• تذکر:

    نویسندگان عزیز از نوشتن رمان‌هایی با محتوای غیر اخلاقی خودداری کنید. در صورت مشاهده چنین موضوعی صحنه رمان شما بدون تذکر توسط ناظرین حذف خواهد شد.

    مواردی که شامل موضوعات غیراخلاقی می‌شود عبارت‌است از:

    1. پرداختن به زندگی افرادی با گرایش های خاص مانند (هم‌جنس‌گرایی، ....)

    2. بیان صریح عقاید سیاسی در رمان‌ها و زیر سوال بردن چارچوب‌های جامعه اسلامی

    3. بیان توصیف صریح جنسی و به کار بردن کلمات ناشایست.

    و...

    قبل از ایجاد رمانتان موارد زیر را در نظر داشته باشید:

    1. اسم رمان خود را طوری انتخاب کنید که داری مصادیق مجرمانه و خلاف عرف جامعه نباشد.

    2. از به کار بردن کلمات جنسی و مواردی که با شئونات اسلامی مغایرت دارد، به جد خودداری کنید.

    3- برای تایپ رمان می توانید طبق تاپیک آموزشی زیر رمان خود را ارسال کنید:

    کلیک کنید

    4. با مطالعه رمان‌های نویسندگان انجمن به آن‌ها امید نوشتن خواهید داد.

    کلیک کنید

فن فیکشن فن فیکشن سیمرغِ منحوس | ف.بنی‌‌اسد کاربر انجمن یک رمان

  • نویسنده موضوع فآطي
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 3
  • بازدیدها 249
  • کاربران تگ شده هیچ
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

فآطي

کاربر سایت
کاربر فعال
تاریخ ثبت‌نام
16/6/20
ارسالی‌ها
1,383
پسندها
6,325
امتیازها
24,673
مدال‌ها
14
سطح
12
 
  • نویسنده موضوع
  • #1
کد فن فیکشن: ۳۹
ناظر: Your Pluto sogi.an

نام فن‌فیکشن: سیمرغِ منحوس
نوشته‌ی: ف.بنی‌اسد
اقتباسی از: داستانک "تلخون"، نوشته‌ی صمد بهرنگی
ژانر: #فانتزی #عاشقانه
خلاصه:
داستان ما درباره‌ی خانواده‌ای اشرافی‌ست با هفت دختر که زیبایشان شهره‌ی شهر بود. پدر خانواده طوری به دخترانش عشق می‌ورزید و آن‌ها دوست می‌داشت که تا لب تَر می‌کردند از شیر مرغ تا جان آدمی‌زاد را در اختیارشان قرار می‌داد؛ ولی از طرفی دخترِ هفتمی و ته‌تقاری‌اش، دلش را خون کرده بود.
تلخونِ قصه‌ی ما، دختری به شدت ساکت و گوشه‌گیری بود، طوری که مردم خیال می‌کردند نوعی بیماری روانی دارد که این‌طور تارکِ دنیا شده! قافل از اینکه در...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : فآطي

ZARY MOSLEH

نویسنده انجمن + منتقد انجمن
پرسنل مدیریت
سرپرست تالار
تاریخ ثبت‌نام
11/7/20
ارسالی‌ها
1,534
پسندها
14,403
امتیازها
35,373
مدال‌ها
33
سن
17
سطح
20
 
  • مدیر
  • #2
IMG_20210416_220011_011.jpg
نویسنده‌ی عزیز، ضمن خوش‌آمدگویی و سپاس از انتخاب انجمن یک رمان برای منتشر کردن فن فیکشن خود؛
خواهشمندیم قبل از تایپ فن فیکشن خود قوانین زیر را به دقت مطالعه فرمایید!
"قوانین جامع تایپ فن فیکشن"

و برای پرسش سؤالات و اشکالات خود در رابطه با فن فیکشن، به لینک زیر مراجعه فرمایید.
" تاپیک جامع مسائل کاربران در رابطه با رمان‌نویسی "

برای انتخاب ژانرِ مناسبِ فن فیکشن خود به تاپیک زیر مراجعه کنید
تاپیک جامع ژانرهای موجود در تالار کتاب

بعد از ۲۰ پست از...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 

فآطي

کاربر سایت
کاربر فعال
تاریخ ثبت‌نام
16/6/20
ارسالی‌ها
1,383
پسندها
6,325
امتیازها
24,673
مدال‌ها
14
سطح
12
 
  • نویسنده موضوع
  • #3
"به نام او که مرا قدرت نوشتن داد"

در مکتب نشسته بودند. استادشان به هر کدوم چند خطی داده بود تا آن را بخوانند.‌ نوبت که به او رسید برگه‌ی پوستی را مقابل خود گرفت و به سختی و منقطع خواند:
- آس...آسمانِ...آبی. درختانِ سر...سرسبز. جِ...جو...جل... .
استاد بی‌حوصله گفت:
- جُلگه.
هیچ‌وقت این دختر درست و حسابی دل به درس و مشق نمی‌داد. شاید اگر به اصرار پدرش نبود حتی به مکتب هم نمی‌آمد و سواد یاد نمی‌گرفت. استاد ادامه داد:
- تلخون امشب این کلمات رو تکرین کن فردا دوباره ازت می‌پرسمشون.

تلخون در دل عزا گرفت. چه کسی حوصله داشت شب بنشیند و این کلمات مزخرف و سخت را تمرین کند؟ پس فردا قرار‌ است استاد او را تنبیه سختی مهمان کند.
کلاس به پایان رسید و همه‌ی...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : فآطي

فآطي

کاربر سایت
کاربر فعال
تاریخ ثبت‌نام
16/6/20
ارسالی‌ها
1,383
پسندها
6,325
امتیازها
24,673
مدال‌ها
14
سطح
12
 
  • نویسنده موضوع
  • #4
گاهی این ریخت و پاش‌ها تا سه-چهار شبانه روز طول می‌کشید. روزهای اول مقام‌ و منسب‌دارها و درباریان بیشتر دعوت می‌شوند.
برعکس تلخون که آزرده و بدخلق می‌شد شش خواهرش از شادمانی سر از پا نمی‌شناختند و مدادم از سو به آن سو می‌شدند و کلی به کنیزان و غلامان دستورهای جورواجور می‌دادند. تلخون تا جایی که یادش می‌آید از شلوغی و جمع‌هایی که پر از غریبه متنفر بود و معذب میشد.
بی‌توجه به بل‌بشوِ عمارت، راهش را به سمت درختان باغ پشتی کج کرد. برعکس همیشه عجله نداشت و با آسوگی و فراغ بال قدم برمی‌داشت؛ چون مطمئن بود کسی متوجه نبودش نمی‌شود. به مقابل درخت سیبِ موردنظر رسید. بالای تنومند‌ترین شاخه‌اش اتاقک چوبیِ محبوب تلخون قرار داشت. این کلبه یادگار حسین غلی بود. حسین غلی باغبان اینجا بود...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : فآطي
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

موضوعات مشابه

عقب
بالا