر سایت
کاربر فعال
تاریخ ثبت‌نام
25/11/20
ارسالی‌ها
1,037
پسندها
10,789
امتیازها
30,873
مدال‌ها
15
سطح
19
 
  • #30
یه رمانی بود دقیق یادم نیس ولی دختره از اون دختر سرکشا بود که هیچکس حریفش نبود یه بارم اتاقشو دراومد رنگ مشکی زد عین این خونه های ارواح یه طناب دارم وصل کرد بالا سقف اتاقش یه داداشم داشت این دختره هم عاشق داداش دوستش میشه بعد با یه دختری چادری دوست میشه میرن یه موسسه ای که داخلش موسیقی و چیزای هنری تدریس میشد دختره هم متحول میشه از این رو به اون رو میشه به داداش دوستش هم میگه دوستش داره ولی داداش دوستش میزنه زیر ذوقش دیگه هیچی دختره چادری میشه و همین حرفا دیگه
لطفا اگه کسی اسم رمان رو میدونه بگه خیلی دنبالشم
 

موضوعات مشابه

پاسخ‌ها
4,692
بازدیدها
2M
عقب
بالا