نویسندگان، مهندسان روح بشریت هستند.

مباحث متفرقه پیدا کردن رمان‌های بی‌نام

Meade

نو ورود
سطح
0
 
ارسالی‌ها
9
پسندها
30
امتیازها
33
  • #42
سلام
دوستان من چند سال پیش یه رمانی خوندم که فقط اسم یک شخصیتش یادمه که فکر کنم عرشیا بود خلاصه داستان اینجوریه که دختر داستان زندگی خوبی داشته و عاشق پسردایی اش یا پسر خاله اش بوده که یهو یه خانومی پیداش میشه که متوجه میشه دختر واقعی اون خانواده نیست و مادر واقعیش همین که بعد سالها اومده دنبالش خانومه دختره رو با زور با خودش میبره و چون دختره نمیخواسته پیش این مادرش باشه هی اذیت میکرده که مادره مجبور میشه برای این که ارتباط دختره رو با اون خانواده قطع کنه گوشیه دختره رو یواشکی برمیداره و چون دختره شماره تلفن ها و آدرس خونه یادش نمیموند اونا رو از دست میده بعد دختره با یه پسری تو شرکت مادرش آشنا میشه و ازدواج میکنن برای ماه عسلم به مشهد میرن و بعد دختره ۲ تا که بچه به دنیا آورد و پسره...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 

حیران

رو به پیشرفت
سطح
7
 
ارسالی‌ها
170
پسندها
499
امتیازها
5,063
مدال‌ها
6
  • #43
سلام من دنبال یک رمان میگردم موضوعش این هست که یه دختری که تک فرزنده بدون اجازه پدرش با پسری که وضع مالی خوبی نداره ازدواج میکنه و از خانوادش طرد میشه شوهرش میمیره و پدره حاضر به قبول دخترش نیست دختره پیشه خواهر شوهرش زندگی میکنه اما خواهر شوهره که سرطان داره از اون میخواد برای شوهرش بچه بیاره و دختر قبول میکنه و باردار میشه لطفا هر کی اسمش رو میدونه بگه ممنون میشم.
دوستان گلم نمیگید اسم این رمان چیه؟:hanghead::hello:
 
امضا : حیران

saba_sbg

نو ورود
سطح
0
 
ارسالی‌ها
2
پسندها
9
امتیازها
0
  • #44
من دنبال یک رمان هستم ، دختره با پدر و نامادریش زندگی میکرد ، که خانوادش مهاجرت کردن دانمارکو برای اینکه با اونا نره با یه پسر ازدواج کرد ، بعد ازمدت ها نامادریش کل ثروت رو میکشه بالا و باباش سکته میکنه و برمیگرده ایران
 

حیران

رو به پیشرفت
سطح
7
 
ارسالی‌ها
170
پسندها
499
امتیازها
5,063
مدال‌ها
6
  • #45
من دنبال یک رمان هستم ، دختره با پدر و نامادریش زندگی میکرد ، که خانوادش مهاجرت کردن دانمارکو برای اینکه با اونا نره با یه پسر ازدواج کرد ، بعد ازمدت ها نامادریش کل ثروت رو میکشه بالا و باباش سکته میکنه و برمیگرده ایران
سلام فکر کنم 'پروای بی پروا ' باشه
 
امضا : حیران

mhi

رو به پیشرفت
سطح
12
 
ارسالی‌ها
137
پسندها
3,148
امتیازها
17,773
مدال‌ها
11
  • #46
سلام
یک رمان بود که دختره خیلی آروم و مودب بود بعد با یه پسری آشنا میشه که اونم خیلی آروم بود فکر کنم پسره دوست برادرش بود
بعد اینا عاشق هم دیگه میشن و ازدواج می‌کنن ولی پسره عوض‌ میشه و دختره رو اذیت میکنه بعد ول میکنه میره دختره هم برمیگرده پیش خانواده‌ش ولی قبولش نمیکنن به جز برادرش بعد هم براش خونه میگیره اینم یه مدت اونجا زندگی میکنه میره بعد پسره برمیگرده
بقیه‌ش رو یادم نبست که چرا رفت
 
امضا : mhi

mhi

رو به پیشرفت
سطح
12
 
ارسالی‌ها
137
پسندها
3,148
امتیازها
17,773
مدال‌ها
11
  • #47
یه دختری بود که یه برادر دو قلو داشت بعد اینو وقتی نوزاد بود فروخته بودن
این مادرش که میمیره قبلش بهش میگه برو دنبال خانواده‌ت و قسمش میده اینم میره دیش خانواده واقعیش ولی دوستشون نداشته اونجا با یکی آشنا میشه که از قضا اونم باباش بهش میگه با این ازدواج کن که باباش رو مجبور به یه کاری کنیم خلاصه نامزد میکنن و... برادر دختره هم با دوست قدیمیه دختره که اسمش بهار بود ازدواج می‌کنه
 
امضا : mhi

حیران

رو به پیشرفت
سطح
7
 
ارسالی‌ها
170
پسندها
499
امتیازها
5,063
مدال‌ها
6
  • #48
سلام
یه دختری که داشته از مهمونی دوستش بر میگشته اذیتش می‌کنن پسره که روز بعد حالش خوب میشه عذاب وجدان میگیره و در به در دنبال دختره میگیره که پیداش میکنه و به زور با دختره ازدواج میکنه تا از عذاب وجدانش کم بشه و سر مسئله ی ازدواج هم به دختره میگه یا با من ازدواج میکنی یا به دروغ به پدر مادرت میگم تو با خواست خودت اومدی تا دختره باهاش ازدواج کنه
کسی اسم این رمان رو میدونه؟؟؟؟؟
 
امضا : حیران

Samieh1270

رو به پیشرفت
سطح
1
 
ارسالی‌ها
120
پسندها
192
امتیازها
668
مدال‌ها
2
  • #49
من دنبال یک رمان هستم ، دختره با پدر و نامادریش زندگی میکرد ، که خانوادش مهاجرت کردن دانمارکو برای اینکه با اونا نره با یه پسر ازدواج کرد ، بعد ازمدت ها نامادریش کل ثروت رو میکشه بالا و باباش سکته میکنه و برمیگرده ایران
پروای بی پروای من
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] *chista*

Mehra68

نو ورود
سطح
0
 
ارسالی‌ها
3
پسندها
75
امتیازها
80
  • #50
یه رمانی بود دختره از خانواده ی ساده فکر کنمم تک دختر بود دانشگاه تهران قبول میشه دیر میاد خوابگاه گیرش نمیاد با پدرش میرن به یک املاکی که دو پسر جوان اونجا بودن اونا میبرنش خوابگاه خودگردان بعد دختر روز اول دانشگاه میبینه اونا همکلاسی هاش هستن
 

موضوعات مشابه

پاسخ‌ها
4,692
بازدیدها
2M
عقب
بالا