• تذکر:

    نویسندگان عزیز از نوشتن رمان‌هایی با محتوای غیر اخلاقی خودداری کنید. در صورت مشاهده چنین موضوعی صحنه رمان شما بدون تذکر توسط ناظرین حذف خواهد شد.

    مواردی که شامل موضوعات غیراخلاقی می‌شود عبارت‌است از:

    1. پرداختن به زندگی افرادی با گرایش های خاص مانند (هم‌جنس‌گرایی، ....)

    2. بیان صریح عقاید سیاسی در رمان‌ها و زیر سوال بردن چارچوب‌های جامعه اسلامی

    3. بیان توصیف صریح جنسی و به کار بردن کلمات ناشایست.

    و...

    قبل از ایجاد رمانتان موارد زیر را در نظر داشته باشید:

    1. اسم رمان خود را طوری انتخاب کنید که داری مصادیق مجرمانه و خلاف عرف جامعه نباشد.

    2. از به کار بردن کلمات جنسی و مواردی که با شئونات اسلامی مغایرت دارد، به جد خودداری کنید.

    3- برای تایپ رمان می توانید طبق تاپیک آموزشی زیر رمان خود را ارسال کنید:

    کلیک کنید

    4. با مطالعه رمان‌های نویسندگان انجمن به آن‌ها امید نوشتن خواهید داد.

    کلیک کنید

در حال تایپ رمان بغض ماهی‌ها | عبیر باوی انجمن یک رمان

  • نویسنده موضوع Abiii
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 2
  • بازدیدها 114
  • کاربران تگ شده هیچ

Abiii

کاربر انجمن
کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
3/5/19
ارسالی‌ها
432
پسندها
5,721
امتیازها
21,413
مدال‌ها
14
سطح
13
 
  • نویسنده موضوع
  • #1
نام رمان :
بغض ماهی‌ها
نام نویسنده:
ToloAm
ژانر رمان:
اجتماعی، عاشقانه
یا رَفیقَ مَن لا رَفیقَ له
کد رمان: ۴۲۶۷
ناظر: پرینز پرینز

خلاصه:
اتفاق یعنی ممکنی شود که برایت غیر ممکن بود؛ اتفاق یعنی فکرش را هم نمی‌کردی.
ترنج دختری که زندگی نکرد و همه زندگی‌اش را به دویدن، برای رسیدن اطرافیانش به خوشبختی گذراند ولی خودش، حتی نمی‌داند خوشبختی چه رنگی‌ست!
برای تشکیل پوسته‌ای جدید برای زندگی‌اش باید این پوسته بیشتر زخم شود، خونریزی کند و کسی وارد حصار تنهایی‌اش شود تا زخم را تا عفونت نکرده ببندد و برای تشکیل پوسته‌ای جدید، تلاش کند؛ کسی که هم درد است و هم درمان.
همیشه عشق باشد، همیشه برکت
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : Abiii

*chista*

مدیر بازنشسته‌ی کتاب
مدیر بازنشسته
تاریخ ثبت‌نام
26/4/20
ارسالی‌ها
708
پسندها
11,476
امتیازها
28,373
مدال‌ها
25
سطح
21
 
  • #2
716201_775237f76b190a238a3357cd57afa8ab.jpg
نویسنده‌ی عزیز، ضمن خوش‌آمد گویی، سپاس از انتخاب این انجمن برای منتشر کردن رمان خود،
خواهشمندیم قبل از تایپ رمان خود قوانین زیر را به دقت مطالعه فرمایید!

**قوانین جامع تایپ رمان**

** نحوه قرار دادن رمان در انجمن برای مطالعه کاربران **

آموزش قرار دادن رمان را در تاپیک زیر دنبال کنید.

" چگونه رمان خود را در انجمن قرار دهیم؟ "

و برای پرسش سوالات و اشکالات خود در رابطه با رمان به لینک زیر مراجعه فرمایید...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : *chista*

Abiii

کاربر انجمن
کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
3/5/19
ارسالی‌ها
432
پسندها
5,721
امتیازها
21,413
مدال‌ها
14
سطح
13
 
  • نویسنده موضوع
  • #3
از وقتی چشم باز کردم خدا بود؛ اما دنیا، دنیای من نبود. کودک بودم و نه مادر بود و نه... همیشه یکی هست و یکی نیست و ما مجبوریم به بودنی که پر از نبود جای خیلی از خیلی‌هاست؛ ولی خواه‌ناخواه منتظری، پاهایت را به جلو حرکت و تو گردن به پشت سر می‌چرخانی که شاید کسی دنبالت بیاید، که یکی باشد دلش از رفتنت بلرزد، چشمش بترسد و صدایت بزند (برگرد).
هی زیر چشمی اطرافت را می‌پایی که نکند او همان است؟ همان قطعه‌ای که پازل زندگی‌ام را تکمیل می‌کند؟
دیگر چشمی برای چشم‌انتظار بودن ندارم. پاهایم خسته شده. نه نفسی برای کشیدن دارم و نه نایی برای ادامه‌دادن. دلم می‌خواهد همان‌جایی که هستم از حرکت بایستم، دراز بکشم، چشم ببندم و نفس‌های نداشته‌ام قطع شوند.
ولی آدمی مجبور است به ادامه‌دادن؛ حداقل بخاطر کسی. این...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : Abiii

موضوعات مشابه

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 0)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 1, کاربر: 0, مهمان: 1)

عقب
بالا