متن با فونت FarhangBlack
در پاییز، نغمه‌های نوشتن در آسمان معلق‌اند. داستان‌هایی که با هر دم سردی از باد، جان می‌گیرند و دل‌ها را می‌نوازند.

چکیده نگار چکیده‌نگار رمان تیامسیش | like_moon کاربر انجمن یک رمان

وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

like_moon

کاربر فعال
سطح
12
 
ارسالی‌ها
715
پسندها
5,971
امتیازها
22,273
مدال‌ها
12
سن
26
  • نویسنده موضوع
  • #1
به نام آفریننده‌ی قلم

نام رمان : تیامسیش
نام نویسنده :مهسا عبدالله زاده
ژانر : #عاشقانه ، #اجتماعی
تگ: مطلوب
خلاصه داستان:
دختری با روحی آرام و رویایی از نشدن‌ها! دختری از تبار ایل بختیاری که حال محکوم به زندگی در جایی است که از حد تصور او خارج است، چگونه می‌تواند خود را با این شرایط وفق دهد؟! چگونه می‌تواند از طبیعت زیبایش دست کشد و به مکانی پا گذارد که با زندگی‌اش فاصله‌ای دارد از بی نهایت‌ها! باید با این احساس بجنگد! باید برای زندگی‌اش تمام دارایی‌اش را فدا کند.
لینک رمان: مطلوب - رمان تیامسیش | م.عبدالله زاده کاربر انجمن یک رمان
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : like_moon

like_moon

کاربر فعال
سطح
12
 
ارسالی‌ها
715
پسندها
5,971
امتیازها
22,273
مدال‌ها
12
سن
26
  • نویسنده موضوع
  • #2
بردیا: اینجا کجا میشه گنج پیدا کرد؟
این بار نگاهش را با تعصب دید.
دستش را سمت زردکوه نشانه گرفت:
-همینجاست!
سرهر سه به اشاره دست تیامسیش خیره ماند اما با شنیدن جمله ی بعدش از خود خجالت کشیدند:
-گنج ما این کوهه که از چشمه اش سیراب می‌شیم و از دشت و دمنش گلّه‌مون رو سیر می‌کنیم! گنج ما همین کوهه که تا فصل سرما برامون حکم خونه رو داره! این گنج ماست اما متاسفانه این یکی رو نمی‌تونی به زور با خودت ببری!
 
امضا : like_moon

like_moon

کاربر فعال
سطح
12
 
ارسالی‌ها
715
پسندها
5,971
امتیازها
22,273
مدال‌ها
12
سن
26
  • نویسنده موضوع
  • #3
و به راستی که موهای یک دختر تمام وجود اوست، هنگامی که یک دختر از موهایش بگذرد، می‌تواند از تمام دارایی‌اش بگذرد، دختری که موهایش را از دست می‌دهد تصمیم گرفته است در زندگی‌اش تغییر بزرگی به وجود بیاورد. هیچ‌گاه نباید او را دست کم گرفت.
موهای بافته شده‌اش با بریده شدن آخرین تار از سرش جدا شد و میانه‌ی راه پیچ و تاب گرفت و چون سقوط یک فرشته بر زمین نشست! حال در آینه به خود نگریست! تنهاتر از همیشه، بی تاب‌تر از همیشه !
 
امضا : like_moon

like_moon

کاربر فعال
سطح
12
 
ارسالی‌ها
715
پسندها
5,971
امتیازها
22,273
مدال‌ها
12
سن
26
  • نویسنده موضوع
  • #4
حال می‌توانست بردیا را بیشتر ببیند،‌ تا به حال متوجه موی سپید کنار شقیقه‌اش نشده بود که در میان آن همه سیاهی بیشتر خودنمایی می‌کرد. به یاد مادربزرگش افتاد که می‌گفت: هر موی سپید نشونه‌ی یه درده! آدما هرچی دردشون بیشتر باشه موهای سپیدشون بیشتره!‌ واسه همینه که وقتی پیر میشن تمام موهاشون سپید میشه چون عمرشون بیشتر بوده و دردهای بیشتری هم کشیدند
 
امضا : like_moon

like_moon

کاربر فعال
سطح
12
 
ارسالی‌ها
715
پسندها
5,971
امتیازها
22,273
مدال‌ها
12
سن
26
  • نویسنده موضوع
  • #5
- خونه اونجایی نیست که توش زندگی می‌کنی!‌ خونه جاییه که قلبت،‌ دلت اونجا باشه!
 
امضا : like_moon

like_moon

کاربر فعال
سطح
12
 
ارسالی‌ها
715
پسندها
5,971
امتیازها
22,273
مدال‌ها
12
سن
26
  • نویسنده موضوع
  • #6
تیامسیش:من همون روزی که از خانواده‌ام جدا شدم،‌ قلبم رو کنار همون سیاه چادرها که به اندازه قلبم تیره بود، چال کردم! حالا میخوای بدونی چی توی سینه‌ام داره می‌تپه؟
بغضش را فرو خورد:
- تمام خاطرات و لحظات خوبی که با خانوادم داشتم داره توی سینه‌ام می‌تپه!
اشکش روی گونه‌اش چکید و چاقوی کنار ظرف کره را برداشت و کف دستش گذاشت و فریاد کشید:
- حالا اگه میخوای همه‌ی خاطراتم رو از بین ببری!‌ اگه میخوای همه‌ی اون روزهای خوب رو ازم بگیری!‌ بیا!‌ این چاقو رو بردار و درست توی سینه‌ام فرو کن! اون‌وقت می‌تونی خاطره‌هامو ازم بگیری! هرچند من اون دنیا هم با همین خاطره‌ها خوشحالم!
 
امضا : like_moon

like_moon

کاربر فعال
سطح
12
 
ارسالی‌ها
715
پسندها
5,971
امتیازها
22,273
مدال‌ها
12
سن
26
  • نویسنده موضوع
  • #7
بردیا: اگه این یه ترحمه! قشنگ‌ترین ترحم زندگیمه!
تیامسیش: ما هردوتا قابل ترحمیم!
بردیا صورت زیبای تیامسیش را نوازشگرانه با انگشتانش لمس کرد.
- ترحمی که از سمت تو باشه برام زیباترین توجهه!
 
امضا : like_moon

like_moon

کاربر فعال
سطح
12
 
ارسالی‌ها
715
پسندها
5,971
امتیازها
22,273
مدال‌ها
12
سن
26
  • نویسنده موضوع
  • #8
تیامسیش:نمی دونم چه چیزی روی دلت سنگینی می‌کنه؛ اما هردو در حال حاضر مجبوریم کنار همدیگه باشیم!
چیزی درون بردیا پایکوبی را شروع کرده بود، قلبش بیش از پیش می‌تپید و به دنبال جملات بعدی تیامسیش جستجو می‌کرد. قلبش به او نوید شادی می‌داد.
تیامسیش: این یه اجبار تلخه!
بردیا:و چه چیزی شیرین‌تر از این تلخی ؟
 
امضا : like_moon

like_moon

کاربر فعال
سطح
12
 
ارسالی‌ها
715
پسندها
5,971
امتیازها
22,273
مدال‌ها
12
سن
26
  • نویسنده موضوع
  • #9
بردیا: من از اول زندگیم تا به حال کسی رو نداشتم.
مکث کرد و با چشمانی که پر از تمنا بود نالید:
بردیا: اما تو جبران تمام نداشته‌های منی!
 
امضا : like_moon

like_moon

کاربر فعال
سطح
12
 
ارسالی‌ها
715
پسندها
5,971
امتیازها
22,273
مدال‌ها
12
سن
26
  • نویسنده موضوع
  • #10
بردیا:اینجا آدم‌ها از روی هم رد می‌شن تا به هدف‌شون برسن حتی اگه بهاش زیر پا گذاشتن وجدانشون باشه!
 
امضا : like_moon
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

موضوعات مشابه

عقب
بالا