- ارسالیها
- 2,799
- پسندها
- 9,459
- امتیازها
- 33,973
- مدالها
- 30
- نویسنده موضوع
- مدیرکل
- #21
بالا سر جنازه همسرش ایستاده بود و با بهت به او نگاه میکرد، همین چند دقیقه پیش بود که همسرش برای خواب به همراه فرزند کوچکشان رفت، بعد از دقایقی صدای جیغ فرزندشان او را هراسان کرد، با عجله به سمت اتاق خواب رفت ، همسرش را در حالی دید که روی تخت دراز کشیده و تابلوی شیشه ای بالای تخت روی صورتش خورد شده و صورتش غرق در خون بود انگار آخرین نفس هایش را میکشید که خر خر کنان دست سمت گلویش برد و سپس مرگ را در آغوش کشید.
پیمان از شدت شوک اتفاق خشکش زده بود، باورش سخت بود که تا دقایقی پیش خندان بودند بابت فرزند جدیدشان شادی میکردند و حالا هم همسرش پر کشید هم فرزند نوشکفته اش.
دختر کوچک که ۲ سال بیشتر نداشت با گریه و جیغ به پاهای پدرش چسبید بود و با ترس...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.