«یلدا» یعنی یک دوستت دارم طولانی از لب‌هایی که یک سال سکوت کرده بودند.

تمرین نویسندگی تمرین نویسندگی کاربران (دوره‌ی اول) | انجمن یک رمان

  • نویسنده موضوع YEGANEH SALIMI
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 23
  • بازدیدها 2,161
  • کاربران تگ شده هیچ
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

Negar.Dayani

مدیر بازنشسته
سطح
19
 
ارسالی‌ها
424
پسندها
11,254
امتیازها
27,613
مدال‌ها
15
سن
18
  • #11
ویراستار: BLACK.STAR BLACK.STAR
منتقد: Łacrîmosã FAEZEH.MIRI

نام داستان مینیمال: ماه آبی

ژانر: تراژدی، عاشقانه

خلاصه: دختری در پس از دست دادن تکیه گاهش، آتش می‌گیرد، می‌سوزد و خاکستر می‌شود.
مرور می‌کند خاطرات با "او" را! هر روز! لحظه به لحظه!
روحش زخم خورده، قلبش خون گریه می‌کند و یادش اما فراموش نمی‌شود!

***

چند روزی می شود که (تو) رفته‌ای...!
وقتی، برای خداحافظی‌ آمدی، حسم همانند روزی بود که در برقِ سفید چشمان آبی‌ات، که همچون ماه درخشنده بود غرق شدم...!
نگاهِ اشک بارانم را از بی‌بی، که کنار شومینه‌ی سنگی روی صندلی راک قهوه رنگ نشسته بود و لالایی غمگینی می خواند و با دستان پیر و چروکش برایم با کامواهای قرمز و نارنجی شال ضخیمی می بافت،...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : Negar.Dayani

فرزان

نویسنده افتخاری
سطح
20
 
ارسالی‌ها
1,038
پسندها
13,348
امتیازها
33,373
مدال‌ها
18
  • #12
ویراستار: Mahsa_rad Maah.Rad
منتقد: P paniz.karimi

نام: سه گلوله
ژانر: #جنایی
نویسنده : فرزان
خلاصه:
یک خبرنگار با بازیگری مشهور در حال مصاحبه می باشد اما رازهایی بین آن دو در جریان است که مسیر مصاحبه را به جنایتی هولناک خواهد کشید.


ضبط صوت کوچکش روی میز شیشه‌ای تنها حائل میان آن دو بود. خودکار آبی‌اش را بین انگشت اشاره و شصت خود فشرد و با آرامشی رعب انگیز کلام آغشته به سردی خود را بیان کرد.
- مسلماً همه طرفداراتون درباره جزئی ترین اطلاعات زندگی شخصیتون می‌دونند. بهتر نیست چیزی رو بهشون بگیم که باعث اومدن شما به سرخط اخبار بشه!
و با چشمان حیله‌گرش به مردی نگریست که با چهره‌ی جذاب و مغرور همچون خدایی رومی به مبلمان...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر

هدیه امیری

مدیر بازنشسته
سطح
13
 
ارسالی‌ها
1,067
پسندها
3,494
امتیازها
19,173
مدال‌ها
15
  • #13
منتقد و ویراستار: A.TAVAKOLI❁ Arezoo.Tavakoli

به نام خدایی که زندگی می‌بخشد؛
ناظر:
نام رمان: آئورت بی‌دريچه
نام نويسنده: هديه قلی زاده
ژانر: جنايی-پليسی، اجتماعی، تراژدی، عاشقانه

خلاصه: ‌افرادی‌ که کلمات نفرت ‌انگيزی را بر روی روح‌ دختری حک‌ کردند که شايسته‌اش نبود، بی‌آنکه متوجه شوند تکه تکه و ذره ذره درهم شکستنش و از دردش هيچ نفهميدند و بی‌رحمانه به سطل بازيافت روزگار سپردند که از آن دخترک، موجود ديگری ساخت. موجود غريبه‌ای باظاهر سالم که هنوز خط ‌و خش‌های بازيافت قبل را حمل می‌کرد و آن‌ها او را نمی‌شناختند.

***
مقدمه:
قرار نبود به کسی بگويد دوستت ‌دارم! شنيده بود؛ اما تجربه کردنش را بنا بر دلايلی خودش از خودش منع ‌کرده بود که در اين دوستت ‌دارم بار سنگينی نهفته است...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : هدیه امیری

♥Ⓜⓐⓡⓨⓐⓜ♥️

نو ورود
سطح
1
 
ارسالی‌ها
30
پسندها
143
امتیازها
503
مدال‌ها
1
  • #14
ویراستار و منتقد: RahaAmini Raha.Amini

بسم الله الرحمن الرحیم

اسم رمان: اَفرا بانوی رویا
ژانر:تخیلی، عاشقانه
نویسنده:مریم قربانی

خلاصه:توی رمان خیالی که یه دختر تو سرزمین الهه‌ها به دنیا میاد و از بچگی هر داستانی یا حرفی میشنوه و باور میکنه به حقیقت تبدیل میشه و تو سن ۷سالگی اون و میخوان بکشن یا کر کنن بعد مادرش میترسه و اونو به زمین میفرسته چون تو زمین نیروهاش از بین میرن و غیرفعال میشن و حافظش و هم پاک میکنن و میزارنش پرورشگاه تا اینکه بزرگتر میشه و بعضی ها میان دنبالش برای رسیدن به اهداف پلید خودشون که از نیروهای اون استفاده کنن ولی اتفاقات دیگه ای میفته اسم دختره افرا هست و فکر میکردن از فرشتگان افمر هستند.


مقدمه:دختری از جنس...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : ♥Ⓜⓐⓡⓨⓐⓜ♥️

زهرا؛

طراح انجمن
سطح
25
 
ارسالی‌ها
4,938
پسندها
15,170
امتیازها
54,873
مدال‌ها
24
  • #15
ویراستار و منتقد: M.JOUDI❁ Khazaan
نام: آنالوگ خوناب
ژانر: پلیسی، جنایی، اجتماعی، عاشقانه
خلاصه: همه چیز از یک قتل شروع شد! پارسا خدایی. کسی که به خاطر اطلاعاتی که داشت دشمنانش نمی‌خواستند زنده بماند. در شرق آسیا، افسر چوی هون کی برای دستگیری چند خائن به ایران می‌آید و با سرگرد پرهام و خواهرش به دنبال راز ماجرا می‌روند. رازی که شاید برای تحول یک کشور کافی باشد... .




قهوه اش را روی میز گذاشت و به طرف تلفن همراهش که روی کاناپه بود رفت. صدای دلینگ دلینگ گوشی، تنها صدایی بود که سکوت اتاق را به هم می‌زد. گوشی را برداشت و فلش سبز رنگ را کشید. قبل از اینکه بتواند حرفی بزند، شخص پشت تلفن گفت:

- شکارچی ها باید گوشت بخورن. شکاری که گوشت...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : زهرا؛

•[TINA]•

کاربر حرفه‌ای
سطح
13
 
ارسالی‌ها
1,454
پسندها
6,356
امتیازها
25,673
مدال‌ها
15
  • #16
ویراستار و منتقد: S SHIVA PANAH

نام رمان: پارت آخر
ژانر: جنایی، عاشقانه
خلاصه: غرق در رویای نویسندگی او را وارد به داستانی هولناک می‌کند، داستانی که شاید کمتر دختری باشد که جرئت داشته باشد واردش شود! در جستجوی داستانی پرمخاطب و واقعی برای نوشتن، یافتن نیمه گمشده کمی عجیب است، اما برای این دختر چیزی غیرممکن نیست!


- محض رضای خدا اینقدر چرت و پرت سرهم نباف آخه کدوم داستان عاشقانه‌ایی این شکلیه؟!
- بابا ولم کن تو هم من هرچی بهت داستان میگم خوشت نمیاد من قطع می‌کنم.
- نه وایسا...
با صدای بوق گوشی حرفم رو قطع کردم، کار همیششه وسط حرف زدن قطع می‌کنه! اینقدر داستان شنیدم که مغزم داره سوت می‌کشه! گوشی رو روی عسلی گذاشتم و اومدم روی...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر

Kim.Zahra

کاربر حرفه‌ای
سطح
13
 
ارسالی‌ها
1,465
پسندها
6,510
امتیازها
27,173
مدال‌ها
14
  • #17
ویراستار و منتقد: Z.MOSLEH❁ Zari.Mosleh

نام: فردایی که آمد
ژانر: درام، اجتماعی
خلاصه: از دنیا رفتن پدر خانواده، تلنگری می‌شود برای متلاشی شدن خانواده‌ای که دستشان بر دست یکدیگر گره خورده بود. در میان هیاهوی مرگ پدر و بیماری مادر، آشکار شدن حقایق چندین سال پیش، چنگ می‌زند بر آخرین تار باقی‌مانده خانواده‌ و تبسم، عضوی از این خانه، جنگ بر سر گره زدن دوسر این طناب را در حالی شروع می‌کند که یک سر آن از بین رفته است.
تبسم: من می‌ترسم. شب‌ها می‌ترسم بخوابم.
شیما در کنار تبسم، روی جدول‌های خاکی گوشه خیابان نشست و با ناراحتی گفت:
- به من بگو. بگو چرا می‌ترسی!
دست‌هایش را روی صورتش گذاشت و در میان گریه‌هایش گفت:
- وقتی بابام رفت، همه‌چی رفت...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : Kim.Zahra

paaa

مدیر بازنشسته
سطح
16
 
ارسالی‌ها
469
پسندها
8,440
امتیازها
24,773
مدال‌ها
16
  • #18
ویراستار: Rahel. Rahele.khaleghi
منتقد: N Niyosha22

عنوان: ستاره آبی
ژانر: #تراژدی #رئال‌جادوئی
نویسنده: پانیذ کریمی
خلاصه:
در خود غرق شده بود و خاطرات، احساسات و زندگی برایش جز سیاهی‌ای که او را در خود ببلعد نبود؛ اما همان هنگام از دل یکی از خاطرات چیزی یافت که با اینکه می‌دانست واهی است از بی‌پناهی به آن چنگ زد...لیکن در دنیایی که انسان ها و توقعات نیز پوچ هستند، تنها چیزی موهوم می‌تواند یک مستغرق را نجات دهد پس او نیز به وسیله آن، خواه با جدایی روح از کالبد، دیگر غرقه نمانْد و رها شد.

نفس عمیقی کشید. همانند ساعت‌ها قبل، از ابتدای روز در همان حالت نشسته بود. به...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر

Ailar_D

مدیر بازنشسته
سطح
20
 
ارسالی‌ها
491
پسندها
12,254
امتیازها
31,474
مدال‌ها
19
  • #19
منتقد: N.Karevan❀ Nafiseh.Karevan
ویراستار: *chista* *chista*

نام رمان: خونِ سرد
ژانر: اجتماعی، تراژدی، عاشقانه، جنایی
خلاصه:
حقیقت، آشکارترین پنهانِ دنیاست.
پشت بهادر از پی مسئولیت سنگینش در قبال برادر نوجوانش، خم شده. او دست به هر کاری می‌زند تا باربد هجده ساله، بویی از منجلابی که در آن دست و پا می‌زند، نبرد؛ اما ورق حکمِ زندگی همیشه در دستان ما نیست... .

لب‌هایم را به زور کش می‌دهم تا تلخیِ زهر شوخی‌هایش را پشت تبسمی شیرین مخفی کنم. دست‌هایم مشت می‌شوند و نفس‌هایم تندتر. هر که از راه می‌رسد با تیر حرف‌هایش، شخصیتم را خرد و خاکشیر می‌کند. این باربد ضعیف و شکننده، هنر دست بهادر است. کاش کمی قدرتم را پر رنگ‌تر می‌کشید!
-...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : Ailar_D

AYDA HOSSINY

کاربر فعال
سطح
33
 
ارسالی‌ها
751
پسندها
39,018
امتیازها
58,773
مدال‌ها
22
سن
20
  • #20
منتقد: Łacrîmosã FAEZEH.MIRI
ویراستار: BLACK.STAR BLACK.STAR

نام رمان: منوط به گذشته مشروط به آینده
ژانر: علمی تخیلی
خلاصه:
انسان جهان را نابود می کند و برای زندگی دست به دامن گذشته می شود تا اشتباهاتش را جبران کند. زندگی در وقت اضافه یک قرن به طول می انجامد اما دیگر این روش جوابگوی بشریت نیست پس دست به انهدام گذشته می زنند تا اینده را بسازند.

ادوارد با بیشترین سرعت ممکن راهروها را طی می کرد و هربار برای گذاشتن کارت شناسایی اش روی اسکنر و بازکردن درها کف کفش هایش را روی زمین می کشید و می ایستاد؛ بعد مجددا با شتاب حرکت می کرد. روکش پلاستیکی کفش هایش گاهی باعث می شدند روی سرامیک لغزنده ی زمین سُر بخورد؛ اما باز پس از به دست...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : AYDA HOSSINY
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

موضوعات مشابه

عقب
بالا